توضيح مطلب اينكه
عقل مىگويد سعادت انسان، به قانون الهى بستگى دارد و بشر به تنهايى، نمىتواند قانونى بىنقص و كامل براى سعادت دنيا و آخرت خود تدوين نمايد و قانون الهى، توسط انسان كاملى به نام پيامبر، براى جامعه بشرى به ارمغان آورده مىشود و چون قانون بدون اجراء، تاثيرگذار نيست و اجراى بدون خطا و لغزش، نيازمند عصمت است، خداوند، پيامبران و سپس امامان معصوم را براى ولايتبر جامعه اسلامى و اجراى دين، منصوب كرده است و چون از حكمتخداوند و از لطف او به دور است كه در زمان غيبت امام عصر ـ عجل اللهتعالىفرجهالشريف ـ مسلمانان را بىرهبر رها سازد و دين و شريعتخاتم خويش را بىولايت واگذارد، فقيهان جامعالشرايط را كه نزديكترين انسانها به امامان معصوم از حيثسه شرط «علم» و «عدالت» و «تدبير و لوازم آن» مىباشند، به عنوان نيابت از امام زمان(عج)، به ولايت جامعه اسلامى در عصر غيبت منصوب ساخته است و مردم مسلمان و خردمند كه ضرورت امور يادشده را به خوبى مىفهمند و در پى سركشى و هواپرستى و رهايى بىحد و حصر نيستند، ولايت چنين انسان شايستهاى را مىپذيرند تا از اين طريق، دين خداوند در جامعه متحقق گردد.حاكميت فقيه جامعالشرايط، همانند حاكميت پيامبر ـ صلى الله عليه و آله ـ و امامان معصوم ـ عليهمالسلام ـ است يعنى همان گونه كه مردم، پيامبر و امامان را در اداره جامعه اسلامى وكيل خود نكردند، بلكه با آنان بيعت نموده، ولايت آن بزرگان را پذيرفتند، در عصر غيبت نيز مردم با جانشينان شايسته و به حق امام عصر(عج) كه از سوى امامان معصوم به عنوان حاكم اعلام شدهاند، دست ولاء و پيروى و بيعت مىدهند.اگر كسى دين اسلام را مىپذيرد و آن را براى خود انتخاب مىكند و اگر كسى به دين الهى راى «آرى» مىدهد، آيا معنايش اين است كه با دين يا با صاحب آن قرارداد دوجانبه وكالتى مىبندد؟ آيا در اين صورت، پيامبر، وكيل مردم است؟ روشن است كه چنين نيست و آنچه در اينجا مطرح مىباشد، همانا پذيرش حق است يعنى انسانى كه خواهان حق و در پى آن است، وقتى حق را شناخت، آن را مىپذيرد و معناى پذيرش او آن است كه من، هواى نفس خود را در برابر حق قرار نمىدهم و آنچه را كه حق تشخيص دهم، از دل و جان مىپذيرم و در مقابل «نص»، اجتهاد نمىكنم.در جريان غدير خم، ذات اقدس اله به پيغمبر ـ صلى الله عليه و آله ـ دستور ابلاغ داد:«يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك» [1]
و رسول اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ پيام الهى را به مردم رساند و فرمود: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه» [2]
و مردم نيز ولاى او را پذيرفتند و گفتند: «بخ بخ لك يابنابىطالب»[3]
و با او بيعت كردند. آيا معناى بيعت مردم با اميرالمؤمنين ـ عليهالسلام ـ اين است كه ايشان را «وكيل» خود كردند يا اينكه او را به عنوان «ولى» قبول كردند؟ اگر على بن ابىطالب ـ عليهالسلام ـ وكيل مردم باشد، معنايش اين است كه تا مردم به او راى ندهند و امامت او را امضا نكنند، او حقى ندارد آيا چنين سخنى درست است؟بنابراين، نظام اسلامى، همچون نظامهاى غربى و شرقى نيست كه اكثر مردم به دلخواه خود هر كس را با هر شرايطى، وكيل خود براى رهبرى سازند بلكه از طريق متخصصان خبره، از ميان فقيهان جامعالشرايط، بهترين و تواناترين فقيه را شناسايى كرده، ولايت الهى او را مىپذيرند. كسى كه مكتبشناس و مكتبباور و مجرى اين مكتب است، پذيرش ولايت او در حقيقت، پذيرش مسؤوليت اوست نه اينكه به او وكالت دهند.البته پذيرش ولايت فقيه، تفاوتهايى با پذيرش ولايت پيامبر ـ صلى الله عليه و آله ـ و امام معصوم ـ عليهالسلام ـ دارد كه يكى از آن تفاوتها اين است كه يعتبا پيامبر و امام معصوم، هيچگاه قابل زوال نيست زيرا آنان از مقام عصمت در علم و عمل برخوردارند، ولى بيعتبا فقيه حاكم، اولا تا وقتى است كه امام معصوم ـ عليهالسلام ـ ظهور نكرده باشد و ثانيا در عصر غيبت نيز تا زمانى است كه در شرايط رهبرى آن فقيه، خللى پديد نيامده باشد.البته فرقهاى فراوانى ميان امام معصوم و فقيه وجود دارد كه گذشته از وضوح آنها، برخى از آن فرقها، در اثناى مطالب معلوم مىگردد و اشتراك امام معصوم با فقيه جامع شرايط، در وجه خاصى است كه اشاره شد يعنى اجراى احكام و اداره جامعه اسلامى.
2- جامعيت دين
دين الهى كه به كمال نهايى خود رسيده و مورد رضايتخداوند قرار گرفته است: «اليوم اكملت لكم دينكم واتممت عليكم نعمتى ورضيت لكم الاسلام دينا»[4] ، دينى كه بيانكننده همه لوازم سعادت انسان در زندگى فردى و اجتماعى اوست: «تبيان لكل شىء» [5] و به گفته رسول اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ در حجهاالوداع، كه فرمودند: قسم به خداوند كه هيچ چيزى نيست كه شما را به بهشت نزديك مىكند و از جهنم دور مىسازد، مگر آنكه شما را به آن، امر كردم و هيچ چيزى نيست كه شما را به جهنم نزديك مىكند و از بهشت دور مىسازد، مگر آنكه شما را از آن، نهى كردم: «يا ايها الناس والله ما من شيء يقربكم من الجنه ويباعدكم عن النار الا وقد امرتكم به، وما من شيء يقربكم من النار ويباعدكم عن الجنه الا وقد نهيتكم عنه» [6]آيا چنين دين جامعى، براى عصر غيبتسخنى ندارد؟
بىشك كسانى را براى اين امر مهم منصوب كرده و فقط شرايط والى را معلوم نساخته تا مردم با آن شرايط، دستبه انتخاب بزنند و چون در وكالت، وظيفه وكيل، استيفاى حقوق موكل است و در نظام اسلامى حقوق فراوانى وجود دارد كه «حقالله» است نه «حقالناس» بنابراين، رهبرى فقيه، هرگز بهمعناى وكالت نيست، بلكه از سنخ ولايت است.