ولایت فقیه یا وكالت فقیه‏؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ولایت فقیه یا وكالت فقیه‏؟ - نسخه متنی

عبدالله جوادي آملي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

توضيح مطلب اينكه

عقل مى‏گويد سعادت انسان، به قانون الهى بستگى دارد و بشر به تنهايى، نمى‏تواند قانونى بى‏نقص و كامل براى سعادت دنيا و آخرت خود تدوين نمايد و قانون الهى، توسط انسان كاملى به نام پيامبر، براى جامعه بشرى به ارمغان آورده مى‏شود و چون قانون بدون اجراء، تاثيرگذار نيست و اجراى بدون خطا و لغزش، نيازمند عصمت است، خداوند، پيامبران و سپس امامان معصوم را براى ولايت‏بر جامعه اسلامى و اجراى دين، منصوب كرده است و چون از حكمت‏خداوند و از لطف او به دور است كه در زمان غيبت امام عصر ـ عجل الله‏تعالى‏فرجه‏الشريف ـ مسلمانان را بى‏رهبر رها سازد و دين و شريعت‏خاتم خويش را بى‏ولايت واگذارد، فقيهان جامع‏الشرايط را كه نزديك‏ترين انسان‏ها به امامان معصوم از حيث‏سه شرط «علم‏» و «عدالت‏» و «تدبير و لوازم آن‏» مى‏باشند، به عنوان نيابت از امام زمان(عج)، به ولايت جامعه اسلامى در عصر غيبت منصوب ساخته است و مردم مسلمان و خردمند كه ضرورت امور يادشده را به خوبى مى‏فهمند و در پى سركشى و هواپرستى و رهايى بى‏حد و حصر نيستند، ولايت چنين انسان شايسته‏اى را مى‏پذيرند تا از اين طريق، دين خداوند در جامعه متحقق گردد.

حاكميت فقيه جامع‏الشرايط، همانند حاكميت پيامبر ـ صلى الله عليه و آله ـ و امامان معصوم ـ عليهم‏السلام ـ است يعنى همان گونه كه مردم، پيامبر و امامان را در اداره جامعه اسلامى وكيل خود نكردند، بلكه با آنان بيعت نموده، ولايت آن بزرگان را پذيرفتند، در عصر غيبت نيز مردم با جانشينان شايسته و به حق امام عصر(عج) كه از سوى امامان معصوم به عنوان حاكم اعلام شده‏اند، دست ولاء و پيروى و بيعت مى‏دهند.

اگر كسى دين اسلام را مى‏پذيرد و آن را براى خود انتخاب مى‏كند و اگر كسى به دين الهى راى «آرى‏» مى‏دهد، آيا معنايش اين است كه با دين يا با صاحب آن قرارداد دوجانبه وكالتى مى‏بندد؟ آيا در اين صورت، پيامبر، وكيل مردم است؟ روشن است كه چنين نيست و آنچه در اينجا مطرح مى‏باشد، همانا پذيرش حق است يعنى انسانى كه خواهان حق و در پى آن است، وقتى حق را شناخت، آن را مى‏پذيرد و معناى پذيرش او آن است كه من، هواى نفس خود را در برابر حق قرار نمى‏دهم و آنچه را كه حق تشخيص دهم، از دل و جان مى‏پذيرم و در مقابل «نص‏»، اجتهاد نمى‏كنم.

در جريان غدير خم، ذات اقدس اله به پيغمبر ـ صلى الله عليه و آله ـ دستور ابلاغ داد:

«يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك‏» [1]

و رسول اكرم‏ ـ صلى الله عليه و آله ـ پيام الهى را به مردم رساند و فرمود: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه‏» [2]

و مردم نيز ولاى او را پذيرفتند و گفتند: «بخ بخ لك يابن‏ابى‏طالب‏»[3]

و با او بيعت كردند. آيا معناى بيعت مردم با اميرالمؤمنين ـ عليه‏السلام ـ اين است كه ايشان را «وكيل‏» خود كردند يا اينكه او را به عنوان «ولى‏» قبول كردند؟ اگر على بن ابى‏طالب ـ عليه‏السلام ـ وكيل مردم باشد، معنايش اين است كه تا مردم به او راى ندهند و امامت او را امضا نكنند، او حقى ندارد آيا چنين سخنى درست است؟

بنابراين، نظام اسلامى، همچون نظام‏هاى غربى و شرقى نيست كه اكثر مردم به دلخواه خود هر كس را با هر شرايطى، وكيل خود براى رهبرى سازند بلكه از طريق متخصصان خبره، از ميان فقيهان جامع‏الشرايط، بهترين و تواناترين فقيه را شناسايى كرده، ولايت الهى او را مى‏پذيرند. كسى كه مكتب‏شناس و مكتب‏باور و مجرى اين مكتب است، پذيرش ولايت او در حقيقت، پذيرش مسؤوليت اوست نه اينكه به او وكالت دهند.

البته پذيرش ولايت فقيه، تفاوت‏هايى با پذيرش ولايت پيامبر ـ صلى الله عليه و آله ـ و امام معصوم ـ عليه‏السلام ـ دارد كه يكى از آن تفاوت‏ها اين است كه يعت‏با پيامبر و امام معصوم، هيچ‏گاه قابل زوال نيست زيرا آنان از مقام عصمت در علم و عمل برخوردارند، ولى بيعت‏با فقيه حاكم، اولا تا وقتى است كه امام معصوم ـ عليه‏السلام ـ ظهور نكرده باشد و ثانيا در عصر غيبت نيز تا زمانى است كه در شرايط رهبرى آن فقيه، خللى پديد نيامده باشد.

البته فرق‏هاى فراوانى ميان امام معصوم و فقيه وجود دارد كه گذشته از وضوح آنها، برخى از آن فرق‏ها، در اثناى مطالب معلوم مى‏گردد و اشتراك امام معصوم با فقيه جامع شرايط، در وجه خاصى است كه اشاره شد يعنى اجراى احكام و اداره جامعه اسلامى.

2- جامعيت دين

دين الهى كه به كمال نهايى خود رسيده و مورد رضايت‏خداوند قرار گرفته است: «اليوم اكملت لكم دينكم واتممت عليكم نعمتى ورضيت لكم الاسلام دينا»[4] ، دينى كه بيان‏كننده همه لوازم سعادت انسان در زندگى فردى و اجتماعى اوست: «تبيان لكل شى‏ء» [5] و به گفته رسول اكرم‏ ـ صلى الله عليه و آله ـ در حجه‏االوداع، كه فرمودند: قسم به خداوند كه هيچ چيزى نيست كه شما را به بهشت نزديك مى‏كند و از جهنم دور مى‏سازد، مگر آنكه شما را به آن، امر كردم و هيچ چيزى نيست كه شما را به جهنم نزديك مى‏كند و از بهشت دور مى‏سازد، مگر آنكه شما را از آن، نهى كردم: «يا ايها الناس والله ما من شي‏ء يقربكم من الجنه ويباعدكم عن النار الا وقد امرتكم به، وما من شي‏ء يقربكم من النار ويباعدكم عن الجنه الا وقد نهيتكم عنه‏» [6]

آيا چنين دين جامعى، براى عصر غيبت‏سخنى ندارد؟

بى‏شك كسانى را براى اين امر مهم منصوب كرده و فقط شرايط والى را معلوم نساخته تا مردم با آن شرايط، دست‏به انتخاب بزنند و چون در وكالت، وظيفه وكيل، استيفاى حقوق موكل است و در نظام اسلامى حقوق فراوانى وجود دارد كه «حق‏الله‏» است نه «حق‏الناس‏» بنابراين، رهبرى فقيه، هرگز به‏معناى وكالت نيست، بلكه از سنخ ولايت است.

/ 9