ولایت فقیه یا وكالت فقیه‏؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ولایت فقیه یا وكالت فقیه‏؟ - نسخه متنی

عبدالله جوادي آملي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


از سوى ديگر، در اين گونه امور اجتماعى قابل توكيل، اگر اتفاق همگان نيز حاصل گردد، وكالت ناشى از آن، دائمى نخواهد بود و براى مدت محدودى صحيح است چرا كه با گذشت زمان، كودكان و نابالغان زيادى به بلوغ مى‏رسند و با بالغ شدن آنان، آن راى گذشته پدرانشان درباره آن نوبالغان، منتفى خواهد بود و خودشان بايد تصميم بگيرند كه آن وكالت را تاييد كنند يا نه.

وكالت و نيابت در امور اجتماعى، با صرف‏نظر از همه اشكالات و پاسخ‏هاى فقهى‏اش، هرگز در قسم سوم از امور اجتماع كه از حقوق مكتب است و تصرف در آنها، اختصاص به امامت و ولايت دارد، جارى نمى‏شود زيرا همان گونه كه گفته شد[1]، وكالت، در محدوده چيزى است كه از حقوق موكل(وكيل‏كننده) باشد تا بتواند آن امر مربوط به خود را به ديگرى بسپارد و اما در كارى كه از حقوق او نبوده و در اختيار او نيست، هرگز حق توكيل(وكيل‏گيرى) ندارد.

به عنوان مثال، حكم رؤيت هلال و ثبوت اول‏ماه براى روزه يا عيد فطر يا ايام ج‏يا شروع جنگ يا آتش‏بس و...، نه در اختيار فرد است و نه در اختيار افراد جامعه نه جزء وظايف مجتهد مفتى است و نه جزء اختيارات قاضى، بلكه فقط، حق مكتب مى‏باشد و در اختيار حاكم به معناى والى و سرپرست امت اسلامى است. همچنين، تحريم حكومتى شيئى مباح مانند تنباكو و نظائر آن، از احكام ولايى اسلام است و لذا قابل وكالت نمى‏باشد و مردم نمى‏توانند براى امرى كه از حقوق آنها نبوده و در اختيار آنان نيست، وكيل بگيرند. احكام ديگرى مانند ديه مقتول‏ناشناس و دريافت ميراث مرده‏بى‏وارث و همه احكام فراوان فقهى كه موضوع آنها عنوان «سلطان‏»، «حاكم‏»، «والى‏»، و «امام‏» مى‏باشد، وكالت‏پذير نيستند[2] .

اقامه حدود نيز از وظايف امامت و ولايت است نه فرد و نه جامعه و اگر چه ظاهر خطاب‏هاى قرآنى نظير «السارق والسارقه فاقطعوا ايديهما»[3] و «الزانيه والزانى فاجلدوا كل واحد منهما مائه جلده‏»[4]، متوجه عموم مسلمين است، ليكن پس از جمع ميان ادله عقلى و نقلى، و خصوصا جمع‏بندى قرآن و سنت معصومين ـ عليهم‏السلام ـ معلوم مى‏شود كه همه اين عموم‏ها، يكسان نيستند مثلا شركت در قتال و جنگ: «وقاتلوا فى سبيل الله واعلموا ان الله سميع عليم‏» [5]با شركت در قطع دست دزد و زدن تازيانه به تبهكار، تفاوت دارد و هر يك، به وضع خاص خود انجام مى‏پذيرد.

حفص‏بن غياث، از امام صادق ـ عليه‏السلام ـ پرسيد: حدود را چه كسى اقامه مى‏كند؟ سلطان يا قاضى؟

حضرت در جواب فرمودند: «اقامه الحدود الى من اليه الحكم‏» [6]

يعنى برپاساختن حدود الهى و دينى، به دست كسى است كه حكومت‏به او سپرده شد.

مرحوم شيخ مفيد(رضوان‏الله‏تعالى‏اعليه) در مقنعه چنين فرمود: «فاما اقامه الحدود فهو الى سلطان الاسلام المنصوب من قبل الله وهم ائمه الهدى من آل محمد ـ صلى الله عليه و آله ـ و من نصبوه لذلك من الامراء والحكام وقد فوضوا النظر فيه الى فقهاء شيعتهم مع الامكان‏» [7]يعنى اقامه حدود، به دست‏سلطان و حاكم اسلامى است كه از سوى خدا منصوب شده است كه ايشان، ائمه هدى از آل محمد ـ صلى الله عليه و آله ـ مى‏باشند و همچنين، به دست كسانى است كه امامان معصوم آنان را براى اين امر نصب كرده‏اند از اميران و حاكمان و به تحقيق، امامان معصوم، تفويض كرده‏اند راى و نظر در اين موضوع را به فقيهان شيعه خود در صورت امكان.

مرحوم مجلسى اول(رضوان‏الله‏تعالى‏اعليه) نيز در اين باره فرمود: «ولا شك في المنصوب الخاص، اما العام كالفقيه فالظاهر منه انه يقيم الحدود» [8]يعنى شكى نيست در منصوب خاص از سوى امام ـ عليه‏السلام ـ و اما منصوب عام مانند فقيه، ظاهر دليل اين است كه او حدود را اقامه مى‏كند. بنابراين، بررسى نحوه ثبوت حدود در اسلام و همچنين تامل در نحوه سقوط آن، نشان مى‏دهد كه اين امر، از وظائف والى است و در اختيار سمت ولايت مى‏باشد نه آنكه هر كس نماينده مردم شد، داراى چنان وظائفى باشد.

تصدى مسائل مالى اسلام مانند دريافت وجوه شرعيه و پرداخت و هزينه آنها در مصارف خاصه نيز از احكام ولايى است كه در اختيار فرد و جامعه نيست زيرا آنچه در اين موارد متوجه جامعه مى‏باشد، خطاب و دستور پرداخت وجوهات به بيت‏المال است مانند: «ءاتوا الزكوه‏» [9]«واعلموا انما غنمتم من شى‏ء فان لله خمسه وللرسول ولذى القربى‏» [10]و آنچه متوجه امام مسلمين مى‏باشد، دريافت و جمع نمودن اين اموال است كه خداى سبحان خطاب به پيامبر خود فرمود:

«خذ من اموالهم صدقه تطهرهم وتزكيهم بها وصل عليهم ان صلاتك سكن لهم‏» [11]. سهم مبارك امام نيز در اختيار مقام امامت است و مصرف

ويژه و خاص خود را دارد و لذا فقيه جامع‏الشرايط كه نائب حضرت ولى عصر( عجل‏الله‏تعالى‏فرجه‏الشريف) است، نمى‏تواند آن سهم امام را به هر گونه كه صلاح دانست مصرف كند ولو آنكه در موارد لازم اجتماعى باشد. البته ولى فقيه، پس از مشورت با كارشناسان و متخصصان، آنچه را كه به صلاح جامعه اسلامى باشد از طريق اموال حكومتى ديگر انجام مى‏دهد چه در بعد اقتصادى باشد، چه در بعد فرهنگى، و چه در ابعاد ديگر ولى سهم خاص امام را بايد درموارد ويژه شرعى خود مصرف نمايد.

در اينجا تذكر چند نكته ضرورى است:

1- عموم صدقات، غير زكات را نيز شامل مى‏شود و لذا برخى از قدماء، مساله خمس را در ضمن مبحث زكات طرح فرموده‏اند.

2- وجوب، حكم است.

3- صدقه واجب، موضوع است.

4- اموال نه‏گانه و مانند آن، متعلق است.

5- عناوين هشت‏گانه مذكور در آيه 60 سوره توبه، موارد مصرف‏اند نه موضوع.

6- تاسيس و اداره حوزه‏هاى علمى و تاليف و تصنيف كتاب‏هاى دينى و هدايت امت اسلامى كه از شؤون روحانيت و عالمان الهى است، از مصاديق بارز مصرف هفتم آيه مزبور يعنى «فى سبيل الله‏» مى‏باشد.

7- در وجوب صدقات مستفاد از آيه 60 سوره توبه، قاطبه مسلمين اتفاق دارند و اختصاصى به شيعه ندارد.

8- قذارت و آلودگى معنوى قبل از تاديه صدقات واجب، طبق همان آيه ثابت است و مطالب فراوان ديگر.

بنابر آنچه گذشت، تصرف در امور مربوط به امامت و ولايت كه نام برده شد، فقط در حيطه اختيارات خود امام يا نائب و ولى منصوب اوست نه در اختيار افراد جامعه تا مردم براى آن، وكيل تعيين كنند و به همين جهت، نمى‏توان حاكم اسلامى را كه عهده‏دار چنين امورى است، وكيل مردم دانست، بلكه او، وكيل امام معصوم و والى امت اسلامى خواهد بود.

/ 9