4- عصاره دلايل نقلى
مستفاد از ادله نقلى ولايت فقيه، نصب فقيه از سوى خداوند و ولايت داشتن اوست نه دستور خداوند به انتخاب از سوى مردم و وكيل بودن فقيه از سوى آنان زيرا آنچه در ذيل مقبوله عمر بن حنظله آمده است: «فاني قد جعلته عليكم حاكما فاذا حكم بحكمنا فلم يقبله منه فانما استخف بحكم الله وعلينا رد والراد علينا الراد على الله وهو على حد الشرك بالله» [12]، در خصوص سمت قضاء نيست، بلكه برابر آنچه كه در صدر حديث آمده: «فتحاكما الى السلطان او الى القضاه ايحل ذلك؟» مقصود، جامع ميان سمتسلطنت و منصب قضاست كه در پرتو ولايت و حكومت، به نزاع طرفين خاتمه دهد زيرا در غير اين صورت، قضاء بدون حكومت، همانند نصيحت است كه توان فصل خصومت را ندارد و موضوع سؤال در مقبوله عمربن حنظله نيز تنازع در دين يا ميراث است و نزاع، هرگز بدون اعمال ولايتبرطرف نمىشود.مضمون اين حديث، شبيه مضمون آيه كريمهاى است كه معيار ايمان را، در رجوع به رسول اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ و نيز پذيرش قلبى آنچه آن حضرت براى رفع مشاجره فرمودند، دانسته است: «ثم لا يجدوا فى انفسهم حرجا مما قضيت ويسلموا تسليما» [13]چراكه منظور از قضاء در اين آيه، خصوص حكم قاضى مصطلح نيست، بلكه شامل حكم حكومتى والى مسلمين نيز مىباشد زيرا بسيارى از مشاجرهها توسط حاكم حل مىشود و صرف حكم قضايى قاضى، رافع آن مشاجرات نيست، بلكه تمرد و طغيان عملى، زمينه آنها را فراهم مىنمايد.همچنين آنچه كه در مشهوره ابىخديجه آمده است: «فاني قد جعلته قاضيا واياكم ان يخاصم بعضكم بعضا الى السلطان الجائر» [14]، نشانه آن است كه فقيه جامعالشرايط، سلطان عادل است زيرا مىفرمايد: من فقيه را براى شما قاضى قرار دادم و مبادا كه براى رفع تخاصم خود، به سوى سلطان جائر برويد. تقابل ميان قاضى بودن فقيه و نرفتن به نزد سلطان جائر، نشان مىدهد كه فقيه جامعالشرايط، سلطان عادل است. بنابراين، فقيه عادل علاوه بر سمت قضاء، براى ولايت نيز نصب و جعل شده است چون اگر مردم از رفتن به نزد سلطان جائر كه سلطنت و حكومت دارد نهى شوند و چيزى جايگزين آن نگردد، هرج و مرج مىشود و براى جلوگيرى از اين هرج و مرج، امام معصوم ـ عليهالسلام ـ مىفرمايد: به فقيه عادل مراجعه كنيد كه او داراى سلطنت و ولايت است.تامل در روايات باب قضاء، چنين نتيجه مىدهد كه مجتهد مطلق عادل، نه تنها قاضى است، بلكه والى و سلطان نيز هست نظير روايت عبداللهبن سنان از امام صادق ـ عليهالسلام ـ كه آن حضرت فرمودند: «ايما مؤمن قدم مؤمنا في خصومه الى قاض او سلطان جائر فقضى عليه بغير حكم الله فقد شركه في الاثم» [15]يعنى اگر مؤمنى در خصومتى، پيشى گيرد بر مؤمن ديگر در رفتن به سوى قاضى يا سلطان و حاكم جائر، و آن قاضى يا سلطان جائر، به غير حكم خدا بر آن مؤمن ديگر حكم براند، پس شريك شده استبا او در گناه.آنچه در مجموعه روايات اين باب آمده است، دو چيز است يكى نهى از رجوع به قاضى و سلطان جائر، و ديگرى تعيين مرجع صالح براى قضاء و سلطنت كه همان ولايت و حكومت اسلامى مىباشد و فقيه جامع شرائط رهبرى، عهدهدار آن است.
[1] . ر ك: ص 209.[2] . بايد توجه داشت كه تمثيل به ديه و ميراث مرده بىوارث، براى تفكيك عنوان ولايت از وكالت است نه براى تلفيق ولايتبه معناى سرپستى جامعه خرد ورزان و بالغان باولايت به معناى قيم بودن بر محجوران.[3] . سوره مائده، آيه 38.[4] . سوره نور، آيه 2.[5] . سوره بقره، آيه 244.[6] . وسائل ج 27، ص 300.[7] . مقنعه، ص 810.[8] . روضه المتقين ج 10، ص 214.[9] . سوره توبه، آيه 5.[10] . سوره انفال، آيه 41.[11] . سوره توبه، آيه 103.[12] . بحار ج 2، ص 221، ح 1.[13] . سوره نساء، آيه 65.[14] . تهذيب الاحكام ج 6، ص 303، ح 53.[15] . كافى ج 7، باب 411، ح 1.