عواطف و احساسات
مقدمه
عواطف، گرايش ها و احساساتي است که توجّه انسان را از خود به نفع غير معطوف مي دارد.عواطف، استعدادي است فطري و از سرمايه هاي مهم آدمي است که در تربيت و کسب فضايل، نقشي اساسي ايفا مي کند.زندگي انسان از حرارت عواطف گرم مي گردد. احساسات و عواطف انساني، زندگي را غني و پربار ساخته، آن را قابل تحمّل نموده، از يک نواختي بيرون مي آورد.فداکاري ها، از خود گذشتگي ها، نوازش يتيمان، دستگيري بينوايان، مهر و محبّت، عشق و دلسوزي، قدرداني و سپاسگزاري، صله رحم و .... همه و همه از احساسات و عواطف پاک انساني سرچشمه مي گيرد.بسياري از جنبش هاي مهم اجتماعي و حتّي صلح و جنگ از عواطف و احساسات نشأت مي گيرد.عواطف و احساسات مجموعه اي از انفعالات، انجذابات و حالات ظاهراً متضاد با منافع شخصي است که اگر بر اساس منطق و روي ميزان صحيح از آنها استقبال و پيروي گردد، نقش تعيين کننده اي در رشد و تعالي انسان خواهد داشت.اگر نوازش يتيمي دل سوخته و محبت به بينوايي درمانده، آتش قهر الهي را فرو مي نشاند، و اگر طوفان خروش و امواج سهمگين غضب، و خشم اعتراض مردان بزرگ و قهرمانان توحيد در دفاع از حقوق ستم ديدگان و اعتلاي شرافت و مجد انسانها، آتش انقلاب را در توده هاي عظيم انساني براي احقاق حق و در هم کوبيدن بينان ظلم و فساد و تبهکاري شعله ور مي سازد، و اگر پرواز معنوي انسان به يمن بال عشق و به برکت شور محبّت ميسّر مي گردد، تنها به خاطر وجود عواطف انساني است که خالق مهربان در وجود انسان به وديعه گذارده است.بررسي بيشتر اين مبحث را نيز ضمن چند عنوان پي مي گيريم:تفاوت عواطف و عقل
همانطور که گذشت تأمين سعادت انسان و سلامت و تحرّک جامعه مستلزم هماهنگي، همدلي، همکاري و همياري عقل با عواطف و احساسات است، و ضعف يا فقدان هر يک پويايي بلکه اصل حرکت فرد و جامعه را در مسير تربيت و رشد و تعالي به مخاطره انداخته، موجب خسارات عظيم و جبران ناپذيري خواهد شد. در عين حال هر يک از اين دو نيرو داراي ويژگي ها و خصايصي متمايز از ديگري است:* عقل هادي و راهنماي انسان به سوي کمال است.* حکم عقل بر استدلال و برهان مبتني، و بر محاسبه و منطق استوار است.* عقل چراغي فروزان و حسابگر تواناست که انسان را از ديگر حيوانات متمايز ساخته، به يمن وجودش او را فرمانرواي زمين قرار داده است.* و بالاخره عقل به منزله عالمي دقيق و قاضي عادلي است که در محيطي آرام و دور از هرگونه حبّ و بغض و شور و هيجان، در خدمت انسان قرار گرفته خوب و بد را به او نشان مي دهد.در مقابل
* عواطف و احساسات؛ محرّکي توانمند، قوّه و بازويي پر تحرّک، ترمزي قوي و عاملي بازدارنده و ملامت کننده اي پرخاشگر است.* عاطفه با محاسبه سر و کار ندارد، منطق نمي شناسد و با استدلال و برهان و مصلحت بيگانه است.* عاطفه نيرويي است برخاسته از کشش هاي محيط و واکنشي است نشأت گرفته از جاذبه هاي پيرامون انسان، که او را براي پاسخ گويي به اين کشش ها و جاذبه تهييج کرده، بر انجام عکس العمل مناسب وا مي دارد و کوتاهي و قصور او را در اين امر مورد سرزنش و ملامت قرار مي دهد.* و سرانجام، عاطفه سرشار از جنبش، هيجان، حرارت، و دوستي و لبريز از عشق و مهر و شفقت است.دل مادر آکنده از محبّت فرزند است، و اين علاقه تا اعماق وجودش نفوذ کرده، امّا اين علاقه و مهر او مبتني بر منطق و محاسبه نبوده، براي اين محبّت وافر برهاني عقلي و استدلالي علمي در دست ندارد.عاشق دلباخته، با برهان عاشق نگرديده، صغري و کبري و براهين عقلي نمي فهمد. او عاشق است و مجذوب، و سخن از مصلحت و منطق و استدلال با او به مثابه سنگ بر ديوار است.[1]ظهور عواطف در کودکان
احساسات و عواطف کودکان قبل از عقل آنان شروع به رشد کرده، از حدود سه ماهگي که غنچه لب هايشان به لبخند شکوفا مي گردد، ظهور مي يابد.در تمام جهان اطفال نوعاً از شش تا هفت سالگي به دبستان رفته، تدريجاً شکوفه هاي عقل در آنان شکفته مي گردد، درحالي که عواطف سالها قبل از آن، پيش از آن که آنان کوچک ترين درکي از مسائل علمي و استدلالي داشته باشند رشد نموده، بسياري از حالات والدين مثل اقبال و توجّه را که شعبه هايي از عواطف و احساسات است درک مي کنند.
از اين رو خشونت و تندي، نرمي و ملاطفت، نوازش و مهرباني و بسياري از برخوردهاي عاطفي مثبت و منفي در آنان آثار مطلوب و يا نامطلوبي به بار خواهد آورد که برخي از آنها از واکنش آنان در همان کودکي ظاهر مي گردد.
عواطف و احساسات در روايات
درباره رعايت لوازم دوستي و اهتمام به اقداماتي که منبعث از احساسات و عواطف انساني است، روايات زيادي وارد شده که در اينجا به چند مورد اشاره مي کنيم:امام صادق ـ عليه السلام ـ مي فرمايند:«با هم در ارتباط باشيد، به يکديگر نيکي کنيد. و نسبت به هم مهربان بوده، با مهر و عطوفت رفتار نماييد.»[2]و نيز مي فرمايند:«مسلمانان موظّف اند در راه پيوند و ارتباط تلاش نمايند و بر عطوفت و مهرورزي، يکديگر را کمک کنند، با نيازمندان مواسات کرده، آن ها را ياري نمايند، و از توجّه محبت آميز به يکديگر، دريغ نورزند. (آري، بايد چنين کنيد) تا آن چنان باشيد که خداوند بزرگ دستور فرموده که: «با يکديگر مهربان اند»[3]»[4]جايگاه محبّت و دوستي در ميان عواطف انساني
امام باقر ـ عليه السلام ـ از رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نقل فرموده اند:«دوستي مؤمن با مؤمن براي خدا از بزرگ ترين شعبه هاي ايمان است. آگاه باشيد که هر کس براي خدا دوستي کند و براي خدا (با کساني که نسبت به خدا و مؤمنين از در بغض و کينه توزي، عناد ورزيده و با حقّ و حقيقت در ستيزند) دشمني نمايد و منع و عطايش براي خدا باشد از برگزيدگان خداست».[5]نيل به کمال و دستيابي به مدارج عالي ايمان جز در سايه عمل به واجبات (به عنوان اساسي ترين راه کارهاي حياتي حرکت در مسير تکامل) و پرهيز از محرّمات (به عنوان بزرگ ترين موانع اين سير معنوي) ميسّر نيست. و آشنايي با وظيفه و شناخت صحيح تکليف، از شروط اساسي تحقّق اين مهم محسوب مي گردد.در ميان وظايف و تکاليف ديني، برخي از آن ها از جايگاه ويژه و اهميت خاصي برخوردار است، به طوري که ترک آن ها باعث تخريب بنياد ايمان و تزلزل در ارکان اصول اعتقادي انسان مي گردد، و پاي بندي و عمل به آن ها نيز در بردارنده آثاري شگفت و بس فوق العاده و عظيم است.محبّت و دوستي خالصانه مؤمنين نسبت به يکديگر را با توجّه به اثر و منزلتي که در اين حديث شريف از آن ياد شده، مي توان به عنوان نمونه اي از اين تکاليف مهم بر شمرد.آري دوستي و محبّت براي خدا نشانه ايمان است و از چنان منزلت و جايگاهي برخوردار است که پاي بندي به آن، انسان را به قلّه هاي شرف و آسمان افتخار نايل گردانيده، او را از برگزيدگان خداي متعال قرار داده و خلعت اصفياء اللّهي بر تن او خواهد نمود.ابو بصير از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نقل مي کند که فرمودند:«کساني که براي خدا با يکديگر دوستي مي کنند، روز قيامت بر منبرهايي از نورند، نور چهره ها و نور اجساد و نور منبرهايشان همه چيز را روشن مي کند به طوري که بدين وسيله شناخته مي شوند و گفته مي شود: اينان محبّت کنندگان در راه خدايند.»[6]امام صادق ـ عليه السلام ـ مي فرمايند:«دو مسلمان که با هم برخورد مي کنند، هر کدام ديگري را بيشتر دوست دارد برتر و بهتر است».[7]حضرت رضا ـ عليه السلام ـ از پدران خود نقل مي کنند که رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمودند:«پيروان من مادامي که يکديگر را دوست داشته، به هم هديه بدهند، امانت دار بوده، از حرام دوري نمايند، مهمان نوازي کرده، نماز بر پا دارند و زکات بدهند، همواره در خير و خوبي مي باشند. هرگاه چنين نکنند خداوند آنان را به قحطي مبتلا نمايد».[8]
جايگاه سپاسگزاري
نمونه ديگري از تکاليف ويژه تربيتي که در ميان عواطف انساني از جايگاه و منزلتي بس عظيم برخوردار است قدرداني و سپاسگزاري است به گونه اي که بنابر آنچه در مباحث اعتقادي مورد نظر دانشمندان علوم ديني و معارف اسلامي است رکن و اساس ايمان به خدا و پذيرش فرمان هاي الهي و پيروي از مکتب انبياء عظام، سپاسگزاري در مقابل نعمت هاي بزرگ خداوند متعال است.شکر و سپاس، خود يکي از اقسام عبادت و وسيله اي براي تکامل انسان است. خداوند همه نعمت ها را در اختيار انسان قرار داده تا با استفاده از آن ها، در نهايت به کمال معنوي و ابدي خود برسد و يکي از راه هاي وصول انسان به کمالات معنوي، شکر منعم و سپاسگزاري اوست.انگيزه سپاسگزاري به هنگامي در انسان پيدا مي شود که از کسي بهره اي ببرد، يا نيازي از نيازهاي او تأمين گردد. به عبارت ديگر؛ سپاسگزاري بازتاب عاطفي مهر و محبت در روان انسان است. انسان فطرتاً دوست دارد محبت و احسان ديگران را ارج نهاده، از نيکي و مهر آنان قدرداني نمايد، و هر اندازه که بيشتر از رشد عواطف انساني برخوردار باشد، انگيزه سپاسگزاري در او نيرومندتر است به گونه اي که با مشاهده کوچک ترين احساني از ديگران، خود را موظّف به انجام تکليفي مي داند که از اعماق وجودش احساس مي نمايد و تا زماني که از عهده آن بر نيامده، ناراحت است و از آن رنج مي برد.سپاسگزاري در حيوانات نيز به صورت يک واکنش غريزي وجود دارد. به عنوان نمونه مي توان سگ را مورد مطالعه قرار داد که در مقابل لقمه نان يا پاره استخواني، تمام عمر قدردان نيکي انسان بوده و براي جبران آن حتي از جان خود دريغ نمي ورزد.سپاسگزاري، عملي است واقع گرايانه، و حرکتي است در مسير شناخت واقعيات که انسان را از انکار حقايق دور کرده، حقّ شناسي را در او تقويت مي نمايد. از همين روست که آن را يکي از بزرگترين راه کارهاي سير معنوي و بازتاب آن را رفع گرفتاري ها و دفع عذاب اخروي دانسته اند.مرحوم نراقي مي نويسند:«شکر، افضل منازل سعادت و عمده توشه مسافرين به عالم نور و بهجت است، سبب رفع بلا و باعث زيادتي نعمت ها است.»خداوند مي فرمايد:«ما يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذَابِكُمْ إِن شَكَرْتُمْ وَآمَنتُمْ؛[9] خداوند به مجازات شما چه نيازي دارد، اگر شکرگزاري کنيد و ايمان آوريد؟!»و نيز مي فرمايد:«لَئِِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ؛[10] اگر شکر گزاري کنيد، البته (شما را رشد داده، نعمت خود را) بر شما خواهم افزود».[11]کنترل عواطف و احساسات
هر يک از تمايلات گوناگوني که در مجموعه جسم و جان بشر نهفته است در تأمين خوشبختي و سعادت او سهمي داشته و نقش ايفا مي کند. احساسات تا آن جا که يک انفعال طبيعي است، ارزش مثبت يا منفي ندارد ولي عکس العمل هايي که انسان به تناسب اين حالات از خود بروز مي دهد، نظر به اختياري بودن آن ها داراي ارزش مثبت يا منفي است.از آن جا که برخي از مظاهر احساسات مانند يأس و نوميدي، قساوت قلب، ترس ذلّت بار و خشم غير منطقي طبيعتاً نيازمند مقابله و مبارزه جدّي است و همچون دلبستگي بي مورد و دوستي بيش از حدّ که مراقبت دائمي را مي طلبد، لازم است با محاسبه منطقي و رعايت اصول و ضوابط تربيتي و اندازه گيري صحيح علمي و واقع بينانه، ضمن تعديل آن ها هر يک را در جهت صحيح و در حدّ ضرورت ارضا نمود تا از پي آمدهاي افراط و تفريط و عوارض زيان بار آن پيشگيري کرده و آدمي از جميع جهات به کمال شايسته خويش نايل گردد.به عنوان مثال اگر لازمه برخورداري از عواطف و احساسات پاک انساني، اظهار دوستي و محبّت است، و اگر محبّت و دوستي، لازمه انسانيت است در عين حال زياده روي و افراط در موارد غير ضروري موجب خسارات و ضايعات فراواني مي گردد.زود رنجي، خود بزرگ بيني، پر توقّعي و از خود راضي بودن از تبعات منفي محبّت بيش از حدّ است. کودکي که از مهر و محبت دور از اعتدال برخوردار گردد، فردي لوس، غير منضبط و مسئوليت ناپذير خواهد شد.همچنين است آثار سوء و پي آمدهاي ناگوار محبّتي که در جهت صحيح و بر اساس استحقاق و ميزان درست انجام نپذيرد. کودکي که به خاطر شکستن شيشه و يا ضرب و شتم کودکان ديگر مورد تشويق قرار مي گيرد هرگز انساني معتدل، خردمند و حقّ شناس بار نخواهد آمد. بسياري از مفاسد اجتماعي و بزه کاري هاي کودکان و نوجوانان از همين جا سرچشمه مي گيرد.اختلافات قومي، کينه توزي هاي دامنه دار و حتي درگيري هاي فيزيکي که در برخي موارد منجر به کشت و کشتار نيز مي گردد، ريشه در افراط و عدم گزينش جهت معقول نسبت به ارضاي تمايلات و عواطف دارد.
از همين جاست که در روايات «فِي الله» بودن و «لِلّه» بودن اعمال و به خصوص حبّ و بغض مورد تأکيد فراوان قرار گرفته است.امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل مي فرمايند: (روزي) رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به ياران خود فرمودند:«کدام يک از دستاويزهاي ايمان محکم تر است؟ عرض کردند: خدا و رسولش داناترند، و بعضي از آنها گفتند: نماز، برخي عرض کردند: زکات، عدّه اي روزه، گروهي حجّ و عمره، و تعدادي جهاد را مطرح کردند.»رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمودند:
هر يک از اين ها که گفتيد فضيلتي دارد، ولي پاسخ پرسش من نيست.«محکم ترين دستاويز ايمان؛ دوستي براي خدا، دشمني براي خدا، دوستي و پيروي اولياي خداوند، و بيزاري از دشمنان خداست».[12]امام حسن عسکري ـ عليه السلام ـ از پدران بزرگوار خود نقل مي کنند که روزي رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به يکي از ياران خود فرمودند:«اي بنده خدا! دوست بدار در راه خدا، دشمني کن در راه خدا، مهرورزي کن در راه خدا و خصومت نما در راه خداوند، زيرا جز از اين طريق به ولايت خدا نخواهي رسيد، و آدمي تا چنين نباشد طعم ايمان را نمي يابد، هر چند نماز و روزه اش بسيار باشد...»[13]
[1] . از همين جا به اين واقعيت عيني پي مي بريم که با نوع زنان که سرشار از احساس و عاطفه هستند با دليل و برهان و منطق مواجه شدن، کاري است نادرست، و انتظار کارآيي از اين روش، توقّعي است بي مورد و غير واقع بينانه. بسياري از اختلافات کور خانوادگي نيز از ناديده گرفتن همين امر سرچشمه مي گيرد.[2] . تَواصَلُوا وَ تَبارُّوا وَ تَراحَمُوا وَ تَعاطَفُوا. کافي، 2/140 باب تراحم، ح3.[3] . سوره فتح: آيه 29.[4] . يحِقُّ عَلَي المُسلِمِينَ الإجتِهادُ فِي التَّواصُلِ وَ التَّعاوُنُ عَلَي التَّعاطُفِ وَ المُواساهُ لأِهلِ الحاجَهِ وَ تَعاطُفُ بَعضِهِم عَلي بَعضٍ حَتّي تَکُونُوا کَما أَمَرَکُمُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ (رُحَماءُ بَينَهُم).....کافي: 2/140، ح 4.[5] . وَدُّ المُؤمِنِ لِلمُؤمِنِ فِي اللهِ مِن أَعظَمِ شُعَبِ الإِيمانِ. أَلا وَ مَن أَحَبَّ فِي اللهَ وَ أَبغَضَ فِي اللهِ وَ أَعطي فِي اللهِ وَ مَنَعَ فِي اللهَ فَهُوَ مِن أَصفِياءِ اللهِ. کافي: 2/102، باب الحبّ في الله، ح3.[6] . إِنَّ المُتَحابِّينَ فِي اللهِ يومَ القِيامَهِ عَلي مَنابِرَ مِن نُورٍ، قَد أَضاءَ نُورُ وُجُوهِهِم وَ نُورُ أَجسادِهِم وَ نُورُ مَنابِرِهِم کُلَّ شَيءٍ حَتّي يعرَفُوا بِهِ، فَيقالُ: هؤُلاءِ المُتَحابُّونَ فِي اللهِ کافي، 2/102، ح4. [7] . إِنَّ المُسلِمَينِ يلتَقِيانِ، فَأَفضَلُهُما أَشَدُّهُما حُبّاً لِصاحِبِهِ.. کافي، ج2/104، ح14.[8] . لا تَزالُ أُمَّتِي بَخَيرِ ما تَحابُّوا وَ تَهادَوا وَ أَدُّوا الأَمانَهَ، وَ اجتَنَبُوا الحَرامَ، وَ قَرَوُا الضَّيفَ، وَ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ، فَإِذا لَم يفعَلُوا ذلِکَ ابتَلَوا بِالقَحطِ وَ السِّنِينَ. عيون الأخبار، 2/28، ب31، ح25، بحار: 74/392، باب التراحم، ح10.[9] . سوره نساء، آيه147.[10] . سوره ابراهيم، آيه 7.[11] . معراج السعاده، 597.[12] . وَلکِن أَوثَقُ عُرَي الإِيمانِ الحُبُّ فِي اللهِ وَ البُغضُ فِي اللهِ وَ تَوالِي أَولِياءِ اللهِ وَ التَّبَرِّي مِن أَعداءِ اللهِ. کافي، 2/102، باب الحبّ في الله، ح6.[13] .يا عَبدَ اللهِ! أَحبِب فِي اللهِ وَ أبغِض فِي اللهِ وَ والِ فِي اللهِ وَ عادِ فِي اللهِ، فَإِنَّهُ لا تَنالُ وِلايهَ اللهِ إِلاّ بِذلِکَ، وَ لا يجِدُ رَجُلٌ طَعمَ الإِيمانِ وَ إِن کَثُرَت صَلاتُهُ وَ صِيامُهُ حَتّي يکُونَ کَذالِکَ... ينابيع الحکمه: 2/47، ب 31، ف3، ح11، امالي صدوق/11، م3، ح7، علل الشرايع: 1/140، عيون الأخبار: 1/226، ب28، ح41.عباس اسماعيلي يزدي - فرهنگ تربيت، ص 186 - 199