غرائز انسان - غرائز انسان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غرائز انسان - نسخه متنی

عباس اسماعيلي يزدي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

غرائز انسان

اخلاق فردي

غرائز

اميال و خواسته هاي نفس را مي توان به دو بخش کاملاً متمايز تقسيم نمود:

1ـ مشتهيات نفساني غير ريشه دار که هوي و هوس نام دارد و انسان موظّف به مخالفت با آنهاست.[1]

2ـ تمايلات ريشه دار و ثابت موجود در نفس که منشأ رفتارها و فعاليت ها و واکنش هاي انسان در طول حيات است.

نظر به اين که انگيزه هاي ذاتي و تعداد حدّ و حدود گرايش هاي نفس آن گونه که شايسته است شناخته نگرديده و در اين باره نظريه قاطعي وجود ندارد، طبعاً تعريف دقيقي از غرائز در دست نيست.

از اين رو به خوبي روشن نيست که آيا عامل جميع رفتارهاي انسان غرائز است يا خير؟

و آيا تعريف هايي که تاکنون مطرح گرديده، همه فعاليت هاي انسان را تبيين مي کند يا نه؟

در هر صورت منظور ما از غرائز عبارت از آن دسته گرايش هاي نفساني و تمايلات انساني است که حفظ و بقاي زندگي فردي و نيازهاي حياتي آدمي را تأمين مي نمايد. به عبارت ديگر؛ غرائز، رفتارها و حرکت ها و تلاش هاي انساني را که در مسير رفع نيازهاي فردي انجام مي گيرد تفسير و توجيه مي نمايد و طبيعتاً بخشي از آن ها مشترک بين انسان و ساير حيوانات خواهد بود.

احتياجات غريزي اکتسابي و آموختني نيست، بلکه با ادراک دروني به صورت نياز احساس مي شود، به نژاد يا منطقه يا عصر خاصي اختصاص ندارد. گرچه در سنين مختلف از شدّت و ضعف برخوردار است امّا همواره ثابت بوده، اصالت خود را حفظ مي نمايد. همين ثبات و حفظ اصالت غرائز و فطريات است که امکان ارائه طرحي جامع و هميشگي براي تربيت انسان را فراهم نموده و به دين اسلام جاودانگي بخشيده است.

غرائز هدف را مي شناسد اما با چگونگي ارضا و مصاديق آن آشنا نيست. مثلاً انسان ذاتاً طالب کمال است و پيوسته در جستجوي راهي است که با حرکت در آن به سوي کمال خويش پرواز نمايد، اما به درستي نمي داند که کمال حقيقي او در چيست و راه وصول به آن کدام است. همچنين نياز بدن به مواد غذايي، به او مي فهماند که گرسنه است ولي انتخاب نوع غذايي که تأمين کننده سلامتي اوست بر عهده غريزه گرسنگي نمي باشد. اين مربّي و فرهنگ محيط است که او را در شناخت کمال حقيقي و گزينش راه صحيح و انتخاب غذاي سالم ياري مي کند.

از اين رو انسان براي جهت دادن و هدايت غرائز نيازمند معلّم و فرهنگي سالم است تا فکر و انديشه او را در مسير ارضاي صحيح غرائز راهنمايي و ارشاد نمايد.
خطوط اصلي زندگي به وسيله غرائز ترسيم مي شود لذا اطلاع از کمّ و کيف غرائز به ما امکان مي دهد تا رفتار خود را در جريانات زندگي ريشه يابي کرده، براي حال و آينده خويش برنامه اي دقيق تر و متناسب با شأن انساني خود تنظيم نماييم.

تحقيق در اين زمينه را با طرح چند عنوان دنبال مي کنيم:
تفاوت غرائز و انگيزه هاي فطري:

هر يک از تعريف هايي که براي غرائز مطرح گرديده، تنها بخشي از فعاليت هاي انسان را توجيه مي نمايد. از سوي ديگر برخي از حرکت ها و رفتارهاي انسان را ممکن است مبتني بر وجود گرايش هايي غير از غرائز دانسته، ريشه آن ها را در فطرت آدمي جستجو نماييم. بنابر اين انگيزه هاي فطري و غريزي را مي توان در موارد زير متفاوت دانست:

* گرايش هاي فطري از اختصاصات انسان است در حالي که حيوانات در بخشي از غرائز با انسان اشتراک دارند. بر همين اساس است که فطريات را بُعد انساني ناميده، و از غرائز به بُعد حيواني ياد کرده اند.

* تمايلات غريزي بسيار زودتر از فطريات ظهور مي يابد، و فعليت آن ها نيازمند تلاش و کوشش آدمي نيست در حالي که فطريات به صورت توان و قوّه است و شکوفايي آنها شديداً به سعي و همّت انسان نياز دارد.

* فطرت بر اساس محبّت خداوند متعال آفريده شده،[2] اما غرائز ريشه در حبّ نفس دارد.

ريشه غرائز

اصلي ترين انگيزه ه و کششي که از نفس آدمي سرچشمه مي گيرد و ريشه و اساس جميع گرايش ها و خصلت هاي موجود در ذات نفس است عشق و محبّت است. هم چنان که عشق به خداي متعال و پرستش او از گرايش هاي فطري انسان بوده، ريشه در ذات نفس دارد، خود دوستي و حبّ نفس را نيز مي توان به عنوان اصلي ترين غريزه از غرائز آدمي بر شمرد.

شور و نشاط حيات، فعاليت هاي حيرت انگيز شبانه روزي، حس رقابت، تنازع بقا، تلاش هاي خستگي ناپذير و چرخش و رونق زندگي بر وجود غريزه حب نفس استوار مي باشد، به گونه اي که اگر اين غرايز از او گرفته مي شد، بسياري از حرکت ها و تلاش هاي آدمي متوقّف مي گشت.
انسان خود را دوست دارد و آن چنان غرق در اين دوستي است که نا خود آگاه براي خويشتن ـ که تبلور آن به صورت «من» است ـ نسبت به همه موجودات عالم مرکزيت قائل است. به هر چيزي که به گونه اي در ارتباط با او و به شکلي وابسته به او باشد، احساس تعلّق و مالکيت مي کند. و در واقع مالکيت از پرتو غريزه حبّ ذات به وجود مي آيد.

هم چنان که غريزه حبّ نفس و خود دوستي ريشه جميع غرائز انساني بوده، هدايت و ارضاي صحيح آن، منشأ اصلاح ساير غرائز گشته، زمينه شايستگي فرد و جامعه را فراهم مي آورد، انحراف آن نيز سرچشمه بسياري از مفاسد فردي و اجتماعي و باعث پيدايش و ظهور صفات ناپسند زيادي در نفس خواهد گشت.

تکبّر و خود بزرگ بيني، خود پسندي، خود خواهي، انتقاد ناپذيري، زود رنجي، خود را شايسته هر کاري پنداشتن و انکار تخصّص ها و مهارت هاي ديگران، نا ديده گرفتن ارزش هاي واقعي، تن دادن به کارهاي نامشروع و ضدّ اخلاقي براي دستيابي به موقعيت هاي اجتماعي، حفظ تشخّص و شخصيت کاذب و صدها مفسده و پيامدهاي ضدّ ارزشي ديگر از آثار و عواقب شوم انحراف اين کشش ذاتي به حساب مي آيد.

«حبّ نفس خود به سه شاخه اصلي که بسترهاي اصلي ظهور فعاليت هاي انسان است تقسيم مي گردد:

حبّ بقا، حبّ کمال، حبّ لذّت.
از هر يک از اين سه غريزه، شاخه ها و فروع متعدّدي منشعب مي شود که هر کدام منشأ بخشي از افعال و تلاش هاي انسان مي باشد».[3]

برخي از غرائز مهم

حبّ بقاء

انسان ذاتاً ميل دارد که هميشه باقي باشد. حرص و آز، علاقه شديد به عمر دراز، آرزوهاي طولاني و تنفّر از مرگ از يک سو، و تحمّل رياضت هاي دشوار، مجاهدت ها، فداکاري ها، زهد و تقوا، و بالاخره تلاش هاي خستگي ناپذير معنوي از سوي ديگر، هر کدام جلوه هايي از علاقه انسان به جاودانگي و بقا است که به خاطر انحراف يا هدايت اين غريزه ذاتي، به صورت رفتارهاي گوناگوني از انسان ظاهر مي گردد. و از همين جا نيز به اهميت هدايت اين غريزه، و نيازمندي انسان به مربّي حاذق و فرهنگي جامع و سالم پي مي بريم.

آيات قرآني هر يک از اين دو جلوه را به گونه اي خاص متعرّض گرديده است. آن جا که دلبستگي به هميشه ماندن در عالم دنيا و مخلّد ماندن در جهان مادي را به عنوان ميل و خواسته يهوديان مطرح نموده، چنين مي فرمايد:

«وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَوهٍ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَهٍ وَ مَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَن يُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصِيرً بِمَا يَعْمَلُونَ»[4]

«(اي پيامبر) يهوديان را از همه مردم و حتّي از مشرکان نسبت به زندگي مادي دنيا حريص تر مي يابي (به طوري که) هر يک از آنان آرزومند هزار سال عمر مي باشد، اما اين عمر طولاني نيز او را از عذاب نجات نخواهد بخشيد، و خدا از کارها و اعمال آنان آگاه است».

اين جلوه اي از غريزه حبّ بقا است که در اثر پشت کردن به دعوت مربيان آسماني و عدم پذيرش مکتب و فرهنگ آنان، از مسير درست منحرف گشته، به شکل آرزوي ماندن در دنيا و عمر هزار ساله ظاهر گشته است.

وعده هاي قرآني به نعمت هاي جاودانه و بقاي هميشگي در بهشت نيز پاسخي است به مؤمنين درباره همين خواسته طبيعي و آرزوي بقا و جاودانگي که به گونه اي صحيح از رفتار آنان ظاهر مي گردد.

« وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهاَرُ خَالِدِينَ فِيهَآ أَبَدًا لَّهُمْ فِيهَآ أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَهٌ وَنُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَلِيلاً؛[5] کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته انجام داده اند، به زودي آنان را در بهشتي در آوريم که نهر ها از زير درختانش جاري است، براي هميشه در آن جا خواهند ماند، و براي آن ها همسراني پاکيزه است و آنان را در رفاه دائمي وارد مي کنيم».

صيانت نفس

انسان خود را دوست مي دارد و ميل دارد که زندگيش هميشه باقي باشد. حبّ نفس و علاقه به جاودانگي، هر يک او را وا مي دارد که از جان و کيان و ارزش هاي خويش دفاع نمايد. تلاش آدمي براي حفظ خود که از آن به صيانت نفس نام مي برند يکي ديگر از غرائز مهم او است که از غريزه حبّ بقا سرچشمه مي گيرد و چه بسا بتوان آن را مستقلاً منشعب از غريزه حبّ ذات دانست.
انگيزه صيانت نفس مانند ساير غرائز منشأ بسياري از فعاليت هاي انسان است تا جايي که برخي، تلاش در جهت تهيه مسکن و سرپناه، غذا و لباس و ساير نيازمندي هاي آدمي را پاسخي براي اين غريزه دانسته اند، گرچه به نظر مي رسد اين تلاش ها از انگيزه لذّت جويي سرچشمه مي گيرد.

انسان موجودي است اجتماعي و به اصطلاح مدني بالطّبع. زندگي گروهي و غريزه صيانت نفس، سرچشمه تلاش هاي وسيعي در جهت حفظ و حراست منافع فردي و جمعي است. تضاد و اصطکاک منافع افراد اجتماع که در بسياري از موارد، لازمه طبيعي زندگي اجتماعي بوده و در برخي اوقات باعث بروز برخوردهاي فيزيکي و جنگ هاي تدافعي ـ که هم مشروع است و هم معقول ـ مي گردد، اين غريزه را از حساسيت ويژه اي برخوردار نموده و به شدت آن را در معرض خطر انحراف از مجراي طبيعي قرار داده است.

با يک نگاه، بسياري از ظلم ها، تجاوزها، جنايات، جرايم اجتماعي، و در سطحي وسيع تر، استثمار و استکبار را مي توان زاييده انحراف غريزه صيانت نفس از مسير طبيعي خود دانست. از همين جاست که قسمت قابل توجّهي از فرمان هاي الهي و اديان آسماني در راستاي هدايت اين غريزه صادر گرديده تا انسان براي پاسداري از خود و ارزش هاي خود، ديگران را قرباني نکند و به اصول همزيستي و رعايت حقوق همنوعان خويش پاي بند باشد.

از اين رو مي توان گفت: ارضاي غريزه صيانت نفس در چارچوب مکتب وحي يکي از ارکان مهم تحقّق عدالت اجتماعي به شمار مي رود. اسلام با ارائه برنامه عملي جهاد با نفس، ضمن کنترل و هدايت اين غريزه، آدمي را در جهت تأمين نيازهاي واقعي و حرکت در مسير اصلاح ساير غرائز و سير معنوي او ارشاد و هدايت فرموده است.

حبّ کمال

کمال عبارت از به ثمر رسيدن و شکوفا شدن نيروها و استعدادهاي خفته و بالمآل، نوعي فزوني، وسعت و فراخي ـ کمّي يا کيفي ـ است. از اين رو انسان پيوسته در پي افزايش و توسعه است و مي کوشد خويشتن را از مظاهر گوناگون آن بهره مند ساخته، بهره وجودي ـ معنوي و مادي ـ خويش را بيشتر سازد.
کمال خواهي از غرائز اصلي آدمي است و تحت تأثير همين غريزه است که انسان در مسير آنچه که به تناسب معرفت و شناخت خود کمال پنداشته و آن را در قلمرو قدرت و توان خويش مي يابد قرار گرفته، دشوارترين تلاش ها را متحمّل شده، خود را در معرض خطرات گوناگون قرار داده، براي دستيابي و نيل به آن سر از پا نشناخته، آني از حرکت باز نمي ايستد.

رمز بسياري از تلاش هاي خستگي ناپذير شبانه روزي، پا فشاري برخواسته ها، قانع نشدن به رفع نيازهاي روزمره، غبطه و حسرت بر آنچه به حسب ظاهر، دسترسي به آن ميسر نيست و بالاخره راز آمال و آرزوهاي دور و دراز، وجود غريزه کمال خواهي و کمال جويي است. و از آن جا که غريزه اي است ذاتي و انگيزه و گرايشي است که ريشه در ذات نفس آدمي دارد، انسان بدون نياز به کمترين ترغيب و تشويقي در مسير کمال مورد نظر خود حرکت کرده، موانع را يکي پس از ديگري پشت سر گذارده، تا رسيدن به مطلوب خويش از پاي نمي ايستد.

همان گونه که پيشتر نيز يادآور شديم غرائز انساني نيازمند کنترل و هدايت است. انحراف هر يک از غرائز به تناسب نقش آن ها در رفتارهاي آدمي، زيان هاي جبران ناپذيري را بر فرد و جامعه تحميل خواهد نمود.
آرزوي انباشتن مال، دستيابي به پست و مقام، نشستن بر کرسي رياست، نيل به مقامات مختلف دنيوي و صدها مورد از مظاهر و جلوه هاي فريبنده زندگي دنيا که هزاران هزار نفوس آدميان را مجذوب خويش ساخته، آنان را تا سر حدّ جنون به اقداماتي همچون تباه کردن مال و حيثيت و حقوق و جان ديگران واداشته، همه و همه از انحراف اين سرمايه ارزشمند يعني غريزه کمال جويي سرچشمه مي گيرد. و از همين جا بيش از پيش به نقش الگوها، جاذبه ها، فرهنگ ها و مربيان پي خواهيم برد.

دانشمندان، عالمان و مربيان امور تربيتي بايد بکوشند با بالا بردن سطح معرفت و شناخت امت اسلامي، آنان را با کمال حقيقي که چيزي جز ذات واحد بي همتاي الهي و تقرّب به ساحت اقدسش نيست آشنا نموده، از بيراهه رفتن اين موهبت گرانبار و اين سرمايه بزرگ الهي که سقوط در ورطه انواع و اقسام تباهي ها را در پي خواهد داشت جلو گيري نمايند.

کنجکاوي

علاقه به علم و آگاهي و حقيقت جويي که از آن به نام کنجکاوي ياد مي کنند و از انگيزه کمال جويي سرچشمه مي گيرد يکي از غرائز مهم آدمي است که ريشه و منشأ بسياري از فعاليت هاي فکري و فرهنگي انسان بوده، هدايت يا انحراف آن، نقش تعيين کننده اي در سرنوشت او ايفا مي کند.
غريزه کنجکاوي از کودکي، انسان را به فعاليت و جستجو و سؤال و تحقيق وا مي دارد. و هر قدر قوي تر باشد پي گيري انسان در کشف مجهولات و دستيابي به حقايق و واقعيات عالم شديدتر خواهد بود.

پيشرفت هاي شگفت انگيز علم و دانش، اختراعات و اکتشافات فراوان دانشمندان، تحقيقات گسترده در زمينه هاي مختلف براي شناخت اسرار عالم خلقت، تعميق علوم ديني و صدها نمونه از اين قبيل امور مرهون وجود غريزه علم جويي و حقيقت خواهي انسان مي باشد.
حقيقت جويي از امتيازات انسان است. وجود اين غريزه منشأ بسياري از سؤالات علمي، فکري، فرهنگي، ديني و معنوي است. انسان همين که با خود و جهان پيرامونش آشنا شد، چنان چه به خاطر تعلقات مادي، دچار روزمرگي نشده، از دريچه انديشه و تفکّر با آن ها برخورد نمايد، مي خواهد بداند کيست؟ از کجا آمده؟

به چه منظور آمده؟
سرانجام به کجا خواهد رفت؟

مي پرسد: اين جا کجاست؟

نظام اين عالم در دست کيست؟ چه بايد کرد؟

و چنان چه پاسخ مناسبي نيابد آرامش از او سلب خواهد شد.
کنجکاوي و حقيقت جويي، انسان را تشنه و شيفته کشف واقع مي نمايد. قناعت به پاسخ هاي ترديد آميز و اکتفا کردن به بافته ها و ساخته هاي ذهني و دور از حقيقت، حاکي از انحراف و کم نور شدن اين سرمايه عظيم و اين نيروي خداداد حقيقت جو است.

رهبران آسماني بيش از هر چيز نسبت به احياي اين غريزه انساني در مردم اهتمام داشته اند. قرآن، اين کتاب انسان ساز نيز با شديدترين لحن از کساني که اين انگيزه را به کار نينداخته و به خاطر عدم تفکّر به افرادي نابينا و ناشنوا مبدّل شده، همچون چارپايان بلکه بدتر از آن ها گشته اند، مذّمت نموده، مي فرمايد:

«أُوْلَئِِكَ كَالأَْنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛[6]

«آنان همچون چارپايانند، بلکه گمراه تر (زيرا قوّه ادراک دارند ولي تحقيق و سؤال نمي کنند) آن ها همانند غافلانند».

و براي جهت دادن و هدايت صحيح اين غريزه و حراست آن از انحراف و دريافت اطلاعات غير واقعي، پيروان خود را از پي گيري و حقيقت انگاشتن مورد گمان و ظنّ بر حذر داشته،[7] به پرسش از «اهل ذکر» که مبين حقايق و واقعيات هستند ترغيب فرموده است:
«فَسَْلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»[8]

قدرت دوستي و قدرت طلبي

قدرت خواهي و ميل به داشتن قدرت يکي ديگر از غرائز مهم آدمي است که از غريزه کمال جويي منشعب مي شود.
انسان ذاتاً طوري خلق شده که دوست دارد قدرتي داشته باشد که او را در مسير رفع نيازهاي زندگي و فراهم آوردن امکانات و زمينه حياتي متناسب با شأن انساني او بر جميع مشکلات فايق گرداند.

هنگامي که خود را فاقد چيزي مي بيند و از فقدان آن رنج مي برد و يا انجام کاري را ضروري و لازم مي پندارد و طبعاً دستيابي به آن چيز و تحقّق آن کار، مستلزم داشتن قدرتي متناسب با بزرگي و ارزش آن است، ميل به قدرت طلبي، او را به حرکت، تلاش و فعاليت وا مي دارد. و چنان چه خود را از نيل به مقصودش ناتوان بيابد، در انديشه فراهم آوردن اسباب و لوازمي خواهد افتاد که او را قادر بر انجام کار مورد نظرش نمايد. و از اين طريق، در سايه تلاش فکري و بهره گيري از دانش و تجربه، به توسعه قلمرو قدرت خويش مي پردازد. و هر قدر دايره معلومات او توسعه مي يابد، بر تمايل و علاقه اش نسبت به دستيابي به قدرت بيشتر افزوده مي گردد، تا آن جا که مايل است همه چيز و همه کس را تحت سيطره و قدرت خود در آورد.

قرآن نيز از زبان شيطان به اين غريزه ذاتي اشاره مي کند، آن جا که براي فريفتن حضرت آدم ـ عليه السلام ـ با توجّه به اين ميل ذاتي خطاب به او مي گويد:

«يََا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَهِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لَّا يَبْلَى؛[9] اي آدم، آيا تو را به درخت زندگي جاويد و حکومت هميشگي راهنمايي کنم؟».

در واقع شيطان دست روي دو انگيزه از کشش هاي نفس آدمي گذارده: يکي ميل به بقا، و ديگر علاقه به قدرت که بالاترين شکل آن سلطنت دائمي است.
قدرت طلبي نيز خود منشأ تعدادي از غرائز ديگر است که استقلال طلبي و ميل به خود کفايي را مي توان از آن جمله نام برد.
انحراف يا عدم کنترل اين غريزه نيز مفاسد عظيمي را به همراه دارد که جاه طلبي و دستيابي به پست و مقام و حکومت جابرانه بر جان و مال مردم و به خاک و خون کشيدن آنان در اين مسير را به عنوان نمونه مي توان ياد آور گرديد.

حبّ لذّت

يکي ديگر از غرائز اصلي که از حبّ ذات سرچشمه مي گيرد و خود منشأ بسياري از انگيزه ها و گرايش هاي نفس است غريزه لذت طلبي است.
انسان ذاتاً موجودي است لذّت جو و رفاه طلب، و با توجّه به اين که لذّت بردن جز در سايه وجود شرايطي ملايم با طبع انساني امکان پذير نيست، بسياري از تلاش هاي شبانه روزي آدمي در جهت فراهم آوردن زمينه هايي است که با طبع او سازگار بوده، تزاحمي با آن نداشته، به او امکان کامجويي و لذّت بردن را ارزاني دارد.

از آن جا که ارضاي هر يک از غرائز انساني ـ به نوعي بر آوردن خواسته اي از خواسته هاي آدمي و برطرف کننده نيازي از احتياجات او و طبيعتاً فراهم نمودن زمينه اي ملايم با طبيعت وي و ـ نهايتاً در بر دارنده شرايطي است که امکان لذت بردن را براي او فراهم مي سازد، گستردگي قلمرو و دامنه اين غريزه را آن چنان وسيع نموده که به فعليت رسيدن و ارضاي جميع غرائز را مي توان در راستاي ميل اين غريزه و اين گرايش ذاتي دانست.

ابتلاي قشرهاي عظيمي از مردم دنيا به خصوص جوانان و نوجوانان به بسياري از مفاسد اجتماعي، از انحرافات جنسي گرفته تا مبتلا شدن به مشروبات غير مجاز و مواد خانمان سوز مخدّر و صدها مفسده زيان بار ديگر که همه بر ارضاي غريزه لذت جويي مبتني است، اهميت بيش از اندازه کنترل اين کشش نفساني را يادآور مي گردد.

زيبا دوستي

علاقه به زيبايي و حبّ زينت و جمال يکي ديگر از انگيزه هاي ذاتي نفس است، که از غريزه حبّ لذّت منشعب مي گردد.
انسان ذاتاً طالب زيبايي است و از ديدن مناظر زيبا و صاحبان جمال لذت مي برد. هيچ کس را لازم نيست آموزش دهند که چيز زيبايي مثل گل را دوست بدارد. ساختار روحي و خميره نفس آدمي به گونه اي است که موجودات زيبا را دوست مي دارد و همين که چيز زيبايي را ديد به طور خاص، متوجّه آن شده، آتش محبّتش شعله ور گشته، نهايتاً مجذوب آن مي گردد.

زيبايي تنها در ديدني ها خلاصه نمي شود؛ صداي خوب و لذّت بخش نيز از مصاديق مهم اشياي زيباست. علاوه بر آن که بخش بزرگي از زيبايي ها را بايد خارج از قلمرو حواس پنجگانه جستجو نمود که زيبايي معاني و مفاهيم همچون فصاحت و بلاغت، و حسن فضايل و کمالات روحي و اخلاقي، مانند عدالت و انصاف را از آن جمله مي توان نام برد.

بلکه اگر حقيقت زيبايي را بنا بر برخي از تعريف ها، عبارت از موزون بودن و تناسب اجزاي يک چيز بدانيم، همه موجودات عالم حقيقتاً زيبا هستند و بنا بر همين برداشت، حذف زيبايي از زندگي به معناي درهم ريختن و متلاشي شدن حيات انساني، بلکه به مثابه از هم پاشيدگي کلّ نظام عالم خواهد بود.

انسان نه تنها طالب زيبايي است بلکه زيبا آفرين است. بسياري از رفتارها و فعاليت هاي آدمي در صحنه هاي مختلف زندگي ناشي از کشش و تأثير همين غريزه است قسمت قابل توجّهي از عمر آدمي صرف زيبايي، زيبا کردن زندگي، و ضميمه زيبايي ها به خود و متعلقات خويش مي گردد و اگر برداشت مذکور را از حقيقت زيبايي صحيح بدانيم، بخشي از اين تلاش ها را مي توان متأثر از غريزه کمال دوستي دانست. زيرا که زيبا کردن، خود نوعي کمال جويي است.

زيبا پسندي در جلب دوستي و محبّت بسيار مؤثّر است، به گونه اي که حتي اگر عشق را روانکاوي کنيم، يکي از ريشه هاي مهم آن زيبا پسندي است. زيبا پسندي در سير معنوي و رشد شخصيت نيز مؤثر است. هنگامي که انسان به پديده زيبايي برخورد مي کند، چنان چه به طريقي صحيح، معقول، منطقي و بر اساس موازين شرع از آن بهره مند گردد، بهره وجوديش توسعه مي يابد، و با انضمام زيبايي به وجود خويش، نه تنها غريزه لذّت جويي او ارضا گشته، بلکه به نوعي شخصيتش رشد مي يابد. جامعه نيز نظر به اين که شخصيت افراد را با متعلّقات زيبايي آن ها اندازه گيري مي کند، اين قضاوت را تأييد مي نمايد.

زيبا دوستي در تشکيل خانواده نيز ايفاي نقش مي کند. گرچه ازدواج و تشکيل خانواده، ريشه هاي متعدّدي همچون غرائز جنسي، انس طلبي و مهر خواهي دارد، اما زيبا پسندي مجراي ازدواج است. بسياري از همسران، يکديگر را از اين طريق انتخاب مي نمايند.
از نظر اسلام بهره گيري از زيبايي و استفاده از زينت امري است مطلوب و کاري است پسنديده، چنان که قرآن کريم مردم را به برگرفتن زينت در وقت حضور در مساجد دعوت فرموده است:

«يَابَنِى ءَادَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ ....»[10]

و نيز مي فرمايد:

«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَهَ اللَّهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ؛[11] (اي پيامبر) بگو زيورهايي که خدا براي بندگانش پديد آورده و روزي هاي پاکيزه را چه کسي حرام گردانيده است؟».

هيچ کس حق ندارد انسان را از خواسته هاي طبيعي و سازگار با طبيعت که زيبايي ها بخش بزرگي از آن را تشکيل مي دهد و خداوند آن ها را براي پاسخ به نيازهاي واقعي آدميان فراهم نموده، محروم گرداند.
رسول گرامي اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از زيبايي هاي مشروع بهره مند مي شدند. در احاديث وارد شده که آن حضرت هنگامي که در محافل مسلمين شرکت مي کردند و يا مثلاً براي ديدار کسي مي رفتند، به آرايش سر و صورت خويش مي پرداختند و چنان چه آينه اي فراهم نبود در آب صاف نگاه مي کردند.[12]

در ميان غرائز، زيبا پسندي از حساسيت ويژه اي برخوردار است. دشواري تشخيص مجاز يا ممنوع بودن مجاري ارضاي آن، اين غريزه را به شدت در معرض انحراف قرار داده است. بسياري از مفاسد و جرايم و گرفتاري هايي که دامن گير جوامع انساني است، ريشه در ارضاي غير مجاز اين غريزه دارد. سوداگران و پول پرستاني که حيات ضدّ انساني آنان در گرو چپاول منابع و ثروت هاي ملّت هاي محروم است براي قبضه کردن سرمايه ها و بازارهاي آنان، بيش از هر چيز از غريزه زيبا پسندي سود مي جويند.

رونق شدن بازار تجمّلات و استقبال جنون آميز مردم به خصوص بانوان از مد در امور زندگي، از شکل آرايش گرفته تا انتخاب نوع لباس و ماشين و دکور منازل و محل کار، به طوري که بخش عظيمي از هزينه هاي زندگي و کسب و کار آنان را مخارج غير منطقي تزيينات و پيروي از فرهنگ خانمان سوز مديسم تشکيل داده، از خطرناک ترين آفت هاي تمدّن بشري است که همچون سرطان، سلامت زندگي، دين و ايمان، و کانون هاي خانوادگي را به گونه اي جدّي به مخاطره انداخته است.

اسلام عزيز براي ارضاي صحيح غريزه زيبا پسندي، ضمن دستور مؤکّد به مراقبت دائمي در استفاده از مواهب الهي به خصوص حفظ و حراست ديدگان از نگاه کردن به مناظري که شرع مقدّس براي تأمين سلامت جوامع انساني مجاز نشمرده، پيروان خود را به توجّه دائمي و ياد هميشگي خداوند متعال که ذات مستجمع جميع زيبايي ها و کمالات، و خالق و آفريننده همه ظرافت ها و زيبايي ها است دعوت فرموده، تا علاوه بر بهره مند شدن از عالي ترين مظاهر زيبائي ها، خود آيينه و مظهر جلوه هاي زيباي انسانيت گردند.

مهر طلبي و محبّت خواهي

محبّت خواهي يکي ديگر از گرايش هاي ذاتي و مهم آدمي است که از غريزه لذت دوستي سرچشمه مي گيرد.
بخش قابل توجّهي از نيازهاي روحي انسان در سايه همين غريزه تأمين مي گردد. مهر و محبّت که از نيازهاي طبيعي و ذاتي انسان است در تأمين سلامت روحي و حتي جسمي آدمي نقش به سزايي ايفا مي نمايد. هم چنان که صحت و سلامت زندگي اجتماعي و ارتباطات جمعي تنها در سايه مهرورزي و محبّت امکان پذير است.

محبت در زندگي خانوادگي نيز تأثير فراوان دارد. محبت و مهر مادري در جسم و روان کودک تأثير مي بخشد. روابط صميمانه و شادابي محيط خانواده هنگامي از استحکام لازم برخوردار مي گردد که سايه مهر پدر را بر سر داشته باشد. کودکي که از محبت و مهر پدر و مادر خويش برخوردار نيست عواطف انسانيش رشد نکرده، فردي خشن، افسرده، بي رحم بار مي آيد.

احساس تنهايي و غربت دوران نوجواني را محبت رفيقي پاکدل و عشق خالص دوستي صميمي مي تواند پاسخگو باشد.
طغيان پر طلاتم نفس جوان در ساحل وجود همسري لنگر مي اندازد که دل او سرشار از مهر شوهرش باشد.
گوهر گرانبهاي محبت، اکسير خوشبختي، مايه حلاوت و شيريني زندگي و داروي شفابخش بسياري از بيماري هاي اجتماعي ناشي از اختلافات خانوادگي است.

روابط خشک، بي روح و عاري از فروغ محبت و مهر قابل دوام نيست. قوام حيات فرد و اجتماع و تأمين سعادت دنيا و آخرت و حفظ و حراست از دين و ايمان آدمي در گرو محبت ورزي و دوستي براي خدا است. از اين رو اسلام عزيز بر محبت به يکديگر تأکيد فراوان فرموده تا جايي که رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي فرمايند:

«سوگند به آن که جانم در دست اوست، وارد بهشت نخواهيد شد مگر آن که ايمان بياوريد و ايمان نخواهيد آورد مگر اين که به يکديگر دوستي و محبّت کنيد».[13]

گرسنگي و تشنگي

از جمله کشش هاي ذاتي نفس که از غريزه لذّت جويي سرچشمه مي گيرد ميل به خوردن و آشاميدن است که خداوند رزّاق براي حفظ سلامتي و بقاي حيات آدمي، آن را در سرشت و نهاد او قرار داده است.
هنگامي که انسان گرسنه يا تشنه است، حالتي پيدا مي کند که از آن حالت رنج مي برد. آدمي از نخستين ساعات تولّد، اين رنجش را در خود احساس مي کند و با گريه کردن که رفتاري است نشأت گرفته از غريزه گرسنگي و تشنگي، در واقع براي رفع آن تلاش مي نمايد.

خوردن و آشاميدن پاسخي است طبيعي به اين احساس نياز. از اين رو هيچ کس حق ندارد آدمي را از برآورده شدن اين خواسته طبيعي منع نمايد. همچنان که خود نيز نبايد با پرهيز بيش از حدّ، شادابي، سلامتي و نشاط زندگي خويش را به مخاطره اندازد.
از سوي ديگر، زياده روي در خوردن و آشاميدن و برآوردن خارج از اعتدال اين خواسته طبيعي، خسارات فراواني را بر روح و جسم آدمي در پي خواهد داشت.

اسلام با توجّه به آثار منفي پرخوري، مسلمانان را به اعتدال و ميانه روي در خوردن و آشاميدن دعوت کرده است.

«بخوريد و بياشاميد ولي اسراف نکنيد».[14]

رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي فرمايند:

«با خوردني و آشاميدني زياد (و بيش از نياز) دل ها را نميرانيد....»[15]

امام باقر ـ عليه السلام ـ نيز فرموده اند:

«هيچ چيز در نزد خدا مبغوض تر از شکم پر نيست».[16]

هم چنين مراقبت در پاکيزگي خوراکي ها و آشاميدني ها چه از نظر جنس و چه از لحاظ رعايت حقوقي که ممکن است ديگران در آن ها داشته باشند، مورد تأکيد شرع مقدس واقع گرديده است:

«(پيامبر به امر خداوند) آنچه پاکيزه و گوارا است حلال، و هر آن چه که پليد و ناسازگار است بر آنان تحريم مي نمايد».[17]

آميزش خواهي

اين غريزه يکي ديگر از کشش هاي مهم نفس آدمي است که ريشه در غريزه لذّت جويي دارد و داراي قدرت محرکه اي است بسيار قوي، و از کششي فوق العاده نيرومند برخوردار است و مانند ساير گرايش هاي ذاتي نفس، منشأ بروز برخي از رفتارهاي آدمي است.
غريزه جنسي عامل و انگيزه اي است براي پاسخگويي به يک نياز طبيعي که با هدف ابقاي نسل آدمي و به جريان افتادن طبيعي توليد مثل و تشکيل خانواده به دست تواناي خداي متعال با نفس انسان عجين گرديده است.

علاقه به همسرداري و ميل به بهره مندي از لذايذ جنسي، لازمه ساختمان وجودي انسان و جزء لا ينفک آن است. از اين رو تلاش هاي گروهاي منحرف ـ که فرهنگ آنان در ستيز با اين واقعيت طبيعي است ـ در مسير نابودي يا تضعيف غير معقول آن نمي تواند براي هميشه خيال آنان را از وجود اين کشش ذاتي آسوده سازد.

از سوي ديگر رها کردن بي قيد و شرط اين محرّک پر نيرو به منزله غفلت از حرکت سيل خروشاني است که دير يا زود همه چيز را از جاي کنده، به همراه خويش خواهد بود.[18]
غريزه جنسي هم چون آتشي است در زير خاکستر، و اگر لحظه اي از آن غفلت شود طغيانش، خرمن دين و ايمان و آبرو و حيثيت آدمي را طعمه شعله هاي ويرانگر خود خواهد نمود.

آن جا که امواج سهمگين اين غريزه، تار و پود وجود زليخا را هدف حملات کوبنده خود قرار مي دهد، هيچ نيرويي به جز امداد و اعانت الهي نخواهد توانست حتي هم چون يوسف صديق، آن قهرمان عفت و پاکدامني را از شرّ فتنه بنيان برانداز آن حراست نمايد. قرآن با اشاره لطيفي از اين خطر عظيم خبر مي دهد:

«وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَآ أَن رَّءَا بُرْهَانَ رَبِّهِ‏كَذَ لِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَآءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ»[19]

«آن زن آهنگ يوسف کرد (و در وصال او اهتمام و اصرار ورزيد) و اگر يوسف برهان پروردگارش را نمي ديد (و لطف خاص خدا نگهبان او نمي گشت) او نيز آهنگ زليخا مي کرد. ما اين چنين بدي و عمل زشت را از او بگردانيديم، چرا که او از بندگان خالص ماست».

در جاي ديگر نگراني و وحشت آن بزرگوار را از عصيان نفس، و انتظار وجود شريفش را از حمايت و لطف پروردگار خويش براي مهار اين نيروي سرکش چنين بيان مي فرمايد:

«وَ مَآ أُبَرِّئُ نَفْسِى إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّى إِنَّ رَبِّى غَفُورٌ رَّحِيمٌ »[20]

«من نفس خود را (از عيب و تقصير) تبرئه نمي کنم چرا که نفس، آدمي را قطعاً به بدي و کار ناروا امر مي کند مگر اين که پروردگارم رحم نمايد (و از خطرات آن حفظ کند) حقيقتاً پروردگار من بسيار آمرزنده و مهربان است».[21]

نظر به حسّاسيت اين غريزه، حفظ و حراست آن و پيشگيري از خطرات بيشماري که بر سر راه آدمي قرار مي دهد، نيازمند برنامه اي جامع، کامل و منطبق بر خواسته ها و نيازهاي طبيعي انسان است، و چنان چه پاسخ درست و مناسبي به آن داده نشود بازتاب آن بسي نامطلوب، و پي آمدهاي آن بسيار مخاطره آميز است. تا آن جا که بسياري از مفاسد اجتماعي و انحرافات اخلاقي را مي توان ناشي از عدم تعديل و فقدان کنترل اين غريزه دانست.

جهان امروز به خوبي فساد و بطلان عقيده فرويد و امثال او را دريافته است، آنان معتقد بودند که مولد ممانعت از ارضاي بي قيد و شرط غريزه جنسي عقده هايي است که سلامت رواني جامعه را از بين خواهد برد. اما از مفاسد نکبت بار ناشي از رها کردن اين غريزه که جهان را به زشت ترين شکلي به انحطاط و سقوط کشانده غافل بوده اند. و چه انحطاطي خطرناک تر و کدام بيماري کشنده تر از اين که با زير پا قرار دادن شرف و حيثيت زن، او را به صورت متاعي دست به دست بگردانند و دل پاک و گوهر عشق و نيروي جواني و کمال انساني را قرباني آزادي غير معقول غريزه جنسي و اميال حيواني و هوس هاي نامشروع خويش نمايند و جهان را در جهنم سوزان بي بند و باري، هرزه گي و دوري از عفت و پاکدامني بيفکنند![22]

انسان نمي تواند تنها زندگي کند. خواسته ها و نيازهاي وي نيز به لذّت هاي جنسي محدود نمي گردد. هرگز نبايد مصالح عالي انساني و منافع و حقوق جمعي انسان ها را به خاطر بهره مند شدن از لذايذ زودگذر و آني ـ که نه تنها حيات معنوي و سلامت فردي را تهديد مي کند، بلکه کلّ جامعه را در معرض تباهي و سقوط اختلافي قرار مي دهد ـ به مخاطره انداخت.

اسلام با در نظر گرفتن نيازهاي واقعي و فطري و با توجّه به همه مصالح فردي و اجتماعي، براي ارضاي صحيح، معقول و منطقي ميل جنسي، و هدايت و کنترل درست آن در جهت برآورده شدن نياز طبيعي انسان، برنامه هاي متنوع و جامعي را ارائه فرموده که علاوه بر پيش گيري از مفاسد و پي آمدهاي محدوديت ها و عقده هاي ناشي از آن، از نتايج نکبت بار بي بند و باري و آزادي هاي رذالت آميزي که دامن گير جهان غرب گشته به دور است.[23]


[1] . «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّيهَا». «به تحقيق رستگار شد آنکه نفس را پاک گردانيد». سوره شمس: آيه10.

[2] . اين نکته را از انضمام حديث قدسي: «کُنتُ کَنزاً مَخفِياً فَأَجبَبتُ أَن أُعرَفَ، فَخَلَقتُ الخَلقَ لِکَي أُعرَفَ». «من گنجي نهان بودم، دوست داشتم که شناخته گردم، از اين رو انسان را آفريدم تا شناخته شوم». (بحار الانوار، 78/119، بيان ح6) به احاديثي که در ذيل آيه شريفه: « فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا » (سوره روم، آيه 30) با مضمون: (فَطَرَهُم جَمِيعاً عَلَي التَّوحِيد) وارد شده، مي توان دريافت.

[3] . اقتباس از کتاب (اخلاق در قرآن).

[4] . بقره / 96.

[5] . سوره نساء، آيه 57.

[6] . سوره اعراف، آيه 179.

[7] . « يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ » و « وَ إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِى مِنَ الْحَقِّ شَيًْا » (سوره حجرات، آيه 12 و سوره نجم، آيه 27).

[8] . سوره نحل، آيه43.

[9] . سوره طه، آيه 120.

[10] . سوره اعراف، آيه 31.

[11] . سوره اعراف، آيه 32.

[12] . مکارم الاخلاق، 34، ب1، ف5.

[13] . «وَ الَّذِي نَفسِي بِيدِهِ لا تَدخُلُونَ الجَنَّهَ حَتّي تؤمنوا ولا تؤمنون حتّي تحابّوا» مستدرک: 12/222، باب 14، از ابواب امر و نهي، ح16، و ج 8/362، باب 32، از ابواب احکام العشره، ح5.

[14] . «كُلُوا وَاشْرَبُوا وَ لَا تُسْرِفُوا» سوره اعراف، آيه 31.

[15] . «لا تُمِيتُوا القُلُوبَ بِکَثرَهِ الطَّعامِ وَ الشَّرابِ....» بحار، 66/ 331، ح7.

[16] . «ما مِن شَيءٍ أَبغَضَ إِلَي اللهِ مِن بَطنٍ مَملُوءِ». بحار، 66/331، ح5.

[17] . « وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ» سوره اعراف، آيه 157.

[18] . مشتهيات آدمي دو گونه است: برخي مانند خوردن و خوابيدن که محدود است و پس از برآورده شدن، رغبت انسان نسبت به آن ها از بين مي رود، و بعضي ديگر مانند پول پرستي و جاه طلبي که نامحدود و مرزناشناس است. در اين ميان ميل جنسي گرچه به خاطر محدوديت توان جنسي، به خواسته هاي نوع اوّل مشابه است، اما از سوي ديگر مي تواند به صورت يک هوس و عطش روحي در آمده، سير ناشدني باشد.

[19] . سوره يوسف، آيه 24.

[20] . سوره يوسف، آيه 53.

[21] . بعضي از مفسرين اين قسمت از آيه را از گفته هاي زليخا دانسته اند.

[22] . البته پيدايش عقيده امثال فرويد و افراط غير منطقي آنان در جريان ريشه يابي و تبيين امور انساني و پي آمدهاي بنيان برانداز آن، عکس العمل کجروي ها و تفريطي است که از سوي گروه هاي منحرف در خلال ساليان دراز در مقابله با اين کشش طبيعي آدمي صورت پذيرفته است.

[23] . البته دست هاي پليد جهان خواران و سردمداران خبيث صهيونيزم را نيز در پشت پرده نبايد از نظر دور داشت. شگفت آنکه برخي از آنان در تشريح و ترسيم نقشه هاي شوم خود تصريح کرده اند:
«بر ما لازم است که در راه گسترش فساد اخلاق در همه جا سعي بيشتري نماييم تا بهتر بتوانيم قدرت به دست آوريم... فرويد از ماست و او پيوسته مطالب جنسي را آشکارا نشر مي دهد تا در نظر جوانان چيز مقدسي باقي نمانده، و يگانه انديشه آن ها اين باشد که غرائز جنسي خود را اشباع کنند و سرانجام، انسانيت خود را از دست بدهند!» (نشريه در راه حق، به نقل از «کتاب آسماني کدام است» ص 2).
عباس اسماعيلي يزدي - فرهنگ و تربيت، ص 200

/ 1