موانع معرفت خدا - موانع معرفت خدا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

موانع معرفت خدا - نسخه متنی

علي شيرواني

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

موانع معرفت خدا

عواملي همچون عادات ذهني، خوف از مخالفت اجتماع و هراس از مسئوليت و محدوديت، مانع شناخت خداوند مي شود در اين نوشتار به توضيح موانع اين شناخت خداوند مي پردازيم.

1 - پيروي از هواي نفس

پيروي از هواي نفس به معناي مخالفت با فرمان عقل، شرع و يا وجدان اخلاقي است. هر گاه كسي آن چه را كه به واسطه نور عقل و يا هدايت شرع و وجدان اخلاقي خود نادرست مي داند انجام دهد قواي ادراكي و قوه عاقله او دچار ركود و ناتواني مي شود و از درك حقايق و حتي روشن ترين حقيقت يعني خداي عالم عاجز مي شود.

خداوند در آيه 23 از سوره مباركه جاثيه مي فرمايد: أفرءيت من اتخذ الهه هويه و اضله اللَّه علي علم و ختم علي سمعه و قلبه و جعل علي بصره غشاوه فمن يهديه من بعد اللَّه افلا تذكرون. آيا ديدي و تعجب نمي كني از كسي كه هواي خويش را معبود خود قرار داد در حالي كه او معبود حقيقي خويش را مي شناسد و خداوند او را كه مي داند معبود حقيقي كيست گمراه گردانيد و بر گوش و قلبش مهر زد و بر ديده اش پرده نهاد؟ چه كسي پس از خدا او را هدايت خواهد كرد؟ آيا پندنمي گيريد؟

معبود قرار دادن هواي نفس به معناي پيروي از هواي نفس است و پيروي از هوا موجب زوال عقل و قوه شناخت انسان است اميرمؤمنان علي(ع) فرموده اند: الهوي شريك العمي[1] در اين فرمايش گهربار امام هواي نفس را به منزله و همدوش نابينايي معرفي كرده اند و مقصود آن است كه هواي نفس قوه شناخت انسان را از بين مي برد امام علي در عبارتي ديگر مي فرمايند: چه بسيار عقلي كه تحت سيطره هواي نفس قرار مي گيرد. [2]

وقتي عقل اسير هوا شود، ديگر قادر به انجام وظيفه اصلي خويش كه شناخت حقايق و تمييز نيك و بد از يكديگر است نخواهد بود.
ايشان در فرمايش ديگري چنين راهنمايي فرموده اند:[3] به وسيله عقلب با هواي خود مبارزه كن
اين جمله بيانگر رويارويي همواره عقل و هواست زيرا همان طور كه هواي نفس قواي ادراكي و خرد انسان را ناتوان مي سازد تنها راه مبارزه با هواي نفس عقل انسان است با عقل مي توان به جنگ هواي نفس رفت و از پيروي آن پرهيز نمود.

2 - محبت دنيا

يكي از موانع شناخت، محبت افراطي است. به طور كلي مي توان گفت محبت خارج از اندازه قواي ادراكي و شناخت فرد را مختل مي كند هر گاه فردي به شخص، مقام يا شي اي محبت بيش از حد داشته باشد نخواهد توانست زشتي ها كمبودها و مضار محبوب خود را ببيند و بپذيرد و سخن مخالفان محبوب خود را نيز نخواهد شنيد اميرالمؤمنين علي(ع) مي فرمايند:[4] چشم محب از ديدن عيوب محبوب نابيناست و گوشش از زشتي بدي هاي او ناشنواست.

بنابراين مي توان گفت شناخت موضوعات مورد علاقه و محبت شديد دشوار است چنان كه مشهور است «حب الشي يعمي و يصم» از پيامبر اكرم(ص) نيز روايتي به همين مضمون نقل شده است به همين ترتيب مي توان گفت وقتي چيزي مورد علاقه شديد باشد نه تنها شناخت آن دشوار مي شود بلكه شناخت مخالفان آن نيز دشوار خواهد بود زيرا شخص محب همواره به مخالفان محبوب خود به ديده ترديد و گاه دشمني نظر مي كند و نمي تواند محاسن و فوايد مخالفان را بشناسد.

يكي از قضاوت هاي رايج ميان دنيا پرستان و دلبستگان به حيات دنيا اين است كه گمان مي كنند خداپرستي با بهره مندي از مواهب دنيا سازگار نيست بحث درباره دنيا در فصل مستقلي خواهد آمد ولي اجمالا بايد بدانيم كه از ديد موحدان دنيا و نعمت هاي آن مخلوق خداست. انسان موحد كه عاشق خداست به هر چيز به ديده نشانه و گواه وجود خداوند مي نگرد نعمت هاي دنيا نيز از ديد انسان موحد مذموم و ناپسند نيست؛ آن چه ناپسند و مذموم است دلبستگي به دنياست ولي انسان هاي سطحي نگر و نزديك بين، خدا، انبياء و شرايع را با بهره مندي از دنيا مخالف مي بينند پيشاپيش در برابر انديشه خدا پرستي موضع مخالف مي گيرند و وجود خدا و دين را انكار مي كنند.

محبت دنيا چشم و دل دنيا پرستان را كور كرده و ديگر قدرت ديدن حقايق برتر را ندارند اميرمؤمنان علي(ع) مي فرمايند:[5]

به سبب محبت دنيا گوش ها از شنيدن حكمت ناشنوا و قلب ها از روشنايي بصيرت نابينا مي شود.

به همين دليل ايشان بنابر نقل امام صادق(ع) در موعظه اي فرموده است:[6]

دنيا را رها كن زيرا محبت دنيا انسان را كور و كر و گنگ مي كند و مردم را ذليل مي كند.

محبت دنيا موجب غفلت از حقيقت و انكار آن مي شود و جهل و غفلت و حقيقت اولين مانع رسيدن به كمال است از اين رو امام صادق(ع) فرموده اند:[7]
آغاز و منشا همه كجروي ها محبت دنياست.

3 - سطحي نگري

نگاه سطحي و نزديك بين، مانع شناخت عميق امور است انسان هايي كه دچار قضاوت عجولانه هستند و به ظنون خود در قضاوت بسنده مي كنند به معرفت يقيني و استواري دست نمي يابند و آنان كه حواس محدود بشري را يگانه ابزار شناخت مي دانند از شناخت حقايق برتر از حس محرومند. وجه مشترك اين گونه افراد را مي توان سطحي نگري و نزديك بيني ناميد.

قرآن كريم اعتماد بر ظن را در موارد بسياري موجب گمراهي دانسته است آيات گوناگوني منشا شرك مشركان را پيروي از ظن و گمان معرفي كرده است ديدگاه قرآن درباره ظن و گمان اين است كه در شناخت واقع نبايد به ظن اعتماد كرد. تا زماني كه علم يقيني نداريم نمي توانيم بگوييم حقيقت را شناخته ايم. علم يعني معرفت به چيزي همراه با عدم احتمال نقيض آن ولي در ظن و گمان همواره احتمال خلاف وجود دارد قرآن كريم مي فرمايد: ان الظن لا يغني من الحق شيئاً[8] گمان در وصول به حقيقت هيچ سودي نمي رساند.

بالاترين حقيقت كه وجود خداوند است و برترين عقيده كه باور به يگانگي اوست براي كساني شناخته مي شود كه بر ظنون خويش تكيه نمي كنند و عقايد خود را بر پايه استوار علم بنا مي كنند آنان از شرك و الحاد مصون هستند و ديگران كه بر ظن و گمان تكيه دارند در خطر انكار خداي يگانه اند.

باز مي فرمايند: الا ان للَّه ما في السموات و من في الارض و ما يتبع الذين يدعون من دون اللَّه شركاء ان يتبعون الا الظن و ان هم الا يخرصون[9] آگاه باش كه هر كه در آسمان ها و هر كه در زمين است از آن خداست و كساني كه غير از خدا شريكاني را مي خواند از حق پيروي نمي كنند. بلكه اينان جز از گمان پيروي نمي كنند؛ و جز تخمين زدن كاري نمي كنند.

از ديگر مصاديق سطحي نگري و نزديك بيني، اعتماد به حواس ظاهري و بسنده كردن به آنهاست. افراد حس گرا امر غير محسوس را كه حواس ظاهري قادر به درك آن نيست منكر مي شوند. آنها مشهودات و محسوسات خود را بررسي نمي كنند، تا منشأ آنها را تشخيص دهند. چه بسا منشأ اين امور مشهود موجود ديگري باشد كه هم اكنون آن را نمي بينيم و يا اصولا قابل مشاهده حسي نباشد بني اسرائيل مردمي نزديك بين و حس گرا بودند. آنان به سبب اعتماد بيش از حدي كه بر حس خود داشتند فريب سامري را خوردند و مجسمه ناتواني را معبود پنداشتند در حالي كه هيچ يك از آثار هوشياري آگاهي و توانايي در آن ديده نمي شد سامري از زينت هاي مردم گوساله اي ساخت كه صدايي از آن شنيده مي شد آن گاه به بني اسرائيل گفت اين گوساله معبود شما و موسي است: فاخرج لهم عجلا جسدا له خوار فقالوا هذا الهكم و اله موسي فنسي؛[10] پس براي آنان پيكر گوساله اي كه صدايي داشت بيرون آورد و او و پيروانش گفتند: اين خداي شما و خداي موسي است و پيمان خدا را فراموش كردند.

آنان فريب سامري را خوردند زيرا هنگامي كه صداي مجسمه را شنيدند آن را نشانه حيات پنداشتند و اين نشانه را كافي دانستند. خداوند درباره اين عمل بني اسرائيل اين گونه قضاوت مي كند: افلا يرون الا يرجع اليهم قولا و لا يملك لهم ضرا و لا نفعا[11] مگر نمي بينند كه گوساله پاسخ سخن آنان را نمي دهد و به حالشان سود و زياني ندارد؟

اين آيه در واقع بني اسرائيل را سرزنش مي كند كه چرا در مشهودات خود تدبر نكرده اند و از خود نپرسيدند كه اين گوساله چرا از پاسخ سخنان ما عاجز است و از خود نپرسيدند: چگونه موجودي كه سود و زياني براي ما ندارد و قدرت بر سود رساندن و ضرر زدن ندارد معبود ما باشد؟

در اين آيه ساده انديشي و سطحي نگري بني اسرائيل محكوم شده است ويژگي حس گرايي و دوري از تعقل در موارد ديگري نيز از بني اسرائيل ديده شده است. آنان از پيامبر خود مي خواستند كه خدا را به آنان نشان دهد به طوري كه بتوانند با چشمان خود خدا را مشاهده كنند: فقالوا ارنا الله جهره[12] بني اسرائيل به موسي گفتند: خدا را آشكارا به ما بنماي.

و اذا قلتم يا موسي لن نومن لك حتي نري اللَّه جهره فأخذتكم الصاعقه و انتم تنظرون[13]

به ياد آوريد آن گاه كه گفتيد:

اي موسي، تا خدا را آشكار نبينيم، هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد پس در حالي كه مي نگريستند صاعقه شما را فرا گرفت.

حس گرايي افراطي باعث محروميت از شناخت حقايق غير مادي است و كساني كه اين ويژگي را دارند قادر به شناخت خداوند نيستند و هرگز به آفريدگار جهان ايمان نمي آورند.

4 - عادات فكري و تقليد از پدران

انسان زندگي خود را بر پايه اعتقادي خاص درباره انسان و جهان بنا مي كند و اين عقايد زير بناي نظام زندگي و آرزوها و آرمان هاي اوست دگرگون كردن اين عقايد كار دشواري است، زيرا تغيير آنها برخلاف عادات فكري و عملي مردم است مقاومت اقوام گوناگون در برابر رسالت انبياء نمونه اي از اين دشواري است: فلما جاءهم موسي باياتنا بينات قالوا ما هذا الاسحر مفتري و ما سمعنا بهذا في آبائنا الاولين[14] پس چون موسي آيات روشن ما را براي آنان آورد گفتند: اين جز سحري ساختگي نيست و از پدران پيشين خود چنين چيزي نشنيده ايم.

كساني كه به شيوه اي از انديشه و زندگي عادت كرده اند به دشواري مي توانند آن را مورد ارزيابي قرار دهند و با معيار عقل آن را بسنجند در چنين وضعيتي بسا افكار خلاف عقل كه پذيرفته مي شود و هيچ كس به نادرستي آن توجه نمي كند: و اذا قيل لهم اتبعوا ما انزل اللَّه قالوا بل نتبع ما الفينا عليه آباءنا و لو كان آباؤنا هم لا يعقلون شيا و لا يهتدون[15] و چون به آنان گفته شود: از آن چه خدا نازل كرده است پيروي كنيد مي گويند: نه بلكه از چيزي كه پدران خود را بر آن يافته ايم پيروي مي كنيم. آيا هر چند پدرانشان چيزي را درك نمي كرده و به راه صواب نمي رفته اند باز هم در خور پيروي هستند.

عادت فكري و عملي براي كسي كه حق را به معيار خرد و وجدان نمي سنجد به يك اندازه گمراه كننده است مخالفان انبياء هم با عقايد توحيدي و هم با دستورات عملي انبياء مخالفت مي كرده اند منشا اين مبارزه و مخالفت عادات فكري و عملي آنها بود.

داستان مبارزه بت پرستان با حضرت ابراهيم نمونه اي از مقاومت در برابر عقيده حق به سبب عادات فكري است.

در قرآن كريم آمده است كه حضرت ابراهيم بت پرستي را محكوم كرد و از مردمش پرسيد كه آيا بت ها صداي شما را مي شنوند؟ آيا نفع و ضرري دارند؟ و مقصود آن حضرت اين بود كه چگونه موجودي ناشنوا و ناتوان را مي توان پرستيد. در پاسخ گفتند: ما پدران خود را پرستش كننده اين بت ها يافته ايم و به اين راه ادامه مي دهيم: قالوا وجدنا آباءنا كذلك يفعلون؛[16] گفتند: بلكه پدران خود را يافتيم كه چنين مي كردند.

اعمال زشت مشركان و استدلال آنان در برابر پيامبر گرامي اسلام نيز نمونه اي از عادات عملي است كه موجب مخالفت با حق مي شود در تفاسير گفته اند كه مشركان مكه عريان بر گرد كعبه طواف مي كردند و اين عمل را عبادت مي پنداشتند. پيامبر اكرم(ص) طواف در حالت عريان را ممنوع ساخت. مخالفان پيامبر عمل پدران خود را به عنوان حجتي در مخالفت با آن حضرت مطرح مي كردند: و اذا فعلوا فاحشه قالوا وجدنا عليها آباءنا واللَّه امرنا بها قل ان اللَّه لا يأمر بالفحشاء اتقولون علي اللَّه ما لا تعلمون[17] و چون کار زشتي مي كنند مي گويند: پدران خود را بر آن يافتيم و خدا ما را بدان فرمان داده است بگو قطعا خدا به كار زشت فرمان نمي دهد آيا چيزي را كه نمي دانيد به خدا نسبت مي دهيد؟

در اين آيه گويا زشت كاران عمل پدران خود را دليلي بر اين گرفته اند كه خداوند به اين عمل فرمان داده است اينان عمل پدران خود را چنان حجت قاطعي مي دانند كه از خود نمي پرسند مگر خداوند به كار زشت فرمان مي دهد؟ و بدين سبب هرگز به زشتي عمل خود نمي انديشند.

5 - رذايل نفساني

صفات پايدار نفس انسان رفتار و تصميم هاي او را تحت تأثير قرار مي دهد. كساني كه نفس خود را به فضايل آراسته اند در مقام تصميم گيري و عمل انتخاب شايسته اي دارند و آنان كه نفسشان را به رذايل آلوده اند از انتخاب درست در مقام عمل محروم مي مانند عجب و خودپسندي و استكبار از جمله اين رذايل است.

اميرالمؤمنين(ع) فرموده اند:[18] عجب عقل را فاسد مي كند.

عجب قدرت شناخت صحيح را از بين مي برد و آفت خرد آدمي است امام علي خطاب به فرزند گرامي خود امام حسن مجتبي مي فرمايند:[19] بدان كه اعجاب خودپسندي دشمن صواب راي و سخن درست و آفت خردهاست.

با توجه به اين سخنان و با نگاه به تجربه در مي يابيم كه خودپسندي قوه تشخيص حقيقت و نيك و بد را ضعيف مي كند و موجب گمراهي فكري و عملي انسان مي شود.
خودپسندي موجب برتر دانستن خود و استكبار و برتري جويي است و اگر كسي دچار اين بيماري نفساني شود، حق پذير نخواهد بود.

ان الذين يجادلون آيات اللَّه بغير سلطان اتيهم ان في صدور هم الاكبر ما هم ببالغيه فاستعذ بالله انه هوالسميع البصير[20] در حقيقت آنان كه درباره نشانه هاي خدا بي آن كه حجتي بر ايشان آمده باشد به مجادله برمي خيزند در دلهايشان جز برتري خواهي نيست و آنان به مقصود خود از مجادله نخواهند رسيد. پس به خدا پناه جوي زيرا او خود شنواي بيناست.



[1] . نهج البلاغه، رسائل، 31.

[2] . و كم من عقل اسير تحت هوي امير، همان، كلمات قصار، 211.

[3] . قاتل هواك بعقلك، نهج البلاغه، كلمات قصار، 424.

[4] . عين المحب عميه عن معايب المحبوب و اذنه صماء عن قبح مساويه، الحياه، ج 1، ص 156.

[5] . لحب الدنيا صمت الاسماع عن سماع الحكمه و عميت القلوب عن نور البصيره؛ همان.

[6] . فارفض الدنيا! فان حب الدنيا يعمي و يصم و يبكم و يذل ارقاب؛ همان.

[7] . راس كل خطيئه حب الدنيا؛ شرح چهل حديث، به نقل از اصول كافي كتاب ايمان و كفر، باب حب الدنيا و الحرص عليها، حديث 1.

[8] . يونس، 36.

[9] . يونس، 66.

[10] . طه، 88.

[11] . طه، 99.

[12] . نساء، 153.

[13] . نساء، 153.

[14] . قصص، 36.

[15] . بقره، 170.

[16] . شعرا، 74.

[17] . اعراف، 28.

[18] . العجب يفسد العقل، الحياه، ج 1، ص 258.

[19] . و اعلم ان الاعجاب ضدالصواب و آفه الالباب، نهج البلاغه، نامه 31.

[20] . غافر، 56.

علي شيرواني - اخلاق اسلامي و مباني نظري آن

/ 1