عدالت
علي اصغر الهامي نيا ـ اخلاق اسلامي، ص134عدل و ظلم از جمله واژه هايي هستند كه بحث درباره آنها، دامنه اي وسيع دارد. رفتار انسان، از وظايفي كه نسبت به خداوند دارد، تا جزئي ترين فعلي كه از او در ارتباط با خود با ديگران سر مي زند، مي تواند مصداق عمل عادلانه و يا ظالمانه باشد.با اين وجود علماي اخلاق بيش از آنكه پيرامون ابعاد نفساني و آثار فردي اين دو صفت بحث كنند، درباره آثار اجتماعي آنها سخن گفته اند. چرا كه اين دو از اوصاف اوليه نظامهاي حكومتي و بيانگر وضع امنيت و آسايش مردم در روزگار سيستم اجتماعي و حكومتي عادلانه و يا ظالمانه است.رواياتي نيز كه از ائمه معصومين ـ عليهم السّلام ـ نقل شده، نشانگر اهميت اجراي عدل و پرهيز از ظلم از جانب حكّام و متصديان امور و مردم است.در اين درس به سيري گذرا در آيات و روايات مي پردازيم. به اميد آنكه قدمي هر چند كوتاه در راه آراستن هر چه بيشتر فرد و جامعه به زيور عدل باشد.
معناي عدالت
عدل در لغت و اصطلاح، معاني مختلفي دارد كه به برخي از آنها اشاره مي شود: «نهادن هر چيزي به جاي خود»، «حد متوسط ميان افراط و تفريط در قواي دروني»[1]، «به تساوي تقسيم كردن»[2] ، «رعايت برابري در پاداش و كيفر دادن به ديگران، اگر عمل نيك است پاداش، و اگر بد است است كيفر داده شود.»[3]شهيد مطهري (ره) از واژه عدالت و ظلم، كه درباره انسان به كار مي رود، چنين ترسيمي ارائه داده است:«ما افراد بشر، فردي از نوع خود را كه نسبت به ديگران قصد سوئي ندارد، به حقوق آنها تجاوز نمي كند، هيچ گونه تبعيضي ميان افراد قائل نمي گردد، در آنچه مربوط به حوزه حكومت و اداره او است، با نهايت بي طرفي، به همه به يك چشم نگاه مي كند، در مناقشات و اختلافات افراد ديگر، طرفدار مظلوم و دشمن ظالم است؛ چنين كسي را داراي نوعي از كمال (يعني عدالت) مي دانيم و روش او را قابل «تحسين» مي شماريم و خود او را «عادل» مي دانيم.»در مقابل، فردي را كه نسبت به حقوق ديگران تجاوز مي كند، در حوزه قدرت و اداره خود ميان افراد تبعيض قائل مي شود، طرفدار ستمگران و ستمكشان «بي تفاوت» است، چنين كسي را داراي نوعي نقص به نام «ظلم» و ستمگري مي دانيم و خود او را «ظالم» مي خوانيم و روش او را لايق «تقبيح» مي شماريم.»[4]ارزش عدالت
عدل داراي جاذبه اي فطري است و نزد وجدان عمومي بشريت، ارزش گرانقدر دارد، زيرا در سايه عدل، هر كسي به حق خويش مي رسد، تعدّي و تجاوز از جامعه رخت بر مي بندد و امنيت و آرامش بر همه جا حاكم مي شود. به همين جهت مردم، بي عدالتي را نكوهش مي كنند و عدالت را مي ستايند.امام صادق ـ عليه السلام ـ درباره اين حقيقت كه بي عدالتي عيب، و عدالت خوشايند همگان است فرموده است:«اِتَّقُوا اللهَ وَ اعْدِلوُا فَأنَّكُمْ تْعيبونَ عَلي قومٍ لايَعْدلونَ»[5]از خداوند پروا كنيد و به عدالت رفتار كنيد، چرا كه شما به قومي كه عدالت نكند خرده مي گيريد.همچنين فرموده است:«العَدْلُ أَحلي مِنَ الشَّهْدِ وَ أَلْيَنُ مِنَ الزبدِ و أطيَبُ ريحاً مِنَ الْمِشْكِ»[6]عدل از عسل شيرين تر، از كره نرمتر و از مشك خوشبوتر است.آري همچنان كه عسل به كام هر كسي شيرين و بوي خوش مشك خوشايند همگان است، رايحه عدل نيز نزد همگان پسنديده و خوشايند است.
اين سخن اشاره به اين است كه مردم تشنه عدالتند و انجام يك كار عادلانه، هر چند قليل، موجب گشايش كارهاي بسيار مي شود.
آثار اجتماعي عدالت
الف ـ پايداري اجتماع
انسانها به دليل داشتن، منافع مشترك و نيازهاي متقابل همگاني براي زيست سالم و انساني، نيازمند روابط عادلانه اند.عدالت از جمله اصولي است كه به كار بستن آن سبب قوام و پايداري اجتماع است، و با اجراي آن حق هر كس ادا شده و راه تعدّي و تجاوز به حقوق ديگران بسته مي شود. تنظيم روابط سالم اجتماعي و حفظ حاكميّت ضوابط و قوانين الهي در جامعه اسلامي، تنها در سايه عدالت ميسر است.اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ مي فرمايد:«جَعَلَ اللهُ الْعَدْلَ قِواماً لِلْاَنامِ وَ تَنْزيهاً مِنَ الْمَظالِمِ وَ الْآثامِ وَ تَسْنِيهً لِلْاِسْلامِ»[7]خداوند عدالت را براي استواري مردم و پاكيزگي از ستم و گناهان و وسيله علوّ و سربلندي اسلام قرار داده است.ب ـ اصلاح مردم
امام علي ـ عليه السلام ـ فرمود:«بِالْعَدلِ تَصْلَحُ الرَّعِيَّهُ»[8]ملت با عدل اصلاح مي شود.اين سخن بيانگر اين حقيقت است كه با حاكميت عدل، امور مختلف زندگي مردم، سامان مي يابد و زمينه رشد فضايل اخلاقي فراهم مي شود.
ج ـ پايداري و قدرت دولت
امام علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايد:«ثُباتُ الدُّوَلِ بِاقامَهِ سُنَنِ العَدلِ»[9]پايداري دولتها با برپايي سنتهاي عادلانه است.
د ـ آبادي و بركت
اين دو اثر ارزنده نيز در دو جمله از اميرمؤمنان ـ عليه السلام ـ بيان شده است.«بِالْعَدْلِ تَتَضاعَفُ الْبَرَكاتُ»[10] با عدالت بركتها فزوني مي يابد.«ما عُمّرت البلدان بمثل العدل»[11] شهرها به هيچ چيز همانند دادگري آباد نمي شود.عوامل انحراف از مسير عدالت
با فطري بودن جاذبه عدل، اين سؤال مطرح است كه عامل انحراف بشر از مسير عدل چيست؟از برخي آيات قرآن استفاده مي شود كه «اميال نفساني» و نيز «حب و بغض»هاي بيجا از جمله انگيزه هاي بشر در سرپيچي از اجراي عدل است:«يا أَيُّها الّذينَ آمَنوُا كونُوا قَوّامينَ بِالقِسطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَلَو عَلَي أَنْفُسِكُمْ أَوِ الوالديْنِ و الاَقربينَ إِن يَكُنْ غَنيّاً أَوْ فقيرَاً فالله أَولَي بِهِما فَلَاتتَّبِعُوا الهَوي أَن تَعْدِلوا»[12]اي كساني كه ايمان آورده ايد، كاملاً قيام به عدالت كنيد، براي خدا گواهي دهيد؛ اگرچه بر ضرر خود يا پدر و مادر و خويشان شما باشد، چه فقير باشند و يا توانگر، پس (در هر حال) خداوند سزاوارتر است (كه جانب او را مراعات كنيد) پس پيروي هواي نفس مكنيد كه از حق منحرف خواهيد شد.آري پيروي از هوا و هوس، روحيه عدالتخواهي را تضعيف مي كند. ديده خدابين را كور مي نمايد و روزنه خودبيني را مي گشايد و سرانجام انسان را وا مي دارد تا به ملاحظه پدر و مادر و خويشان و اقوام، پا روي حقيقت بگذارد و از اجراي عدل سرباز زند.كينه با دشمنان نيز از ديگر عواملي است كه فرد را وا مي دارد تا عدالت را ناديده انگارد. از اين رو قرآن كريم تأكيد فرموده است تا مؤمنان از بازگو كردن سخن حق در هيچ شرايطي خودداري نكنند و رعايت عدالت را بر هر چيز ديگر مقدم دارند:«يَا اَيُّها الَّذينَ آمَنوا كونُوا قَوّامينَ لِلّهِ شُهداءَ بِالقِسطِ وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنآنُ قَوْمٍ علَي أَلّا تَعْدِلو إِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتقوي»[13]اي مؤمنان، براي خدا قيام كنيد و به عدالت گواهي دهيد و دشمني قومي، شما را وادار نكند كه عدالت نكنيد، عدالت كنيد كه به تقوا نزديكتر است.
كاربردهاي عدالت
در اين بخش به برخي از كاربردهاي عدل كه به طور معمول در زندگي روزمرّه با آنها رو به رو هستيم، اشاره مي كنيم؛1 . شهادت به حق
عدالت ايجاب مي كند كه يك فرد مسلمان در داوريهاي رسمي و خودماني همواره طرفدار «حق» و «اهل حق» باشد و اگر او را به گواهي دادن طلبيدند، صادقانه گواهي دهد، گرچه به زيان خودش باشد، چنانكه آيه 135 سوره نساء، كه پيشتر آمد، بر اين مطلب تصريح دارد و حضرت صادق ـ عليه السلام ـ نيز آن را از حقيقت ايمان شمرده است:«اِنَّ مِنَ حَقيقَهِ الايمانِ اَنْ تُؤَثِّرَ الحَقَّ وَ اِنْ ضَرَّكَ، عَلَي الباطِلِ وَ اِنْ نَفَعَكَ...»[14]از حقيقت ايمان (اين) است كه حق را ـ گرچه به زيانت باشد ـ بر باطل ـ گرچه به سودت باشد ـ مقدم بداري.2 . قضاوت به حق
ممكن است كساني گاه و بيگاه ما را به داوري بخوانند مانند داوري ميان دو همسايه، دو همكار، دو فرزند، زن و شوهر و... در اين گونه موارد، عدالت حكم مي كند كه آنچه را حق تشخيص مي دهيم، اظهار كنيم و ملاحظه و رودربايستي سبب حق كشي ما نشود، چنين كاري ممكن است در ابتدا براي ما آسان بنمايد، ولي هنگام عمل خواهيم ديد كه چندان هم آسان نيست، بويژه اگر يك طرف دعوا دوست، و طرف مقابل، دشمن باشد. در اين گونه موارد خواهيم يافت كه حق گويي و داوري به حق، سخت و سنگين است. چنانكه رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ مي فرمايد:«الحق ثَقيلٌ مُرٌّ وَ الباطِلُ خَفيفٌ حُلْوٌ...»[15]حق سنگين و تلخ، و باطل سبك و شيرين است!و اگر كسي اين سنگيني را تحمل كند و آن تلخي را بچشد، شايسته آن است كه امام علي ـ عليه السلام ـ درباره اش بفرمايد:«اَفْضلُ الْخَلقِ اقضاهُمْ بِالْحَقَّ»[16]بهترين مردم كسي است كه بيش از ديگران به حق، داوري كند.3 . حق طلبي و حق دهي: گرفتن حق و دادن حق نيز از لوازم عدالت است. حال، اين حق، كوچك باشد يا بزرگ، فردي باشد يا اجتماعي، ديني باشد يا سياسي، اقتصادي باشد يا فرهنگي و...شخص عادل، هم درصدد احقاق حقوق خود و ديگران برمي آيد، (حق طلبي) و هم حقوق ديگران را به آنان باز مي گرداند. (حق دهي) اميرمؤمنان ـ عليه السلام ـ ضمن نامه اي به سران سپاه خود، از حق رهبر و رهروان، سخن به ميان مي آورد و گوشه اي از آن را شرح مي دهد، سپس به آنان سفارش مي كند كه هم حق خود را از رده بالاتر دريافت كنند و هم، حقوق آنان را بپردازند.[17]4 . انجام فرائض و ترك گناهان: چنين عدالتي در مرجع تقليد، امام جماعت، قاضي، گواه در دادگاه و مانند آن شرط است، حضرت امام خميني(قدس سره) در معناي آن فرموده است:«حالتي است نفساني كه صاحب خود را بر پايبندي به تقوا وا مي دارد و مانع ارتكاب گناهان كبيره (و با احتياط، گناهان صغيره) مي شود... همچنين از انجام كارهايي كه در عرف، بي مبالاتي در دين شمرده مي شود، جلوگيري مي كند.»[18]در برابر چنين عدالتي «فسق» قرار دارد؛ يعني كسي كه مرتكب گناه كبيره شود يا بر گناه صغير اصرار بورزد، «فاسق» است كه از مرجعيت، امامت جماعت، گواهي دادن بر دادگاه و مانند آن محروم مي شود، مگر آنكه از گناه توبه كند.5 . احترام به اموال و حقوق مردم: مصداق ديگر عدالت، احترام به جان، آبرو، مال و حقوق ديني و اجتماعي مردم است كه بايد مراعات گردد، اين دادگري نيز حساس و ارزشمند است كه بايستي به آن آراسته باشيم؛ اهمال يك پزشك در نجات جان بيمار، كوتاهي نيروي نظامي و انتظامي در ايجاد امنيت داخلي و خارجي، سستي يك قاضي در اعمال قانون، بي تفاوتي هر مسؤولي در برابر حقوق مردم و... از اموري است كه عدالت را خدشه دار مي كند و مرتكبين چنين كارهايي هرگز عادل شمرده نمي شوند.[1] . فرهنگ معين، واژه عدل.[2] . المنجد، ماده عدل.[3] . المفردات، راغب اصفهاني، واژه عدل.[4] . عدل الهي، ص 47، صدرا.[5] . فروع كافي، ج 3، ص 217.[6] . همان.[7] . غرر الحكم و دررالكلم، ج 3، ص 374.[8] . همان، ص 206.[9] . همان، ص 353.[10] . شرح غررالحكم، ج 2، ص 205.[11] . همان، ج 6، ص 68.[12] . نساء، آيه 135.[13] . مائده، آيه 8.[14] . بحارالانوار، ج 70، ص 107،اسلاميه.[15] . بحارالانوار، ج 77، ص 82.[16] . شرح غررالحكم، ج 2، ص 467.[17] . ر.ك: نهجالبلاغه، فيض الاسلام، نامه 50.[18] . ترجمه تحريرالوسيله، ج 1، ص 499، با توجه به پاورقي، (با تصرف در عبارت).