خوف و رجاء - خوف و رجاء نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خوف و رجاء - نسخه متنی

احمد ديلمي، مسعود آذربايجاني

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خوف و رجاء

احمد ديلمي و مسعود آذربايجاني ـ اخلاق اسلامي، ص 94

پاره‎اي از مفاهيم عام اخلاقي، عهده دار تنظيم موضع نفساني انسان نسبت به عاقبت و پايان كار خويش است. شاخص ترين مفاهيمي كه در اين باب مطرح اند، عبارتند از: خوف، رجا، يأس و قنوط و ايمني از مكر خداوند. چون يأس و قنوط به عنوان آفتي براي «بيم و خوف» و ايمني از مكر خداوند آسيبي براي «اميد و رجاء» محسوب مي گردند.

بيم

الف) مفهوم و ماهيت بيم

بيم يعني احتمال بروز امري ناخوشايند براي انسان در آينده بر اساس نشانه هاي قطعي يا ظنّي[1] كه به طور طبيعي، دردمندي و نگراني را در پي خواهد داشت.[2] بنابراين «خوف و بيم» با «جُبن و ترس»‌تفاوت اساسي دارند؛ زيرا «جُبن» عبارت است از خودداري نفس از دفاع و انتقام و امثال آن در جايي كه اقدام به آن عقلاً و شرعاً مجاز و نيكو است.[3] عالمان اخلاق در يك تقسيم اوليه خوف را به دو نوع پسنديده و ناپسند تقسيم نموه اند. خوف ناپسند همان بيمناكي از غير خداوند است و خوف پسنديده بيم از عذاب الهي، سرانجام بد و در واقع بيم از آثار و عواقب ناخوشايند اعمال و رفتار خويش است. موضوع بحث ما در اين جا خوف پسنديده است.

ب) درجات بيم

منابع رايج اخلاق اسلامي، «ورع»، «تقوا» و «صدق» را از درجات «خوف» دانسته اند. بدين ترتيب پايين ترين درجه خوف آن است كه باعث شود كه او از ارتكاب ممنوعات و محظورات اخلاقي خودداري نمايد. اين درجه از «خوف» را «ورع» مي نامند.

هرگاه بر قوت و قدرت «خوف»‌افزوده گردد و باعث شود كه آدمي علاوه بر خودداري از محرمات، از ارتكاب شبهات هم خودداري نمايد، به آن «تقوا» گفته مي شود. صدق در تقوا به آن است كه حتي از انجام برخي از امور مجاز و مباح بپرهيزد، تا مبادا زمينه ارتكاب حرام را فراهم كنند. و سرانجام آنگاه كه انسان در نتيجه شدت خوف از خداوند سر تا پا آماده خدمت مي شود و بيش از نيازش مسكني نمي سازد و مالي نمي اندوزد و توجهي به مالي كه مي داند آن را روزي ترك خواهد نمود، نمي كند و هيچ نَفَسي از نفس هاي زندگيش را در راه غير خدا صرف نمي نمايد، در حقيقت در وادي «صدق»‌قدم نهاده است و صاحب چنين مقامي را «صدّيق» مي گويند. بنابراين مقام «صدق»، تقوا و ورع را نيز در خود دارد و «تقوا» در بردارنده ورع نيز هست و البته «ورع» نيز عفت را به همراه دارد؛ زيرا عفت چيزي جز خودداري از شهوات نيست؛ ولي عكس آن صادق نيست4

ج) ارزش بيم

اولاً

نقش خوف از خداوند در سعادت آفريني براي انسان بسيار بنيادين است. زيرا طبق مباحث پيش گفته، سعادت آدمي جز در ملاقات پروردگار و منزل گزيدن در جوار قرب او، نيست و اين امر در سايه محبت و اُنس الهي ميسّر است و آن خود در گرو معرفت الهي است. معرفت خود رهين فكر است و اُنس در بند محبت و ذكر. فكر و ذكر الهي جز در سايه بريدگي دل از محبت دنيا حاصل نگردد و قطع علاقه دل از محبت دنيا را جز بريدن از شهوات و لذت ها راهي نيست و آتش خوف خداوند سلاح كارآمدي در راه پاي گذاردن بر لذت ها و شهوت ها است.[4] در نتيجه خوف الهي سنگ بنيادين حركت انسان به سوي مقصد است.

ثانياًُ

آيات و روايات فراواني به زبان هاي مختلف بر اهميت و منزلت خوف از خداوند تأكيد ورزيده اند.از جمله قرآن براي پروا پيشگان از خداوند، رحمت و رضوان و هدايت را وعده داده است:

«... وَ فِي نُسْخَتِها هُدىً وَ رَحْمَهٌ لِلَّذِينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ»

براي كساني كه از پروردگارشان بيمناك بودند،هدايت و رحمتي بود.[5]

«رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ»

خدا از آنان خشنود است و (آنان نيز) از او خشنودند. اين (پاداش) كسي است كه از پروردگارش بترسد.[6]

همچنين قرآن، ادعاي بيمناكي از خداوند را تنها از عالمان حقيقي مي پذيرد.

انّما يخشي اللهَ من عباده العلمؤُا .

«از بندگان خدا تنها دانايان اند كه از او مي ترسند.» [7]

در جاي ديگر خوف از خداوند را از لوازم ايمان دانسته است: « انّما المؤمنون الذين اذا ذكر الله وَجلَت قلوبهم »

«مؤمنان، همان كساني اند كه چون خدا ياد شود دل هايشان بترسد.»[8]

و سرانجام آنكه قرآن به خداترسان وعده بهشت داده است:

« وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَي النَّفْسَ عَنِ الْهَوي (40) فَإِنَّ الْجَنَّهَ هِيَ الْمَأْوي»

«و اما كسي كه از ايستادن در برابر پروردگارش هراسيد، و نفس خود را از هوس بازداشت، پس جايگاه او همان بهشت است.»[9] در گفت وگوي خداوند با حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ آمده است: «اي عيسي، از من بيمناك باش و بندگان مرا نسبت به من بيم دِه، تا شايد گنهكاران از آنچه مي كنند، دست بردارند و در نتيجه هلاك نشوند، مگر آنكه مي دانند.»[10]

د) آفت بيم: بيمناكي از پروردگار به منزله تازيانه اي است براي سلوك بندگان در وادي قُرب الهي. هم چنانكه فقدان و ضعف اين تازيانه، سالك كوي الهي را بي زاد و توشه بر راه مي نهد، شدت و فزوني بيش از حدّ آن نيز فروغ اميد را نسبت به امكان وصول به سرمنزل مقصود در دل او خاموش نموده توان حركت را از او خواهد گرفت. بنابراين افراط در بيمناكي از خداوند «قنوط و يأس»[11] از رحمت الهي است كه آفت بزرگ خوف از خداوند است و از رذيلت هاي بزرگ اخلاقي به شمار مي‌آيد. بر همين اساس قرآن قنوط از رحمت الهي را گمراهي محض مي داند. «... وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَهِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّالُّونَ» «چه كسي ـ جز گمراهان ـ‌ از رحمت پروردگارش نوميد مي شود؟»[12]

و در جاي ديگر نوميدي از رحمت خداوند را فقط شايسته كافران مي انگارد: «إِنَّهُ لا يايْئسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ»

«همانا جز گروه كافران، كسي از رحمت خدا نوميد نمي شود.»[13]

در بسياري از موارد، بيم آدمي از فرجام بد زندگي و عاقبت شوم است؛ بيم از آنكه مبادا انسان در حال كفر و انكار خداند و يا شك و ترديد از دنيا رود؛ يا در حالي دنيا را ترك كند كه قلبش خالي از اُنس و محبت به خداوند باشد و در نتيجه از اعمال خويش شرمگين و به عذاب الهي گرفتار شود. بديهي است كه هر كس چنين بيم و هراسي در دل داشته باشد، از هم اكنون در پي تغيير منش و رفتار خود خواهد بود. و اين همان رمز فضيلت بيم از پروردگار است.

اميد

الف) مفهوم و ماهيت اميد

«رجا» عبارت است از احساس راحتي قلب در نتيجه انتظار تحقق امري كه محبوب و خوشايند است؛ البته در صورتي كه اكثر اسباب و موجبات آن امر محبوب، محقق باشد. ولي هر گاه وجود يا عدم اسباب آن معلوم نباشد، به چنين انتظاري «تمنّي» و «آرزو» گفته مي شود. اگر اسباب و علل پيدايش امر محبوب فراهم نبود و در عين حال شخص انتظار تحقق آن را دارد، به چنين انتظاري «غرور» و «حماقت» مي گويند، و هرگز مفهوم «رجا و اميد» بر آن صادق نيست. «اميد» نيز همانند «بيم» در جايي مطرح مي شود كه بروز حادثه عادتاً محتمل باشد نه قطعي. بنابراين اميد نسبت به طلوع و غروب خورشيد كه تحقق آن قطعي است، صادق نيست.[14]

ب) ارزش اميد

در قرآن و روايات، اميد به رحمت خداوند و سرانجام نيكو، از جهات مختلف و به زبان هاي گوناگون مورد تأكيد و ترغيب واقع شده است كه در زير تنها به محورهاي اصلي آن اشاره مي شود.

1 . آيات و رواياتي كه در مذمت و محكوميت يأس و قنوط از رحمت خدا ـ كه در مقابل «اميد» قرار دارد ـ وارد شده است كه برخي از آنها بيان گرديد.

2 . آنچه بندگان را صريحاً ترغيب و تشويق به اميدواري به فضل خداوند مي نمايد؛ از جمله خداوند به رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي فرمايد:

عمل كنندگان (مؤمنان) به اعمالي كه براي كسب ثواب من انجام مي دهند، تكيه نكنند؛ چه، اگرتمام عمرشان را در عبادت من بكوشند و زحمت بكشند باز كوتاهي كرده باشند و به كُنه عبادتم، كه به سبب آن كرامتي را كه نزد من است و نعمت هاي بهشتم را مي جويند، نرسند، بلكه بايد به رحمت من اعتماد كنند و به بخشايش من اميدوار باشند.[15]

3 . در قرآن و روايات آمده است كه فرشتگان و انبياي الهي دائماً از خداوند براي مؤمنان درخواست گذشت و مغفرت مي كنند و اين خود موجب اميدواري به رحمت الهي مي گردد. در قرآن آمده است:

« وَ الْمَلائِكَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ »

فرشتگان به سپاس پروردگارشان تسبيح مي گويند و براي كساني كه در زمين هستند آمرزش مي طلبند.[16]

4 . آيات و رواياتي كه بر مغفرت و گذشت بي كران الهي دلالت دارد: « وَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَهٍ لِلنَّاسِ عَلى ظُلْمِهِمْ»

«و به راستي پروردگار تو نسبت به مردم ـ با وجود ستمشان ـ بخشايشگر است».[17]

همچنين آنچه در باب شفاعت پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نسبت به امتش وارد شده،[18] و يا بيانگر آن است كه جهنم تنها براي كافران فراهم گشته[19] و اتقوا النار التي اعدت للكفرين. و يا جاودانگي مؤمنان را در آتش نفي مي كند و همچنين گناهكاران را به تعجيل در درخواست گذشت از خداوند فرا مي خواند، همگي در واقع، تشويق به اميدواري به خداوند و حسن عاقبت است.[20]

ج) آفات اميدواري

اميد به رحمت خداوند و سرانجام نيك از دو ناحيه به شدت تهديد مي شود كه در زير به آنها اشاره مي شود.

1 . اميدواري بدون عمل

در تعريف «اميد» گفته شد كه راحتي قلب در نتيجه انتظار تحقق امري خوشايند، در صورتي اميدواري ناميده مي شود كه اغلب اسباب و علل آن فراهم باشد و الّا انتظار سرانجامي خوش بدون تحقق اسباب آن، چيزي جز «حماقت» و «غرور» نخواهد بود.

يكي از آفات مهم اميدواري در واقع اميدهاي كاذب و بي اساس است. در نظام اخلاقي اسلام، سعادتمندي جز از مسير عمل صالح نمي گذرد؛ ولي بسيارند افرادي كه بدون تلاش و علم نيك مدّعي اميدواري به سرانجام نيكو هستند. امام علي ـ عليه السّلام ـ در هشداري به اين گروه مي فرمايد:

اميدداري خدايت پاداش فروتنان دهد، در حالي كه تو نزد او از گردن فرازان به شمار آيي، و طمع بسته اي كه ثواب صدقه دهندگان يابي، در حالي كه در نعمت غلتاني و آن را از بيچاره و بيوه زن دريغ مي داري! آدمي پاداش يابد بدانچه كرده است و در آيد بدانچه از پيش فرستاده است.[21]

2 . احساس ايمني از مكر خداوند

زياده روي در اميد به بخشايش خداوند موجب احساس ايمني از مكر او مي گردد كه يكي از رذايل اخلاقي است. ايمن پنداشتن خويش از عذاب و مكر الهي با خوف از خداوند منافات دارد و احساس ايمني از مكر الهي سرآغاز غلتيدن در عصيان خداوند است.بر همين اساس انبيا و اوليا هرگز خويش را ايمن نمي پنداشتند و همواره از عذاب خداوند بيمناك بودند.

قرآن كريم در مذمت احساس ايمني از مكر خداوند مي فرمايند:

« أَ فَأَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ فَلا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ »

آيا از مكر خدا خود را ايمن دانستند؟ (با آن كه) جز مردم زيانكار (كسي) خود را از مكر خدا ايمن نمي داند.[22]

د) مناسبات بيم و اميد

به اين امر از دو منظر مي توان توجّه نمود: يكي از جهت و چگونگي و ميزان حاكميت هر يك بر قلب انسان، و دوم از جهت مقام و منزلت و ميزان ارزشمندي آن دو در مقايسه با يكديگر؛ يعني اين كه آيا اميد ارزشمندتر از بيم است، يا برعكس.

اولاً

بيم و اميد به مفهوم پيش گفته، در اصل وجود با هم ملازم اند؛ زيرا «بيم» نگراني قلبي در نتيجه انتظار وقوع امري ناخوشايند و ممكن الحصول در آينده است. بنابراين همان طور كه وقوع آن محتمل است، عدم آن نيز احتمال دارد و همچنان كه وقوع آن ناخوشايند است، عدم آن نيز خوشايند بوده و انتظار عدم آن خود مايه اميد خواهد بود. در نتيجه هر اميدي در دامن خود بيمي را به همراه دارد و بالعكس. اما در پاسخ به اين پرسش كه ميزان حاكميت آن دو بر انسان چه مقدار بايد باشد، مي توان گفت: اين نسبت بايد به ميزاني باشد كه هيچ يك از آن دو از كارآمدي و حركت و عمل آفريني ديگري نكاهد؛ زيرا بيم و اميد، ابزاري براي عمل صالح و تقرّب به سوي خداوندند، و اين هنگامي محقق خواهد شد كه آن دو در حالت تعادل قرار گيرند.

ثانياً

نسبت به ميزان ارزشمندي آن دو در مقايسه با يكديگر، به نظر مي رسد كه اين قياس را در دو سطح بايد انجام داد: نسبت به تك تك افراد و مصاديق و با صرف نظر از مصاديق و تنها با توجه به حقيقت بيم و اميد. نسبت به افراد، تقدّم هر يك از آن دو وابسته به وضعيت فرد است. برخي را «اميد» به حركت در مي آورد و برخي را «بيم». بديهي است كه داروي متناسب براي هر يك ارزشمندتر است. امّا با صرف نظر از اشخاص معين و با توجه به حقيقت بيم و اميد، از برخي از آيات[23] و روايات بر مي‌ آيد كه عمل اگر برخاسته از اميد به خداوند باشد، بر عمل ناشي از بيم او، برتري دارد.

از جمله از امام علي ـ عليه السّلام ـ نقل شده است:

اميد به رحمت الهي قوي تر از خوف از اوست؛ زيرا خوف تو از خداوند ناشي از گناهان تو است و اميدت به او ناشي از بخشايش او. پس بيم از تو و اميد از او است.[24]

و در دعاي جوشن كبير آمده است: «يا من سبقت رحمتُه غضبَه».


[1] . راغب اصفهاني: مفردات الفاظ قرآن، ص 161.

[2] . ر.ك: فيض كاشاني، محسن: پيشين، ج 7، ص 249؛ نراقي، محمد مهدي: پيشين، ج 1، ص 209.

[3] . نراقي، محمدمهدي: پيشين، ج 1، ص 209.

4. رك:نراقي:پيشين،ج1،ص 219و220؛فيض كاشاني:پيشين،ج 7،ص 270-271.

[4] . همان، ص 223.

[5] . سوره اعراف، آيه 154.

[6] . سوره بيّنه، آيه 8.

[7] . سوره فاطر، آيه 28.

[8] . سوره انفال، آيه 2. همچنين ر.ك: سوره آل عمران، آيه، 175.

[9] . سوره نازعات، آيه 40 و 41.

[10] كافي، ج 8، ص 138، ح 103.

[11] . برخي از ارباب لغت، قنوط را درجه شديد يأس دانسته اند. (ر.ك: ابي هلال العسكري و سيد نورالدّين الجزايري: معجم الفروق اللّغويّه، ص 435 و 436).

[12] . سوره حجر، آيه 56.

[13] . سوره يوسف، ايه 87.

[14] . ر.ك: فيض كاشاني، محسن: پيشين، ج 7، ص 249؛ نراقي، محمدمهدي: پيشين، ج 1، ص 244.

[15] . كافي، ج 2، ص 71، ح 1.

[16] . سوره شوري، آيه 5.

[17] . سوره رعد، آيه 6.

[18] . ر.ك: تفسير آيه 5، از سوره ضُحي.

[19] . از جمله: سوره آل عمران، آيه 131.

[20] . ر.ك: نراقي، محمد مهدي: پيشين، ج 1، ص 247 ـ 254.

[21] . نهج‌البلاغه، نامه 21 و ر.ك: همان، خ 160، حكمت 150؛ حرّاني: پيشين، ص 2؛ كافي، ج 2، ص 68، ح 5.

[22] . سوره اعراف، آيه 99.

[23] . از جمله: ر.ك: سوره فصّلت، آيه 23 و سوره فتح، آيه 12.

[24] . ابن ابي الحديد: شرح نهج‌البلاغه، ج 20، ص 319، ح 666.

/ 1