يكي از مسائل متفرع بر عدل و حكمت الهي، مختار بودن انسان در افعالي است كه در مدار تكليف قرار گرفته، و انسان بر آنها ستايش و نكوهش ميشود؛ زيرا تكليف نمودن انسانِ مجبور و ستايش و يا نكوهش او بر كاري كه از وي صادر گرديده قبيح و نارواست، و به مقتضاي اصل عدل و حكمت، خداوند از افعال قبيح منزه است.امام علي ـ عليه السلام ـ در رد انديشه آنان كه قضا و قدر الهي را مستلزم مجبور بودن انسان ميدانند، فرموده است:«لو كان كذلك لبطل الثواب و العقاب، و الأمر و النهي و الزجر، و لسقط معني الوعد و الوعيد، و لم يكن علي مسيء لائمه و لا لمحسن محمده؛[1] اگر چنين بود، هر آئينه ثواب و عقاب، امر و نهي و تنبيه باطل بود و وعده و وعيد بياساس، و بدكار را نكوهش و نيكوكار را ستايشي نبود.»محمد بن عجلان از امام صادق ـ عليه السلام ـ پرسيد:آيا خداوند بندگان را بر انجام كارها مجبور نموده است؟امام ـ عليه السلام ـ پاسخ داد:«الله اعدل من أن يجبر عبدا علي فعل ثم يعذبه عليه؛[2] خداوند عادلتر از آن است كه بندهاي را بر كاري مجبور سازد آن گاه او را عقوبت دهد.»حسن بن علي وشاء از امام رضا ـ عليه السلام ـ پرسيد:آيا خداوند بندگان را بر انجام گناهان مجبور كرده است؟امام ـ عليه السلام ـ پاسخ داد:«الله أعدل و أحكم من ذلك؛[3] خداوند عادلتر و حكيمتر از آن است كه چنين كاري را انجام دهد»در روايات ياد شده بر منافات داشتن جبر با عدل و حكمت خداوند، و با تكليف و وعده و وعيد و پاداش و كيفر الهي تصريح و تأكيد شده است.متكلمان عدليه نيز، نظريه جبر را مخالف عدل الهي دانسته و با استناد به عدل و حكمت خداوند، بر مختار بودن انسان استدلال نمودهاند، چنان كه واصل بن عطا گفته است:«اِن الباري تعالي عدل حكيم... و لا يجوز أن يريد من العباد خلاف ما يأمر، و يحتم عليهم شيئا ثم يجازيهم عليه؛[4] خداوند عادل و حكيم است و روا نيست كه از بندگان، خلاف آنچه كه امر ميكند خواسته، و آنان را بر كاري مجبور سازد و آن گاه مجازاتشان كند.»ابن ميثم بحراني، پس از اشاره به اين كه مختار بودن انسان امري است بديهي و به اقامه برهان نياز ندارد، وجوهي تنبيهي را يادآور شده است كه دو نمونه آن عبارتند از:1. هر عاقلي مدح بر احسان، و ذم بر عدوان را نيكو ميداند، و اين مطلب متفرع بر اين است كه نيكوكار و بدكار فاعل فعل خويش باشند.2. ما با درك وجداني مييابيم كه افعالمان تابع انگيزههاي ما هستند و اختيار، معنايي جز اين ندارد.[5]محقق طوسي نيز فاعليت و اختيار انسان را بديهي دانسته و گفته است:«و الضروره قاضيه باستناد افعالنا الينا؛[6] درك بديهي، گواه بر اين است كه افعال ما مستند به ما ميباشند.»