سند و مفاد حديث
حديث غدير از احاديث متواتر است و پيش از صد نفر از بزرگان صحابه آن را روايت كردهاند، و از نظر سند ترديدي در آن نيست، آن چه مورد اختلاف شيعه و اهل سنت است، معناي ولايت در حديث است:1. اهل سنت آن را به ولايت نصرت و محبت تفسير كردهاند.[4]2. شيعه آن را ولايت زعامت و رهبري ميدانند.علماي شيعه دلايل و شواهد بسيار بر اثبات مدعاي خود ذكر نمودهاند كه برخي را يادآور ميشويم:قرينه اول
پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ قبل از اين كه ولايت علي ـ عليه السلام ـ را مطرح كند، مسئله ولايت خود بر مؤمنين و اين مطلب را كه او بر آنان از خودشان برتر است بيان نمود، و اين ميرساند كه مقصود از ولايت امامت و رهبري است.قرينه دوم
پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ قبل از بيان ولايت علي ـ عليه السلام ـ از مرگ قريب الوقوع خود خبر داد. اين نكته بيانگر آن است كه مسئله ولايت علي ـ عليه السلام ـ مربوط به پس از وفات پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ است، و آن چيزي جز امامت و رهبري نخواهد بود.قرينه سوم
پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ قبل از مطرح كردن ولايت علي ـ عليه السلام ـ از حاضران خواست تا به توحيد، رسالت و معاد شهادت دهند، و اين نكته نشانگر آن است كه ولايت امري است كه در رديف اصول اعتقادي ياد شده قرار دارد، يعني در حقيقت در امتداد رسالت و نبوت است.قرينه چهارم
پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ در پايان بر اينكه خدا با ولايت علي ـ عليه السلام ـ دين را كامل و نعمت خود را بر مسلمانان تمام كرده و از دين آنان راضي گرديده است، تكبير گفت.بديهي است ولايت علي ـ عليه السلام ـ آنگاه چنين جايگاه مهمي را دارد كه به معناي امامت و رهبري باشد، يعني چيزي كه در حقيقت علي مبقيه اسلام است.
قرينه پنجم
متوقف ساختن كاروان حج در هواي بسيار گرم و شرايط طاقتفرسا، براي درخواست يك مطلب عادي و روشن، كاري حكيمانه و متناسب با مقام پيامبر بزرگوار اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيست، كاري كه اگر از يك فرد عادي سر زند، نزد عاقلان مستحق ملامت و نكوهش است، تا چه رسد به پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه عقل كل بوده است. بنابراين، معناي معقول ولايت با در نظر گرفتن آن شرايط و حالات، چيزي جز امامت و رهبري نخواهد بود.قرينه ششم
تهنيت و تبريك گفتن مؤمنان ـ و پيش از همه ابوبكر و عمر ـ خود دليل روشن ديگري بر اين است كه مقصود از ولايت صرفاً نصرت و دوستي نبوده است؛ زيرا بيان اين مطلب كه علي ـ عليه السلام ـ دوست و ياور مسلمانان است، چيزي نبود كه به آن حضرت اختصاص داشته و در خور تبريك گفتن باشد، در حالي كه امامت و رهبري مقامي ويژه و فوقالعاده است، و جا دارد به كسي كه توسط پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ به اين مقام نايل گردد، تبريك و تهنيت گفته شود.قرينه هفتم
محدثان و مفسران نقل كردهاند كه فردي به نام «حارث بن نعمان» پس از آنكه از جريان غديرخم و نصب علي ـ عليه السلام ـ به مقام ولايت آگاه شد، نزد پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ آمد و گفت: از ما خواستي تا به يگانگي خدا و رسالت تو شهادت دهيم، و ما را به جهاد، حج، نماز، روزه و زكات دستور دادي و ماهمه را پذيرفتيم، ولي تو به اينها راضي نشدي تا اينكه اين جوان را ولي ما قرار دادي، آيا اين كار به رأي تو انجام گرفته يا دستور خدا چنين بوده است؟پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: سوگند به خداي يكتا، كه اين كار طبق دستور خدا انجام گرفته است.حارث بن نعمان روي برتافت و دست به آسمان بلند كرد و گفت: خدايا، اگر اين كار به امر تو بوده است هم اكنون عذابي بر من فرو فرست، ناگهان سنگي بر فرق او فرود آمد و در دم هلاك شد، و در اين هنگام آيه «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ»[5] نازل شد.[6]
حديث منزلت
محدثان و مورخان نقل كردهاند كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ در موارد مختلف، از جمله در جريان غزوه تبوك، خطاب به علي ـ عليه السلام ـ فرمود:«انت مِني بمنزله هارون مِن موسي اِلا اَنهْ لا نبي بعدي».نسبت تو به من مانند نسبت هارون به موسي ـ عليهما السلام ـ است با اين تفاوت كه پس از من پيامبري نخواهد بود.
سند و مفاد حديث
اينروايت نيز از روايات متواتر است،[7] و از نظر اعتبارِ سند قابل ترديد نيست، بلكه سخن در مفاد آن است:1.از نظر اهل سنت مقصود پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بيان علاقمندي خاص خود به علي ـ عليه السلام ـ بوده است، و اينكه او نزديكترين و محبوبترين افراد نزد اوست، همانگونه كه هارون ـ عليه السلام ـ از نزديكترين و محبوبترين افراد نزد حضرت موسي ـ عليه السلام ـ بود.
[1] . انفال/ 53.[2] . بقره/ 211. به الميزان، ج 6، ص 182ـ167 رجوع شود.[3] . يكصد و چهارده هزار، يكصد و بيست هزار، يكصد و بيست و چهار هزار نيز نقل شده است، البته تعداد كساني كه آن سال با آن حضرت به زيات خانه خدا آمده بودند، بيش از ارقام ياد شده است، زيرا علاوه بر مسلمانان مدينه، مسلمانان مكه، و نيز عدهاي از يمن همراه با علي ـ عليه السلام ـ به حج آمده بودند.[4] .تفسير المنار، ج 6، ص 465.[5] . معارج/ 1.[6] .و علامه اميني نام سي نفر از بزرگان اهل سنت كه اين واقعه را نقل كردهاند،ذكر نموده است، الغدير، ج 1، ص 246ـ239.[7] . جهت آگاهي از مصادر حديث منزلت به كتاب المراجعات، امام شرفالدين عاملي، مراجعه شماره 28 و 30؛ و كتاب قادتنا تأليف آيت الله ميلاني، ج 2، باب 27 رجوع شود.