2. از نظر شيعه مقصود مقام وصايت و جانشيني است، يعني همانگونه كه هارون هنگام رفتن موسي به ميقات، جانشين او گرديد، و اگر پس از موسي ـ عليه السلام ـ نيز زنده ميماند، رهبري قوم او را برعهده ميداشت، علي ـ عليه السلام ـ نيز جانشين پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ است، چنانكه در غزوه تبوك نيز او را جانشين خود ساخت و كارهاي خود را به او سپرد.
استدلال شيعه در وجه دلالت اين حديث بر جانشيني علي ـ عليه السلام ـ اين است كه قرآن كريم يادآور ميشود كه حضرت موسي ـ عليه السلام ـ از خداوند درخواست نمود كه برادرش هارون را وزير و پشتيبان، و در امر رهبري وي را با او شريك نمايد، چنانكه ميفرمايد:«وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي هارُونَ أَخِي اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي».[1]و خداوند درخواست او را برآورده ساخت، چنانكه ميفرمايد:«قالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى».[2]و در جاي ديگر درباره جانشيني هارون براي موسي ـ عليه السلام ـ ميفرمايد:«وَ قالَ مُوسى لِأَخِيهِ هارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي».[3]بديهي است اگر موسي ـ عليه السلام ـ بار ديگر نيز به ميقات و يا به مسافرت ميرفت، نيازي نبود كه در مورد خلافت و جانشيني هارون ـ عليه السلام ـ سخني بگويد، نصب وي به خلافت در نوبت پيشين بر جانشيني او در نوبتهاي بعد دلالت ميكرد، چنانكه اگر به فرض او پس از موسي ـ عليه السلام ـ زنده ميماند نيز جانشين وي بود، و رهبريِ بنياسرائيل را بر عهده داشت.
حديث منزلت نيز همه منزلتهاي هارون را براي علي ـ عليه السلام ـ اثبات كرده است، جز مسئله نبوت. بنابراين، دقت در اين حديث ميرساند كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ با اين بيآنجانشيني خود را در مسئله رهبري مسلمانان تعيين كرده است.