علل پراکنده به نظر آمدن قرآن - علل پراکنده به نظر آمدن قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

علل پراکنده به نظر آمدن قرآن - نسخه متنی

عبدالهادی فقهی زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

علل پراکنده به نظر آمدن قرآن

نويسنده : عبدالهادي فقهي زاده

کيهان انديشه » شماره 55 (صفحه 81)

فصاحت و بلاغت قرآن کريم در حدي قرار دارد که دسترسي به تمام ابعاد آن براي هيچ کس امکان‏پذير نيست.فصاحت يعني شيوايي و رواني سخن از جنبه لفظي و ساخت جملات آن (1) و بلاغت، رسايي معنا و وضوح مقصود را گويند که با مقتضاي حال شنوندگان سازگار آيد بي آن که گرهي در مفاهيم يافت گردد، يا ترکيب عبارات، دريافت معني کلام را دچار اختلال کرده باشد. (2)

«قرآن علاوه بر انتشار در ميان مسلمانان، بين دشمنان اسلام، مشرکان و دوگانه پرستاني که تعصب با خونشان ممزوج شده بود رواج يافت.آنان که نوابغي از شاعران و اديبان را در دامان خود پرورانده بودند، شيوه بياني قرآن را دور از فهم و احساس نپنداشتند، بلکه در عوض اعتراف کردند که قرآن نظم و ساختاري دارد که آنان از آوردن مانند آن عاجزند.بلاغت کتاب محمد(ص)چنان تأثيري شگرف در جان آنان بر جاي نهاد که ناچار شدند آن را سحر و جادو بنامند.» (3)

اين گواهي که خود دليلي استوار بر بلاغت بلند اين کتاب آسماني بشمار مي‏رود، نشان مي‏دهد که در نزد اعراب باديه و حجاز که کاملا از طبيعت اصيل زبان تازي برخوردار بوده‏اند، بلاغت قرآن تا چه پايه مقبول افتاده است.

با اين وجود ديده مي‏شود که برخي از دانشمندان مسلمان و اغلب مستشرقان«قرآن را در مقايسه با کتابهاي معمولي به صورت مجموعه‏اي از مطالب و جنگ مانند تلقي مي‏کنند و محتواي آن را گسيخته و فاقد ارتباط برمي‏شمردند که از سر تصادف در کنار هم جمع‏آوري شده‏اند.» (4) حال آنکه سخن به انسجام و«تناسب»گفتن يکي از وجوه زيباسازي کلام است و طبعا در متن قرآن بايد به نيکوترين شکل، قابل رؤيت باشد.

استاد مکارم شيرازي در اين باره معتقد است قرآن کتابي است که:

«در طول 23 سال در شرايط و حالات گوناگون و کاملا متفاوت شکل گرفته.کتابي که يک زمان، زبان يک اقليت محروم و ستمديده و تحت فشار و محاصره اجتماعي بودن و زمان ديگري نماينده افکار يک اکثريت فشرده و پيروز و قدرتمند محسوب مي‏شده و در طي اين مدت از لابلاي هزاران حادثه تلخ و شيرين‏

کيهان انديشه » شماره 55 (صفحه 82)

گذشته است...و از همه بالاتر کتابي است که درباره موضوعات کاملا متنوع سخن مي‏گويد و مانند کتابهاي معمولي که تنها يک بحث اجتماعي يا سياسي يا فلسفي يا حقوقي يا تاريخي را تعقيب کند نيست». (5) سوره‏هاي قرآن«همچون فصول منظم يک کتاب نيست که حتما رابطه با هم داشته باشند، بلکه هر چند آيه به مناسبتي در يک واقعه و بر طبق نيازمندي و احتياج خاصي نازل گرديده.بدين ترتيب که هر حادثه‏اي اعم از:صلح، جنگ، ارتباطهاي خاص اجتماعي، مسائل اخلاقي و تربيتي پيش مي‏آمد، در همان مورد آياتي مربوط به آن نازل مي‏گرديد.»

ايشان همآهنگي قرآن را تنها در زمينه محتوا و عدم تعارض بخشهاي گوناگون آن با هم لحاظ کرده است. (6)

به هر حال، شماري از خاورشناسان آنچه را خود پريشاني و گسيختگي مطالب نام نهاده چنين توجيه کرده‏اند که اين تنوع و پراکندگي بدين خاطر است که باعث کاهش ملال گردد و از پديد آمدن دلزدگي جلوگيري کند.اينان، وحدت ادبي هر سوره را که قابل برگردان به هيچ ترجمه‏اي نيست.صرفا براي تدارک و جبران تقص معنا برآورد نموده‏اند.گروهي نيز ريشه اين به اصطلاح عيب و نقص را در طرز کار صحابه جستجو کرده و معتقد شده‏اند که پس از ترتيب يافتن آيات در قالب سوره‏ها توسط صحابه، اين خلط و پراکندگي به قرآن کريم راه يافته است. (7)

البته نبايد فراموش کرد که قرآن کريم به مانند کتابهاي بشري خود را وظيفه‏مند ندانسته است که در ضمن هر سوره صرفا به گفتگو راجع به موضوعي واحد بپردازد و ديگر مباحث را بطور کلي فروگذاري نمايد، مثلا سوره‏اي را به بيان مسائل توحيد اختصاص دهد و کليه نکات مربوط به توحيد را در آن دستگاه، بررسي کند.

يکي از اشتباهات اين است که وحدت موضوع سوره را بدين گونه تفسير و تحليل کنيم که سوره بسان يک موضوع مستقل و يا به مانند فصلي از يک باب يا به منزله بحث خاصي از يک کتاب مي‏باشد.» (8)

قرآن، کتاب هدايت است و هدف کلي آن، راهنمايي نوع بشر به راه فلاح و رستگاري و هر يک از سوره‏ها با پيش کشيدن موضوعات مختلف، گوشه‏اي از اين هدف کلي را محقق ساخته‏اند، موضوعاتي که در برآوردن هدف سوره، هماهنگي و اتفاق کامل دارند.در اين نظريه، در واقع راهي در پيش گرفته شده است که برخي از بزرگان اصوليان در زمينه وحدت بخشي به مسائل علمي يک باب و تمايز آن از ديگر ابواب، بر طبق آن رفته‏اند.اينان معتقدند آنچه عامل اتحاد مسائل يک باب علمي مي‏شود صرفا غرض و هدفي است که در جهت تحقق آن، علم مزبور تدوين يافته است.گوناگوني موضوعات مطروحه در آن علم نيز آنجا وجه صحيحي پيدا مي‏کند و همگي آنها در پي تأمين هدف مشخصي برآمده باشند که آن دانش مد نظر گرفته است.» (9)

به هر تقدير، بايد دانست که علتهاي گوناگوني در کار بوده‏اند که گاه ارتباط اجزاء قرآن را دچار ابهام و ترديد ساخته‏اند و در اثر آنها اين تصور باطل جان گرفته است که مطالب اين کتاب، گسسته و نامربوط هستند، چنان که«نمي‏توان از مجموع آيات يک سوره، پيام و نتيجه‏اي متشکل و سازمان يافته به دست آورد و اگر بخواهيم از اين آيات پراکنده چيزي بدست آورد و اگر بخواهيم از اين آيات پراکنده چيزي بدست آوريم هم مي‏توان با جمع کردن، آياتي از اين سوره و آن سوره چيزي به نفع اسلام ساخت و هم...بر ضد اسلام». (10)

مجموع اين علتها را مي‏توان در چارچوب عناويني خلاصه نمود که اهم آنها در ادامه، همراه با شرح و توضيحي کوتاه از نظر خواهند گذشت:

1-روش مزجي در بيانات قرآني

شايد نخستين عامل پراکنده به نظر آمدن مفاهيم قرآن، روش خاصي باشد که اين کتاب مقدس براي بيان حقايق و مطالب خود در پيش گرفته است.اين روش را که روش مزجي‏اش نام مي‏نهيم، يکي‏

کيهان انديشه » شماره 55 (صفحه 83)

از اسباب حفظ و بقاي قرآن از دخل و تصرفهاي بشري نيز محسوب مي‏گردد.بر طبق اين شيوه، در بسياري مواقع با جمله‏هاي معترضه به بيان مطلوب پرداخته و از برجسته شدن برخي مطالب حساسيت‏زا جلوگيري شده است.

براي نمونه، موضوع خلافت و امامت که سخت مورد توجه افراد و قبايل، واقع بوده به اين علت در يک جا و يک سوره نيامده است که مبادا جلب نظر کند و چه بسا موجب انگيزش و هيجان گردد.در عوض ديده مي‏شود که اين موضوع غالبا بطور جمله معترضه مذکور افتاده است. (11)

در اينجا کلام امام جعفر صادق(ع)بخوبي دريافتني است که فرمود:

قرآن به روش اياک اعني و اسمعي يا جاره فرو آمده است. (12) منظور اين است که سبک کلام قرآن در بعضي جايها نه چندان صريح و بي‏پرده که بياني اشاري و ايمائي است خطاب به بزرگاني که مخاطبان اصلي قرآنند و آنانکه دنبال حقيقت هستند خود تکليفشان را خواهند فهميد و مقاصد و معاني حقيقي را در خواهند يافت.در اين طريق، گاه اعمالي که از ديگران سرزده است، به پيامبر(ص)نسبت داده شده و مورد نکوهش و طعن واقع شده‏اند.بر همين مبناست که در حديثي از امام رضا(ع)مي‏خوانيم مسأله شرک پيامبر(ص)در آيه مبارک«لئن اشرکت ليحبطن عملک» (13) از باب«اياک اعني و اسمعي يا جاره»عنوان شده است. (14) يعني امت بشنوند و بدانند که حتي بر فرض محال اگر مثل پيغمبري هم با شرک آلوده شد، تمام اعمال و خدمات دوره نبوتش از بين مي‏رود تا چه رسد به ديگران.

گذشته از اين، مواردي هم هست که در ميان آيات مربوط به يک موضوع خاص ناگهان مسأله ديگري ظاهر گشته سپس موضوع قبلي ادامه پيدا کرده است.در اين جهت، براي نمونه مي‏توان از آيات 238، 239 سوره بقره ياد نمود که در ميان احکام مربوط به زنان قرار دارند و خود درباره نماز احکامي را بيان داشته‏اند *

همچنين در سوره قيامت، پس از گفتگو پيرامون روز رستاخيز، به ناگاه جداي از مطلب اصلي «قيامت»، از آيه 16 تا آيه 19 مطالبي درباره جمع و قرائت قرآن خطاب به حضرت رسول(ص)ظاهر گشته‏اند، آنگاه مجددا سخن راجع به قيامت و روز بازپسين از سر گرفته شده و به همين ترتيب تا پايان سوره ادامه يافته است. *

اين عقيده اکثريت قريب به اتفاق مفسران است.

اعتقاد ديگري نيز در اين باره وجود دارد که در اينجا مجال پرداختن بدان نيست.

چنين ويژگيهايي که در متن تقدس آميز قرآني آشکارا قابل رويت‏اند و يکي از موجبات امتياز سبک بياني قرآن از کتابهاي نوشته شده توسط بشر بشمار مي‏آيند، اين توهم را در برخي اذهان نشانده‏اند که قرآن در بيانات خود دچار پراکنده گويي شده و بدين گونه در هر سوره از هر دري سخني رفته است.

بديهي است که چنين پنداري-همانطور که پيشتر گفته آمد-با واقعيت امر ناسازگار است، زيرا هر کدام از سوره‏ها گر چه از موضوعات بظاهر متفاوتي سخن گفته باشند در درون خود، محوري مخصوص شکل داده‏اند که کليه موضوعات طرح شده، در ارتباط با محور اساسي بحث، معنايي ويژه افاده مي‏کنند.

بر همين اساس، موضوع تکرار در قرآن مي‏تواند اين گونه توجيه شود که آيات تکراري، در هر موضوع، وظيفه خاصي بر عهده گرفته‏اند غير از رسالتي که در ديگر جايها دارند و در عين حال، در بلنداي بلاغت معناي مشخصي به ذهن انتقال مي‏دهند.

با اين طرز تلقي بوده است که در ميان دانشمندان اسلامي، کساني کوشيده‏اند سوره‏ها را بصورت (*)متن اين آيات بدين قرار است:
«حافظوا علي الصلوات و الصلوة الوسطي و قوموا لله قانتين، فان خفتم فرجالا ااو رکبانا فاذا امنتم فاذکروا الله کما علمکم ما لم تکونوا تعلمون».

(*)متن اين آيات بدين قرار است:«لا تحرک به لسانک لتعجل به.
ان علينا جمعه و قرآنه.فاذا قراناه فاتبع قرآنه.ثم ان علينا بيانه».

کيهان انديشه » شماره 55 (صفحه 84)

مجموعي و رويهمرفته مورد بررسي و تحقيق قرار دهند.اينان با نگاه تازه‏اي که از اين دريچه مبارک به حقايق قرآني دوخته‏اند، توانسته‏اند به نتايج و آثار گرانباري دست يابند. *

2-ناديده گرفتن حذفها و ايصالها در جمله‏بنديهاي قرآن

دومين عامل از مجموع عواملي که موجب شده‏اند مفاهيم قرآن گسيخته و بي‏ربط جلوه کنند، ناديده انگاشتن حذف و ايصال در عبارت پردازيهاي قرآن است.اين حذفها و ايصالها که بر طبق قواعد دقيق و باريک ادبي صورت گرفته‏اند صورتهاي مختلفي دارند.

«از جمله در قرينه‏بنديهاي قرآن است که ميان دو جمله تقابل برقرار مي‏شود و قسمتي از دو جمله متقابل حذف مي‏شود و قسمت ديگر بجا مي‏ماند و قسمت بجا مانده در يک طرف به حذف آن طرف ديگر گواهي مي‏دهد.اين گونه قرينه‏بندي در علم بيان، به نام صنعت احتباک، خوانده مي‏شود و به کثرت در قرآن ديده مي‏شود و اغلب از ديد مفسرين و مترجمين بدور مانده است.مثلا«کما»حرف تشبيه است.و ميان دو جمله همسان قرار مي‏گيرد ولي فراوان ديده مي‏شود که در قرآن ميان دو جمله همسان قرار ندارد.گاهي يک جمله همسان بکلي حذف مي‏شوند.

مانند آيه 5 از سوره انفال که مي‏گويد:«کما اخرجک ربک من بيتک بالحق و ان فريقا من المؤمنين لکارهون»که مربوط به جنگ احد است و قسمت همسان و متقابل آن بکلي حذف شده است که مربوط به جنگ بدر است و ترجمه آيه چنين خواهد بود:آن سان که خداوندت در جنگ بدر با حق و حقيقت از خانه برون برد تا مشرکان را سرکوب سازي با همان حق و حقيقت در جنگ احد از خانه برونت برد تا در خارج شهر با مشرکان به جهاد بپردازي...

و گاهي هست که قسمتي از هر دو طرف حذف مي‏شود و قسمتي ديگر بر جا مي‏ماند مانند آيه 26 از سوره اعراف که مي‏گويد:يا بني آدم لا يفتننکم الشيطان کما اخرج ابويکم من الجنة ينزع عنهما لباسهاکه ظاهرا ميان دو جمله همسان قرار ندارند، ولي با توجه به قانون مقابله‏بندي معلوم مي‏شود که بايد هر دو جمله را به قرينه هم تکميل نمائيم و در نتيجه ترجمه آيه چنين خواهد بود:اي فرزندان آدم به هوش باشيد.مبادا شيطانتان با وسوسه‏هاي خود بفريبد که جامه خود را بر زمين نهيد و در برابر هم عريان شويد و صلاحيت بهشت را از دست بدهيد آن چنانکه پدرتان آدم و مادرتان حوا را فريفت و صلاحيت حضور در بهشت را از آنان سلب کرد و به اين صورت که لباس را از تنشان برآورد و عريانشان کرد.

از نمونه‏هاي بارز حذف و ايصال، حذف معطوف عليه است که در قرآن به کثرت ديده مي‏شود.مثلا به وضوح مي‏بينيم که در پنج مورد قرآن مجيد مي‏گويد:

«الم يروا»که حرف عطف ندارد و بيش از ده مورد مي‏گويد:«او لم يروا»که حرف عطف دارد.جمله«او لم يروا»در اصل:«و الم يروا»بوده است و همزه استفهام به خاطر اينکه صدارت طلب است هماره بر حرف عطف مقدم مي‏شود.پس بايد توجه کنيم که جمله «و الم يروا»با حرف عطفي که دارد بر جمله‏اي مشابه خود عطف شده است و اگر در متن قرآن ديده نمي‏شود بايد به قرينه سابق و لاحق و يا مراجعه به موارد مشابه، متن معطوف عليه را که گاهي چند (*)براي اطلاع از چگونگي اين آثار، براي نمونه بنگريد به:الي القرآن الکريم، شيخ محمود شلتوت، (منظمة الاعلام الاسلامي، طهران، 1405 ه.ق)اهداف و مقاصد سوره‏هاي قرآن کريم، ترجمه محمد باقر حجتي.تفسير کاشف، عبد الکريم بي‏آزار شيرازي و محمد باقر حجتي(دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1363 ه.ش)، خلافت و ولايت از نظر قرآن و سنت، محمد تقي شريعتي.الوحدة الموضوعية في سورة يوسف(ع)، الدکتور حسن محمد باجوده.(دار الکتب الحديثه، مصر، 1393ه.ق).

کيهان انديشه » شماره 55 (صفحه 85)

جمله طولاني است استخراج و در تفسير و ترجمه اضافه نمائيم.از همين قبيل است فرق ميان«ارأيت» با«افرأيت»و فرق ميان«ارأيتم»با«افرأيتم»که اولي حرف عطف ندارد و دومي فاء تفريع دارد و بايد بر مسائل قبلي متفرع گردد.و هکذا فرق ميان «او لا يرون»با«افلا يرون»که اولي و او عطف دارد و دومي فاء تفريع دارد و در ظاهر قرآن از معطوف عليه آن خبري نست و از اين قبيل است«ام»که بايد معادل همزه استفهام باشد، ولي در موارد بسياري معادل آن محذوف است و بايد به قرينه سابق و لاحق معادل آن را بيابيم و بر ترجمه و تفسير قرآن بيفزائيم و گرنه رابطه آيات و پيوند مطالب را از دست مي‏دهيم.

از جمله مواردي که حرف عطف را ديده‏ان و معطوف عليه آن را جستجو نکرده‏اند آيه 60 سوره مائده است که مي‏گويد:

«قل هل انبئکم بشر من ذلک مثوبة عند الله من لعنه الله و غضب عليه و جعل منهم الفردة و الخنازير و عبد الطاغوت».

در اين آيه، «عبد الطاغوت»به منزله تعليل است براي غضب و لعنت و مسخ شدن به صورت بوزينه و خوک و با آنکه حرف عطف دارد معطوف عليه آن ديده نمي‏شود و بايد با توجه به شواهد قرآني و رديابي آن اعمالي که موجب لعنت و خشم و مسخ آنان شده است، معطوف عليه آن را بيابيم و بر ترجمه و تفسير قرآن بيفزائيم.ترجمه درست آيه چنين خواهد بود: آيا ميل داريد که رسواترين اعمال را افشا کنيم که در پيشگاه خدا بدترين سزاها را دربرداشته است؟به آن کساني بنگريد که خدايشان لعنت کرد و بر آنان خشم گرفت تا آن حد که برخي را به صورت بوزينه و خوک درآورد از آن‏رو که انبياء را کشتند و کتابهاي آسماني را تکذيب کردند و تعطيل روز شنبه را شکستند و شيطان بت را پرستش کردند.

تنها با توجه به اين حذف و ايصال است که مصداق «شر من ذلک مثوبة»روشن مي‏شود.نمونه اين گونه حذف و ايصال فراوان است و ساده‏ترين موردي که حرف عطف خودنمائي مي‏کند و کسي به جستجوي معطوف عليه آن برنيامده است، آيه 75 از سوره انعام است که مي‏گويد:«و کذلک نري ابراهيم ملکوت السماوات و الارض و ليکون من الموقنين».در اينجا«ليکون»تعطيل است ولي معطوف عليه آن محذوف است و بايد به قرينه سابق و لاحق و ساير

کيهان انديشه » شماره 55 (صفحه 86)

آيات مشابه معطوف عليه آن را بيابيم و بر ترجمه و تفسير قرآن بيفزائيم.نمونه اين حذف و ايصال به صدها مورد مي‏رسد که در همه موارد بدان بي‏توجهي کرده‏اند.

يک نمونه ديگر صله‏هاي طولاني قرآن است که بدان توجه نکرده‏اند.مثلا در سوره و الشمس که مي‏گويد:«و نفس ما سويها فالهمها فورها و تقويها، قد افلح من زکيها و قد خاب من دسيها، کذبت ثمود بطغويها اذ انبعث اشقيها»از آغاز اين سوره که بيش از ده قسم وجود دارد، آخرين قسم در اين آيه است که مي‏گويد:«و نفس و ما سويها»و سه آيه بعد آن با قسمتهاي قبلي بي‏ارتباط است و هر سه آيه صله همين قسم آخرين است که طردا للباب و به تناسب اينکه هدف اصلي از نزول قرآن تزکيه نفس و دوري از پليديهاست به آن پرداخته است.

و بعد از اين صله طولاني يکجا به جواب قسمها مي‏پردازد که محکوميت جمع است و به خاطر محکوميت يک فرد، در صورتي که جبهه‏بندي آنان متحد باشد.يعني همان موقعي که شقي‏ترين فرد قوم ثمود به راه افتاد که ناقه را پي کند، همه قوم ثمود محکوم شدند که با عذاب الهي يکسر هلاک شوند، از آن رو که با خبر شدند و ساکت ماندند.

با توجه به اين نکته روشن مي‏شود که بر خلاف نظر مفسرين«قد افلح من زکيها...»جواب قسم نيست و از اين قبيل است آيه 83 تا آيه 87 از سوره واقعه که مي‏گويد:فلولا اذا بلغت الحلقوم.و انتم لا تبصرون.

فلولا ان کنتم غير مدينين.ترجعونها ان کنتم صادقين».در اين جا آيه 84 و 85 صله شرط است و به خاطر طولاني شدن صله، جواب شرط ر وانهاده و به عنوان تجديد مطلع دوباره گفته است:«فلولا ان کنتم غير مدينين»تا جمله«غير مدينين»با جمله«اذا بلغت الحلقوم»پيوند بخورد و به صورت شرط واحد در آيه و جمله«ترجعونها ان کنتم صادقين»جواب آن بوده باشد.» (15)

آنچه در اينجا درباره حذف و ايصال گفته آمد، بر ما آشکار مي‏سازد که اگر بر مبناي نکات دقيق ادبي و معارف اصيل قرآني کوشش کنيم قسمتهايي را که به قرينه‏هاي لفظيه و حاليه حذف شده‏اند يافته در ترجمه‏ها و تفسيرها داخل نمائيم، در آن صورت، موفق شده‏ايم ارتباط معاني بخشهاي مختلف يک سوره يا يک گروه آيات را کشف کنيم.

بدين روش، هر پاره از آيات، بصورت مجموعه‏اي به هم پيوسته و يکپارچه برجسته مي‏گردند که جز در حالتي آنگونه نمي‏توانند در نظر گرفته شوند.

بنابراين، دور از واقع نخواهد بود اگر بگوييم اصلي‏ترين عاملي که امروزه حاجتمندمان کرده است قسمتهاي محذوف، جلوه‏اي روشنتر داشته باشند، فاصله چهارده قرنه‏اي است که از عصر نزول گرفته و در نتيجه، بخشي از زمينه‏هاي نزول آيات را از کف داده‏ايم.بدون ترديد، آشنايي کامل با اين زمينه‏ها بوده که در فهم بي‏ابهام آيات و نيز در شناخت وجه ارتباط سابق بالاحق آنها نقشي تعيين کننده و قاطع ايفاء مي‏کرده است.

در هر صورت، اگر در بعضي جايها پاره‏هايي از کتاب مقدس، غير مرتبط با قبل و بعد به نظر مي‏آيند، چه بسا به نظر آمدن اين عدم اتحاد از بي‏دقتي در درک ارتباط ادبي‏اي ناشي شده باشد که چونان کادري سراسر سوره را در بر گرفته است.بديهي است که در اين حالت، براي دريافت دقيق معني آيات و فهم چگونگي پيوستگي آنها با هم، لازم است نقص مذکور تدارک گردد.

3-نزول تدريجي آيات

نزول تدريجي قرآن کريم از مسلمات تاريخ و حديث است (16) که آياتي از خود قرآن نيز بر اين معنا دلالت دارند.

بسياري از آيات و سور قرآن کريم ابتداء و بدون اينکه مسبوق به موجب و انگيزه خاصي باشند نازل شده‏اند و به هيچ حادثه و واقعه و يا سئوال و پرسشي‏

کيهان انديشه » شماره 55 (صفحه 87)

که همزمان با نزول وحي روي داده باشند مربوط نيستند...بلکه فقط مي‏توان سبب و انگيزه عام و کلي براي آنها جستجو کرد و آن عبارت از نياز همه انسانها به رهنمودهاي الهي و جبران نارسائي انديشه‏هاي بشري به وسيله وحي مي‏باشد تا از اين رهگذر، حق را از باطل در سراسر شؤون حياتي خويش تشخيص دهد.اين نوع آيات و سور که فاقد اسباب النزول خاصي مي‏باشند، شامل بخشي از قرآن مي‏گردند که ما در زير از آنها ياد مي‏کنيم:

الف-آيات و سوري که تاريخ زندگاني و حوادث و رويدادهاي مربوط به امتهاي گذشته در طي آنها مطرح است.البته بايد يادآور شد که بخشي از قصص و تاريخ زندگاني امتهاي گذشته احيانا داراي سبب خاصي از لحاظ نزول مي‏باشند، از قبيل تاريخ زندگاني ذوالقرنين که از پي سؤال مردم در قرآن کريم بازگو شده است...

ب-آيات و سور ديگري نيز در قرآن کريم به چشم مي‏خورد که شامل بسياري از اخبار غيبي و ترسيم دورنماي عالم برزخ و بهشت و دوزخ و حالات روز قيامت و گزارش احوال بهشتيان و دوزخيان و امثال آنها مي‏باشد که سبب نزول خاصي را نمي‏توان براي آنها جستجو کرد. (17)

در قرآن کريم آيات و سوري هم هستند که سبب نزول خاصي دارند و اين آيات و سور در پي آن سبب نازل شده‏اند و آن سبب و علت نيز همزمان با نزول وحي روي داده است.

اين سبب نزول مشخص گاه حادثه‏اي است جالب يا سخت خطرناک و گاهي سئوالاتي که مردم با رسول خدا(ص)در ميان مي‏نهادند.زماني هم اوضاع و شرايطي براي مسلمانان پديد مي‏آمد که لازم بود چگونگي عمل و موضع‏گيري آنها در برابر اين اوضاع و مسائل، مشخص گردد.در اين احوال، آيات و سوري فرو مي‏آمدند و وضعيت مسلمانان را روشن مي‏کردند. (18) از اين نمونه مي‏توان از آيات لعان (19) و ظهار (20) ياد نمود که داستان آنها در کتب تفسير و روايت مشهورند.در بين آياتي که بر نازل شدن تدريجي قرآن دلالت دارند از جمله مي‏توان از دو ايه ذيل ياد کرد:

آيه 106 سوره بني اسرائيل که مي‏گويد:

«و قرآنا»فرقناه لتقرأه علي الناس علي مکث»

و آيه 32 سوره فرقان که مي‏گويد:

«و قال الذين کفروا لو لا نزل عليه القرآن جملة واحدة کذلک لنثبت به فؤادک».

اساسي‏ترين انگيزه‏اي هم که قرآن کريم براي نزول تدريجي آيات، خود بدان تفوه کرده است در متن آيه اخير قرار دارد که عبارت از آرامش بخشيدن به حضرت رسول(ص)در سايه ارتباط پيوسته فرشته وحي با اوست.

در هر صورت، در کنار اعتقاد به نزول تدريجي آيات، اين تصور متولد شده است که آيات قرآن بعد از وفات حضرت رسول(ص)توسط صحابيان تنظيم شده‏اند و از آنجا که بنا بر عوامل گوناگون و در وقايع مختلف فرود آمده که فاقد هر گونه ارتباط بوده‏اند هيچ وحدتي در سوره‏ها وجود ندارد. (21) در اين گمان رويهم رفته اشتباهاتي که اصحاب در فصل‏بندي کتاب محمد(ص)مرتکب شده‏اند، موجب شده که تسلسل آيات برهم خورده، نهايتا قرآن بشکل مجموعه‏اي پراکنده و بي‏ربط نمايان گردد.

رژي بلاشر در اين باره معتقد است که جابجايي‏هاي بعمل آمده توسط اصحاب بسيار متعددند، او بدون اينکه بر سخن خود دليلي اقامه کند، مي‏نويسد:

«غالب اوقات، جابجايي در همان سوره بوده... بعضي از اوقات نيز جابجايي ممکن است از سوره‏اي به سوره ديگر باشد...مع ذلک بايستي از اين که در اين باره به روش انتقادي خود اعتماد کامل بکنيم بر حذر باشيم.در بسياري از موارد که به نظر ما تسلسل مطلب خوب رعايت نشده، ممکن است مسأله فقط به علت نحوه بيان مطلب باشد که با منطق نو و غربي سازگار نيست.» (22)

دکتر محمد عبد الله درّاز در بيان موضع خود

کيهان انديشه » شماره 55 (صفحه 88)

نسبت بر اين رأي و نظر خيالي و سست مي‏نويسد:

«اين تفسيرها و تحليلهاي سطحي و پندارگونه را نبايد در خور اعتناء دانست، زيرا بر طبق حديث صحيح، سوره‏هاي قرآن کريم همزمان با حيات رسول اکرم(ص)تنظيم شده‏اند و چنين هيأت و ترکيبي در زمان زندگاني آن حضرت وجود داشته است.بنابراين بي‏هيچ ترديدي، روشن است که يک طرح و نقشه پردازي واقعي جهت تعيين حد و مرز سوره موجود بوده و اين طرح و برنامه براي هر يک از سوره‏ها بروشني ديباچه، موضوع و خاتمه‏اي شکل داده است.» (23)

باري، دلايلي که بر جمع قرآن تحت نظارت مقام رسالت و دستورهايي که ايشان در زمينه جاي دادن آيات از فرشته وحي دريافت مي‏کرده‏اند چنان انکار نشدني و وافي به مدعايند که هيچ جاي ترديدي در اين باب باقي نمي‏گذارند. *

در اينجا بايد توجه داشت سخناني که درباره شکستن تسلسل مطالب قرآن به نقل آمدند از آنجا سرچشمه گرفته‏اند که مدعيان با معيار نظم و ترتيب مطالب در کتب نوشته شده انسانها و با انديشه انسان غربي به سراغ مفاهيم قرآني رفته‏اند و آنها را به سنجش و ارزيابي کشانده‏اند.نيز بر همين اساس بوده است که صاحبان اين نظرات به خود اجازه داده‏اند تا در زمينه تعيين جايگاه واقعي آيات به اظهار نظر بپردازند.به هر حال:

«بلاشر خود تا حدودي جواب داده که اعتماد مطلق به روش انتقادي و استنتاج اين که تسلسل مطلب خوب رعايت شده يا نه، با منطق غربي سازگار نيست(تا چه رسد با منطق انساني).» (24)

همگان قرار گرفته‏اند.راست است که:

«ترجمه کلام الهي و گنجانيدن آن در قالب کلام بشري، همچون گنجانيدن آب اقيانوس در کاسه و سنجيدن نور خورشيد با پيمانه است. (25)

اما بايد دانست از قرنها پيش با شروع کار ترجمه قرآن، مترجمان و مفسران نخستين که سخت پايبند متن تقدس‏آميز قرآني مي‏نمايانند، در برگردان آيات، دقتي توأم با وسواس از خود نشان دادند و به دام ترجمه‏هاي لفظ به لفظ و استقلالي آنها در افتادند.اينچنين بود که الفاظ و تعابير قرآن در ترجمه‏هايي که اينان ارائه دادند گاه رنگ و بويي ديگر جدا از آنچه در متن اصلي احساس مي‏شود، به خود گرفتند.اين ترجمه‏ها وقتي در دسترس عموم قرار گرفتند، ملاحظه شد که در آنها اغلب رشته مطلب پاره شده و ابهامي اعجاب‏انگيز بر قرآن چيره گشته است.افزون بر اين، التهاب و شور متن مبدأ نيز در متن مقصد به سردي رکودزايي تبديل شده است.

لازم به تذکر است که درترجمه‏هاي فرنگي قرآن که طبعا از غالب ويژگيهاي ادبي و زباني اين کتاب گرانسنگ تهي‏اند، مترجمان تنها توانسته‏اند دورنمايي از متن تقدس بار قرآن عرضه کنند و اثري کمرنگ از تأثير ژرفي که متن اصلي در جان و احساس عرب زبانها به جاي مي‏گذارد، پديد آورند.

در اين گونه ترجمه‏ها عناصر معنايي و نقش آفرين کلام خدا تا حدود زيادي به دست فراموشي سپرده شده است، تا آنجا که خوانندگان فرنگي با بهره گرفتن از آنها جذابيت و کششي براي دنبال کردن معاني قرآن در خود احساس نمي‏کنند.

گفتگو درمورد نقايص و اشتباهاتي که به ترجمه‏ها رخنه کرده‏اند، بحث مستقل و دامنه‏داري را مي طلبد که در جاي خود بايد پي‏گيري شود، اما آنچه در اين جا به بحث ما مربوط مي‏شود همان نقشي است که ترجمه‏هاي قرآن در پراکنده (*)براي آگاهي از پاره‏اي از اين دليلها ر.ک:دراسات قرآنيه، تاريخ القرآن، فصل«جمع القرآن».

کيهان انديشه » شماره 55 (صفحه 89)

به نظر رسيدن مفاهيم کتاب مسلمانان، بازي کرده‏اند.ناگفته خود روشن است که بخشي از اين نقايص، اجتناب ناپذيرند ولي آنچه اهميت دارد تکيه بر عوامل تأثيرآفريني است که ترجمه‏ها مي‏توانند براي زنده و يکپارچه جلوه دادن متن ايفاي نقش کنند.

5-طولاني شدن مطالب تفسيري در متون تفسير

مسأله تفصيل نويسي در کتب تفسير چيزي نيست که نيازمند شرح و توضيح باشد.

مطلبي که در اين ارتباط واقعيت دارد اين است که تفصيلهاي بي‏جا و بحثهاي استقلالي فراواني که تفاسير بر سر بيان معني آيات به چشم مي‏خورند، رشته مطالب قرآني را چنان از هم گسسته که خواننده ممکن است احساس کند هيچ وجه جامعي ميان معاني قرآني وجود ندارد، هر کدام از آيات در درون سوره‏ها، در پي گفتگو راجع به مطلبي هستند بيگانه از مطلب قبلي.در اين جا سخن اين نيست که توضيح تفصيلي کلام خدا اصالتا و بالذات ناپسند و مردود است، بلکه منظور آن است که درازگوئي‏ها در تفاسير، خودبخود به چنين عارضه‏اي منجر شده‏اند.

به نظر مي‏رسد اغلب تفاسير با عرصه بازي که براي سخنان و نظرات مفسران گشوده‏اند در بعضي موارد هدف اساسي تفسير را که همانا تبيين و پرده برگفتن از آياتي است که مبهم مي‏نمايند از ياد برده‏اند.
مباحث لغوي-هر چند در جاي خود بسيار سودمند توانند بود-از ديرباز کتابهاي تفسير را چون چتري در تحت پوشش خود گرفته‏اند.مفسران در نوشته‏هاي خود گاه چنان در پيچ و خم نظرات لغت شناسان و اديبان گرفتار آمده‏اند که بمثل اديبان واژه‏شناساني هستند که در حال نگاشتن کتابهايي ادبي‏اند.

بعلاوه، مشاهده مي‏شود که معمول کتب تفسير، مجموعه‏گري را به کناري نهاده و به تفسير گسسته آيات روي آورده‏اند.اين گرايش، گرايشي است که عملا طرفداران زيادي يافته است.
آثار فراهم آمده توسط مفسران متأخر، به دائرة المعارفهايي مي‏مانند که کليه نظرات تفسيرگران متقدم را به نقل آورده‏اند، همراه با برداشتها و احيانا خيالپردازيهاي نگارندگان خود آنها.نظريات تفسيرنويسان کهن که بعضي اوقات با معني درست آيات فاصله‏هاي دوري دارند همچنان جايگاه خود را در اين تفسيرها نگه داشته‏اند.

حال، بنا بر آنچه ذکرش رفت مي‏توان گفت يکي از نتايج ثانويه‏اي که از مطالعه تفاسير تفصيلي عايد شده اين است که عده‏اي گمان برده‏اند تسلسل و ارتباط مفاهيم قرآني خوب رعايت نشده است.

6-غفلت از زمينه‏ها و اسباب النزول

آيات قرآن اغلب مفهومي کلي دارند و به موارد مشابه قابل تعميم‏اند. *

با اين وجود، زمينه‏ها و اسبابي براي نزول آيات بوده‏اند که دانستن آنها مي‏تواند مفسران را در فهم بهتر مطالب قرآن ياري رساند.

طبعا در اين موارد بايد بهوش بود که تنها احاديثي مدّ نظر قرار گيرند که اولا:صحت انتساب آنها به معصوم(ع)به ثبوت رسيده باشد و ثانيا با محتواي قرآن، ناسازگار و ناهماهنگ نباشند.

در بعضي مواقع، عدم توجه و ناديده گرفتن زمينه‏ها و اسبب نزول، موجب پديد آمدن مشکلاتي در فهم چگونگي ارتباط و يکنواختي بخشهاي قرآن شده‏اند.

اين مشکلات، گاه در شناخت معني دقيق يک آيه رخ داده است، زيرا برخي گمان برده‏اند که ميان صدر و (*)براي آگاهي بيشتر از چگونگي موضوع، براي نمونه ر.ک:علوم القرآن الکريم، عبد المنعم النمر، دار الکتاب اللبناني، بيروت، 1403 ه.ق، ص 100 و 101 و نيز:مباحث في علوم القرآن، صبحي صالح، انتشارات الشريف الرضي، قم، 1368 ه.ش، ص 159.

کيهان انديشه » شماره 55 (صفحه 90)

ذيل آيه تناسب معنايي وجود ندارد.

بر همين اساس، محدث نوري درباره آيه مبارک «و ان خفتم الا تقسطوا في التيامي فانکحوا ما طاب لکم من النساء» (26) ، بنا بر روايتي که در اين زمينه منقول است، گفته است:

«و ليس يشبه القسط في اليتامي نکاح النساء و لاکل النساء يتامي فهومما قدمت ذکره من إسقاط المنافقين من القرآن، بين قوله تعالي في اليتامي و بين نکاح النساء من الخطاب و انقصص اکثر من ثلث القرآن». (27) .

ايرادي که بر آيه گرفته شده، اين است که رعايت عدالت درباره يتيمان به ازدواج با زنان، شباهتي ندارد تا بجا باشد ميان آنها تقارن ايجاد نمود و در يک آيه در کنار هم مذکر بيفتند.با اين وجود، اين دو موضوع کاملا بي‏ربط، در آيه سوره نساء، پهلوي هم نهاده شده و با«فاء»نتيجه به هم اتصال يافته‏اند.اين وضعيت، نشان مي‏دهد که حتما دست تحريفي دخالت داشته که آيه را اينگونه ظاهر ساخته است.

اما با توجه به آيه قبل که مي‏گويد:

«و اتو اليتامي اموالهم»، بايد دانست مسأله مورد بحث در آيه(و ان خفتم) موضوع ستم بر دختران يتيمي است که پس از کشته شدن پدرانشان در جنگها بنحوي تحت تکفل ديگران قرار گرفته‏اند.منظور اين است که اگر نتوانستيد نسبت بر دختران يتيمي که تحت کفالت شما قرار دارند به عدالت رفتار کنيد و در صورت زناشويي با آنها مهرشان را به خودشان بپردازيد، زنان ديگري را به همسري اختيار کنيد که ديگر ستمي بر آنها نرود و مرداني آنها را به همسري برگزينند که مهريه‏شان را به آنها پرداخت نمايند. (28)

در کتاب فصل الخطاب چون ربط«الا تقسطوا في اليتامي»با«فانکحوا ما طاب لکم من النساء»فهميده نشده است.در اعتراض به آن آمده که ميان اين دو بخش آيه، احکام و معارفي بالغ بر يک سوم قرآن مطرح بوده‏اند که عارضه تحريف آنها را حذف کرده است.بنابراين عدم درک مفهوم درست آيه و بي‏توجهي به زمينه نزول آن باعث شده به تناسب صدر و ذيل آيه اعتراض شود و پندار حذف فرازهايي از قرآن برود.

در نمونه بعدي که به نقل مي‏آيد، ناديده انگاشتن زمينه نزول آيه موجب شده است تا در دريافت معني صحيح آيه که به تناسب صدور ذيل آن مربوط است اشتباه پيش آيد.

نقل است که کساني از مسلمانان صدر اسلام، شرب خمر را مباح دانستند و براي اثبات سخن خويش به آيه:

«ليس علي الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناح فيما طعموا اذا ما اتقوا و آمنوا...» (29) استشهاد کردند.

ميبدي در اين باره مي‏نويسد:

«در روزگار عمر، قدامة بن مظعون مي‏خورد.عمر خواست که وي را حد زند، قدامه گفت، شما را نيست که مرا حد زنيد که الله مي‏گويد:«ليس علي الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناح فيما طعموا»و من از جمله مؤمنانم و در بدر بوده‏ام.عمر گفت:راه غلط کردي و گمانت خطاست که رب العالمين گفت:«اذا ما اتقوا و آمنوا»و تقوي آن اس که آنچه خدا حرام کرد از آن بپرهيزي و گرد آن نگردي.علي بن ابي طالب گفت:يا عمر من از نزول اين آيت خبر دارم:چون رب العالمين خمر حرام کرد، جماعتي از مهاجر و انصار بيامدند و گفتند:يا رسول الله برادران ما و پدران ما-که در بدر بودند و در احد کشته شدند-ايشان در آن حال مي همي خوردند، چه گويي در ايشان؟و چه حکم کني از بهر ايشان؟رسول خدا توقف کرد تا جبرئيل آمد و آيت آورد:«ليس علي الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناح...»پس عمر بفرمود، و قدامه را حد مفتري بزدند و گفتند:«ان شارب الخمر اذا شرب انتشي و اذا انتشي هذي و اذا هذي افتري فيقم عليه حد المفتري ثمانين جلدة» (30) ، يعني شرابخوار وقتي مست شد ياوه مي‏گويد، وقتي ياوه‏گويي آغاز نمود افتراء و تهمت مي‏زند و وقتي بدين کار دست زد حد مفتري-صد ضربه تازيانه-در

کيهان انديشه » شماره 55 (صفحه 91)

موارد او جاري مي‏گردد.

آنچه در اين مقال گفته آمد مهمترين علتهايي بودند که در اذهان برخي مايه رشد اعتقاد به پراکنده گويي و گسيختگي مطالب قرآن شده‏اند.برخي از اين علتها، روش مزجي در بيانات قرآني-ناديده گرفتن حذفها و ايصال‏ها در جمله بنديهاي قرآن و نزول تدريجي آيات-دروني‏اند و به خود قرآن برمي‏گردند و برخي ديگر خارجي‏اند و از بيرون پديدار شدن اين توهم را موجب شده‏اند:ترجمه‏هاي لفظ به لفظ، طولاني شدن مطالب تفسيري در متون تفسير و غفلت از زمينه‏ها و اسباب النزول.بديهي است هر کدام از اين علل در سطحي خاص کارايي يافته‏اند و شايد در سطوح ديگر خالي از تأثير باشند.

اکنون با عنايت به نکاتي که ياد شدند، بروشني اين ضرورت نمايان مي‏شود که مفسران و مترجمان بکوشند تا در ترجمه‏ها و متون تفسير، جلوه‏هاي نظم و هماهنگي آيات را هر چه بيشتر نمودار کنند و اينگونه اعجاز قرآن را در صحنه‏هايي جذابتر و دلپذيرتر آشکار سازند و هم به ياوه‏سرايي‏هاي مخالفان قرآن که چشمان تاريک بينشان، تابناکي حقيقت را برنمي‏تابند، پاسخي کوبنده دهند.




(1)-شرح المختصر، سعد الدين التفتازاني، دار الحکمه، قم، 1369، ه.ش، ص 12.

(2)-جواهر البلاغه، احمد الهاشمي، دار احياء التراث العربي، بيروت، ص 35-32.

(3)-اعجاز القرآن البياني، بين النظرية و التطبيق، محمد شرف حنفي، المجلس الاعلي للشؤون الاسلامية الجمهورية العربية المتحدة، 1390 ه.ق، ص 356 و 357.

(4)-ميثاق در قرآن، عبد الکريم بي‏آزار شيرازي و محمد باقر حجتي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1364 ه.ش، ص 8)(مقدمه).

(5)-قرآن و آخرين پيامبر، ناصر مکارم شيرازي، دار الکتب الاسلامية، تهران، ص 308 و 309، و نيز رک:پيام قرآن، ناصر مکارم شيرازي، انتشارات نسل جوان، قم، 1369 ه. ش، ج 4، ص 13(مقدمه).

(6)-قرآن و آخرين پيامبر، ص 307.

(7)-مدخل الي القرآن الکريم، محمد عبد اللّه درّاز، دار القلم، الکويت، 1400 ه.ق، ص 118.

(8)-اهداف و مقاصد سوره‏هاي قرآن کريم، عبد اللّه محمود شحاته، ترجمه محمد باقر حجتي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1369 ه.ش، ص 29(مقدمه).

(9)-کفاية الاصول، محمد کاظم الخراساني، موسسة النشر الاسلامي، قم، 1412 ه.ق، ص 21 و 22.و نيز ر.ک: محاضرات في اصول الفقه، محمد اسحاق الفياض، تقريرات درس آية اللّه سيد ابو القاسم خويي، دار الهادي للمطبوعات، قم، ج 1، ص 29.

(10)-ميثاق در قرآن، ص 8 مقدمه.

(11)-رک:خلافت و ولايت از نظر قرآن و سنت محمد تقي شريعتي، از انتشارات حسينيه ارشاد، تهران، 1351 ه.ش، ص 15، 17 و 18.
کيهان انديشه » شماره 55 (صفحه 92)

(12)-ميزان الحکمة، محمد محمدي الري شهري، مکتب الاعلام الاسلامي، طهران، 1367 ه.ش، ج 8، ص 101، حديث 16925.

(13)-سوره زمر، آيه 65.

(14)-ميزان الحکمه، محمد باقر بهبودي، خانه آفتاب، تهران، 1369 ه.ش، ص 5-7 مقدمه.

(16)-براي نمونه ر.ک:مروج الذهب في معادن الجوهر، المسعودي، دار الفکر بيروت، 1409 ه.ق، ج 2، ص 282، و نيز:تاريخ جمع قرآن کريم، محمد رضا جلالي نائيني، نشر نقره، تهران، 1365 ه.ش، ص 193 و نيز:دراسات قرآنيه، تاريخ القرآن، محمد حسين علي الصغير، مرکز النشر، مکتبة الاعلام الاسلامي، قم، 1413 ه.ق، ص 37.

(17)-اسباب النزول، محمد باقر حجتي، وزارت ارشاد اسلامي، تهران، 1365 ه.ش، ص 19 و 20.

(18)-ر.ک:نمونه بينات در شأن نزول آيات، محمد باقر محقق، انتشارات اسلامي، تهران 1359 ه.ش، ص«و»مقدمه و نيز:اسباب النزول، ص 20.

(19)-سوره نور، آيات 9-6(براي اطلاع از سبب نزول اين آيات، ر.ک الميزان في تفسير القرآن، محمد حسين الطباطبائي، مؤسسه اسماعيليان، قم، 1413 ه.ق، ج 15، ص 85 و 86).

(20)-سوره مجادله، آيات 2 و 3(براي آگاهي از سبب نزول اين آيات، ر.ک:الميزان في تفسير القرآن، ج 18، ص 181 و 182).

(21)-نظم الدرر في تناسب الايات و السور، البقاعي، مجلس دائرة المعارف العثمانية، حيدر آباد هند، 1369 ه.ق، ج 1، ص 7، و الاتقان في علوم القرآن، جلال الدين عبد الرحمن السيوطي، دار و مکتبة الهلال، بيروت، ج 2، ص 108.
و البرهان في علوم القرآن، بدر الدين الزرکشي، دار الفکر، بيروت، 1408 ه.ق، ج 1، ص 63.

(22)-در آستانه قرآن، رژي بلاشر، ترجمه محمود راميار، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1365 ه.ش، ص 217.

(23)-مدخل القرآن الکريم، ص 119.

(24)-در آستانه قرآن، ص 218(زيرنويس آقاي راميار).

(25)-تفسير کاشف، ج 1، ص 9، مقدمه.

(26)-سوره نساء آيه 3.

(27)-فصل الخطاب في اثبات تحريف الکتاب، ميرزاي نوري، آغاز بحث درباره سوره نساء.

(28)-مجمع البيان في تفسير القرآن، ابو علي بن الحسن الطبرسي، دار المعرفة، بيروت، 1408 ه.ق، ج 3، ص 10 و 11.
و الکشاف عن حقائق غوامض التنزيل، الزمخشري، دار الکتاب العربي، بيروت، 1407 ه.ق، ج 1، ص 497.
و الميزان في تفسير القرآن، ج 4، ص 166.و پرتوي از قرآن، سيد محمود طالقاني، شرکت سهامي انتشار، تهران، 1360 ه.ش، ج 4، قسمت 6، ص 17.و تفسير نمونه، جمعي از نويسندگان، دار الکتاب الاسلاميه، تهران، 1361 ه-ش، ج 3، ج 3، ص 253.و آلاء الرحمن في تفسير القرآن، محمد ج.واد البلاغي، کتابفروشي وجداني، قم، ج 1، ص 7، و التفسير الکاشف، محمد جواد مغنيه، دار العلم للملابين، بيروت، 1981 م، ج 2، ص 248.

(29)-سوره مائده، آيه 93.

(30)-کشف الاسرار و عدة الابرار، ابو الفضل رشيد الدين الميبدي، انتشارات امير کبير، تهران، 1361 ه-ش، ج 3، ص 227.

مجله کيهان انديشه » مرداد و شهريور 1373 - شماره 55 (از صفحه 81 تا 92)

/ 1