علل پراکنده به نظر آمدن قرآن
نويسنده : عبدالهادي فقهي زادهکيهان انديشه » شماره 55 (صفحه 81)فصاحت و بلاغت قرآن کريم در حدي قرار دارد که دسترسي به تمام ابعاد آن براي هيچ کس امکانپذير نيست.فصاحت يعني شيوايي و رواني سخن از جنبه لفظي و ساخت جملات آن (1) و بلاغت، رسايي معنا و وضوح مقصود را گويند که با مقتضاي حال شنوندگان سازگار آيد بي آن که گرهي در مفاهيم يافت گردد، يا ترکيب عبارات، دريافت معني کلام را دچار اختلال کرده باشد. (2)«قرآن علاوه بر انتشار در ميان مسلمانان، بين دشمنان اسلام، مشرکان و دوگانه پرستاني که تعصب با خونشان ممزوج شده بود رواج يافت.آنان که نوابغي از شاعران و اديبان را در دامان خود پرورانده بودند، شيوه بياني قرآن را دور از فهم و احساس نپنداشتند، بلکه در عوض اعتراف کردند که قرآن نظم و ساختاري دارد که آنان از آوردن مانند آن عاجزند.بلاغت کتاب محمد(ص)چنان تأثيري شگرف در جان آنان بر جاي نهاد که ناچار شدند آن را سحر و جادو بنامند.» (3)اين گواهي که خود دليلي استوار بر بلاغت بلند اين کتاب آسماني بشمار ميرود، نشان ميدهد که در نزد اعراب باديه و حجاز که کاملا از طبيعت اصيل زبان تازي برخوردار بودهاند، بلاغت قرآن تا چه پايه مقبول افتاده است.با اين وجود ديده ميشود که برخي از دانشمندان مسلمان و اغلب مستشرقان«قرآن را در مقايسه با کتابهاي معمولي به صورت مجموعهاي از مطالب و جنگ مانند تلقي ميکنند و محتواي آن را گسيخته و فاقد ارتباط برميشمردند که از سر تصادف در کنار هم جمعآوري شدهاند.» (4) حال آنکه سخن به انسجام و«تناسب»گفتن يکي از وجوه زيباسازي کلام است و طبعا در متن قرآن بايد به نيکوترين شکل، قابل رؤيت باشد.استاد مکارم شيرازي در اين باره معتقد است قرآن کتابي است که:«در طول 23 سال در شرايط و حالات گوناگون و کاملا متفاوت شکل گرفته.کتابي که يک زمان، زبان يک اقليت محروم و ستمديده و تحت فشار و محاصره اجتماعي بودن و زمان ديگري نماينده افکار يک اکثريت فشرده و پيروز و قدرتمند محسوب ميشده و در طي اين مدت از لابلاي هزاران حادثه تلخ و شيرينکيهان انديشه » شماره 55 (صفحه 82)گذشته است...و از همه بالاتر کتابي است که درباره موضوعات کاملا متنوع سخن ميگويد و مانند کتابهاي معمولي که تنها يک بحث اجتماعي يا سياسي يا فلسفي يا حقوقي يا تاريخي را تعقيب کند نيست». (5) سورههاي قرآن«همچون فصول منظم يک کتاب نيست که حتما رابطه با هم داشته باشند، بلکه هر چند آيه به مناسبتي در يک واقعه و بر طبق نيازمندي و احتياج خاصي نازل گرديده.بدين ترتيب که هر حادثهاي اعم از:صلح، جنگ، ارتباطهاي خاص اجتماعي، مسائل اخلاقي و تربيتي پيش ميآمد، در همان مورد آياتي مربوط به آن نازل ميگرديد.»ايشان همآهنگي قرآن را تنها در زمينه محتوا و عدم تعارض بخشهاي گوناگون آن با هم لحاظ کرده است. (6)به هر حال، شماري از خاورشناسان آنچه را خود پريشاني و گسيختگي مطالب نام نهاده چنين توجيه کردهاند که اين تنوع و پراکندگي بدين خاطر است که باعث کاهش ملال گردد و از پديد آمدن دلزدگي جلوگيري کند.اينان، وحدت ادبي هر سوره را که قابل برگردان به هيچ ترجمهاي نيست.صرفا براي تدارک و جبران تقص معنا برآورد نمودهاند.گروهي نيز ريشه اين به اصطلاح عيب و نقص را در طرز کار صحابه جستجو کرده و معتقد شدهاند که پس از ترتيب يافتن آيات در قالب سورهها توسط صحابه، اين خلط و پراکندگي به قرآن کريم راه يافته است. (7)البته نبايد فراموش کرد که قرآن کريم به مانند کتابهاي بشري خود را وظيفهمند ندانسته است که در ضمن هر سوره صرفا به گفتگو راجع به موضوعي واحد بپردازد و ديگر مباحث را بطور کلي فروگذاري نمايد، مثلا سورهاي را به بيان مسائل توحيد اختصاص دهد و کليه نکات مربوط به توحيد را در آن دستگاه، بررسي کند.يکي از اشتباهات اين است که وحدت موضوع سوره را بدين گونه تفسير و تحليل کنيم که سوره بسان يک موضوع مستقل و يا به مانند فصلي از يک باب يا به منزله بحث خاصي از يک کتاب ميباشد.» (8)قرآن، کتاب هدايت است و هدف کلي آن، راهنمايي نوع بشر به راه فلاح و رستگاري و هر يک از سورهها با پيش کشيدن موضوعات مختلف، گوشهاي از اين هدف کلي را محقق ساختهاند، موضوعاتي که در برآوردن هدف سوره، هماهنگي و اتفاق کامل دارند.در اين نظريه، در واقع راهي در پيش گرفته شده است که برخي از بزرگان اصوليان در زمينه وحدت بخشي به مسائل علمي يک باب و تمايز آن از ديگر ابواب، بر طبق آن رفتهاند.اينان معتقدند آنچه عامل اتحاد مسائل يک باب علمي ميشود صرفا غرض و هدفي است که در جهت تحقق آن، علم مزبور تدوين يافته است.گوناگوني موضوعات مطروحه در آن علم نيز آنجا وجه صحيحي پيدا ميکند و همگي آنها در پي تأمين هدف مشخصي برآمده باشند که آن دانش مد نظر گرفته است.» (9)به هر تقدير، بايد دانست که علتهاي گوناگوني در کار بودهاند که گاه ارتباط اجزاء قرآن را دچار ابهام و ترديد ساختهاند و در اثر آنها اين تصور باطل جان گرفته است که مطالب اين کتاب، گسسته و نامربوط هستند، چنان که«نميتوان از مجموع آيات يک سوره، پيام و نتيجهاي متشکل و سازمان يافته به دست آورد و اگر بخواهيم از اين آيات پراکنده چيزي بدست آورد و اگر بخواهيم از اين آيات پراکنده چيزي بدست آوريم هم ميتوان با جمع کردن، آياتي از اين سوره و آن سوره چيزي به نفع اسلام ساخت و هم...بر ضد اسلام». (10)مجموع اين علتها را ميتوان در چارچوب عناويني خلاصه نمود که اهم آنها در ادامه، همراه با شرح و توضيحي کوتاه از نظر خواهند گذشت:1-روش مزجي در بيانات قرآني
شايد نخستين عامل پراکنده به نظر آمدن مفاهيم قرآن، روش خاصي باشد که اين کتاب مقدس براي بيان حقايق و مطالب خود در پيش گرفته است.اين روش را که روش مزجياش نام مينهيم، يکيکيهان انديشه » شماره 55 (صفحه 83)از اسباب حفظ و بقاي قرآن از دخل و تصرفهاي بشري نيز محسوب ميگردد.بر طبق اين شيوه، در بسياري مواقع با جملههاي معترضه به بيان مطلوب پرداخته و از برجسته شدن برخي مطالب حساسيتزا جلوگيري شده است.براي نمونه، موضوع خلافت و امامت که سخت مورد توجه افراد و قبايل، واقع بوده به اين علت در يک جا و يک سوره نيامده است که مبادا جلب نظر کند و چه بسا موجب انگيزش و هيجان گردد.در عوض ديده ميشود که اين موضوع غالبا بطور جمله معترضه مذکور افتاده است. (11)در اينجا کلام امام جعفر صادق(ع)بخوبي دريافتني است که فرمود:قرآن به روش اياک اعني و اسمعي يا جاره فرو آمده است. (12) منظور اين است که سبک کلام قرآن در بعضي جايها نه چندان صريح و بيپرده که بياني اشاري و ايمائي است خطاب به بزرگاني که مخاطبان اصلي قرآنند و آنانکه دنبال حقيقت هستند خود تکليفشان را خواهند فهميد و مقاصد و معاني حقيقي را در خواهند يافت.در اين طريق، گاه اعمالي که از ديگران سرزده است، به پيامبر(ص)نسبت داده شده و مورد نکوهش و طعن واقع شدهاند.بر همين مبناست که در حديثي از امام رضا(ع)ميخوانيم مسأله شرک پيامبر(ص)در آيه مبارک«لئن اشرکت ليحبطن عملک» (13) از باب«اياک اعني و اسمعي يا جاره»عنوان شده است. (14) يعني امت بشنوند و بدانند که حتي بر فرض محال اگر مثل پيغمبري هم با شرک آلوده شد، تمام اعمال و خدمات دوره نبوتش از بين ميرود تا چه رسد به ديگران.گذشته از اين، مواردي هم هست که در ميان آيات مربوط به يک موضوع خاص ناگهان مسأله ديگري ظاهر گشته سپس موضوع قبلي ادامه پيدا کرده است.در اين جهت، براي نمونه ميتوان از آيات 238، 239 سوره بقره ياد نمود که در ميان احکام مربوط به زنان قرار دارند و خود درباره نماز احکامي را بيان داشتهاند *همچنين در سوره قيامت، پس از گفتگو پيرامون روز رستاخيز، به ناگاه جداي از مطلب اصلي «قيامت»، از آيه 16 تا آيه 19 مطالبي درباره جمع و قرائت قرآن خطاب به حضرت رسول(ص)ظاهر گشتهاند، آنگاه مجددا سخن راجع به قيامت و روز بازپسين از سر گرفته شده و به همين ترتيب تا پايان سوره ادامه يافته است. *اين عقيده اکثريت قريب به اتفاق مفسران است.اعتقاد ديگري نيز در اين باره وجود دارد که در اينجا مجال پرداختن بدان نيست.چنين ويژگيهايي که در متن تقدس آميز قرآني آشکارا قابل رويتاند و يکي از موجبات امتياز سبک بياني قرآن از کتابهاي نوشته شده توسط بشر بشمار ميآيند، اين توهم را در برخي اذهان نشاندهاند که قرآن در بيانات خود دچار پراکنده گويي شده و بدين گونه در هر سوره از هر دري سخني رفته است.بديهي است که چنين پنداري-همانطور که پيشتر گفته آمد-با واقعيت امر ناسازگار است، زيرا هر کدام از سورهها گر چه از موضوعات بظاهر متفاوتي سخن گفته باشند در درون خود، محوري مخصوص شکل دادهاند که کليه موضوعات طرح شده، در ارتباط با محور اساسي بحث، معنايي ويژه افاده ميکنند.بر همين اساس، موضوع تکرار در قرآن ميتواند اين گونه توجيه شود که آيات تکراري، در هر موضوع، وظيفه خاصي بر عهده گرفتهاند غير از رسالتي که در ديگر جايها دارند و در عين حال، در بلنداي بلاغت معناي مشخصي به ذهن انتقال ميدهند.با اين طرز تلقي بوده است که در ميان دانشمندان اسلامي، کساني کوشيدهاند سورهها را بصورت (*)متن اين آيات بدين قرار است:«حافظوا علي الصلوات و الصلوة الوسطي و قوموا لله قانتين، فان خفتم فرجالا ااو رکبانا فاذا امنتم فاذکروا الله کما علمکم ما لم تکونوا تعلمون».(*)متن اين آيات بدين قرار است:«لا تحرک به لسانک لتعجل به.
ان علينا جمعه و قرآنه.فاذا قراناه فاتبع قرآنه.ثم ان علينا بيانه».کيهان انديشه » شماره 55 (صفحه 84)مجموعي و رويهمرفته مورد بررسي و تحقيق قرار دهند.اينان با نگاه تازهاي که از اين دريچه مبارک به حقايق قرآني دوختهاند، توانستهاند به نتايج و آثار گرانباري دست يابند. *
2-ناديده گرفتن حذفها و ايصالها در جملهبنديهاي قرآن
دومين عامل از مجموع عواملي که موجب شدهاند مفاهيم قرآن گسيخته و بيربط جلوه کنند، ناديده انگاشتن حذف و ايصال در عبارت پردازيهاي قرآن است.اين حذفها و ايصالها که بر طبق قواعد دقيق و باريک ادبي صورت گرفتهاند صورتهاي مختلفي دارند.«از جمله در قرينهبنديهاي قرآن است که ميان دو جمله تقابل برقرار ميشود و قسمتي از دو جمله متقابل حذف ميشود و قسمت ديگر بجا ميماند و قسمت بجا مانده در يک طرف به حذف آن طرف ديگر گواهي ميدهد.اين گونه قرينهبندي در علم بيان، به نام صنعت احتباک، خوانده ميشود و به کثرت در قرآن ديده ميشود و اغلب از ديد مفسرين و مترجمين بدور مانده است.مثلا«کما»حرف تشبيه است.و ميان دو جمله همسان قرار ميگيرد ولي فراوان ديده ميشود که در قرآن ميان دو جمله همسان قرار ندارد.گاهي يک جمله همسان بکلي حذف ميشوند.مانند آيه 5 از سوره انفال که ميگويد:«کما اخرجک ربک من بيتک بالحق و ان فريقا من المؤمنين لکارهون»که مربوط به جنگ احد است و قسمت همسان و متقابل آن بکلي حذف شده است که مربوط به جنگ بدر است و ترجمه آيه چنين خواهد بود:آن سان که خداوندت در جنگ بدر با حق و حقيقت از خانه برون برد تا مشرکان را سرکوب سازي با همان حق و حقيقت در جنگ احد از خانه برونت برد تا در خارج شهر با مشرکان به جهاد بپردازي...و گاهي هست که قسمتي از هر دو طرف حذف ميشود و قسمتي ديگر بر جا ميماند مانند آيه 26 از سوره اعراف که ميگويد:يا بني آدم لا يفتننکم الشيطان کما اخرج ابويکم من الجنة ينزع عنهما لباسهاکه ظاهرا ميان دو جمله همسان قرار ندارند، ولي با توجه به قانون مقابلهبندي معلوم ميشود که بايد هر دو جمله را به قرينه هم تکميل نمائيم و در نتيجه ترجمه آيه چنين خواهد بود:اي فرزندان آدم به هوش باشيد.مبادا شيطانتان با وسوسههاي خود بفريبد که جامه خود را بر زمين نهيد و در برابر هم عريان شويد و صلاحيت بهشت را از دست بدهيد آن چنانکه پدرتان آدم و مادرتان حوا را فريفت و صلاحيت حضور در بهشت را از آنان سلب کرد و به اين صورت که لباس را از تنشان برآورد و عريانشان کرد.از نمونههاي بارز حذف و ايصال، حذف معطوف عليه است که در قرآن به کثرت ديده ميشود.مثلا به وضوح ميبينيم که در پنج مورد قرآن مجيد ميگويد:«الم يروا»که حرف عطف ندارد و بيش از ده مورد ميگويد:«او لم يروا»که حرف عطف دارد.جمله«او لم يروا»در اصل:«و الم يروا»بوده است و همزه استفهام به خاطر اينکه صدارت طلب است هماره بر حرف عطف مقدم ميشود.پس بايد توجه کنيم که جمله «و الم يروا»با حرف عطفي که دارد بر جملهاي مشابه خود عطف شده است و اگر در متن قرآن ديده نميشود بايد به قرينه سابق و لاحق و يا مراجعه به موارد مشابه، متن معطوف عليه را که گاهي چند (*)براي اطلاع از چگونگي اين آثار، براي نمونه بنگريد به:الي القرآن الکريم، شيخ محمود شلتوت، (منظمة الاعلام الاسلامي، طهران، 1405 ه.ق)اهداف و مقاصد سورههاي قرآن کريم، ترجمه محمد باقر حجتي.تفسير کاشف، عبد الکريم بيآزار شيرازي و محمد باقر حجتي(دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1363 ه.ش)، خلافت و ولايت از نظر قرآن و سنت، محمد تقي شريعتي.الوحدة الموضوعية في سورة يوسف(ع)، الدکتور حسن محمد باجوده.(دار الکتب الحديثه، مصر، 1393ه.ق).کيهان انديشه » شماره 55 (صفحه 85)جمله طولاني است استخراج و در تفسير و ترجمه اضافه نمائيم.از همين قبيل است فرق ميان«ارأيت» با«افرأيت»و فرق ميان«ارأيتم»با«افرأيتم»که اولي حرف عطف ندارد و دومي فاء تفريع دارد و بايد بر مسائل قبلي متفرع گردد.و هکذا فرق ميان «او لا يرون»با«افلا يرون»که اولي و او عطف دارد و دومي فاء تفريع دارد و در ظاهر قرآن از معطوف عليه آن خبري نست و از اين قبيل است«ام»که بايد معادل همزه استفهام باشد، ولي در موارد بسياري معادل آن محذوف است و بايد به قرينه سابق و لاحق معادل آن را بيابيم و بر ترجمه و تفسير قرآن بيفزائيم و گرنه رابطه آيات و پيوند مطالب را از دست ميدهيم.از جمله مواردي که حرف عطف را ديدهان و معطوف عليه آن را جستجو نکردهاند آيه 60 سوره مائده است که ميگويد:
«قل هل انبئکم بشر من ذلک مثوبة عند الله من لعنه الله و غضب عليه و جعل منهم الفردة و الخنازير و عبد الطاغوت».در اين آيه، «عبد الطاغوت»به منزله تعليل است براي غضب و لعنت و مسخ شدن به صورت بوزينه و خوک و با آنکه حرف عطف دارد معطوف عليه آن ديده نميشود و بايد با توجه به شواهد قرآني و رديابي آن اعمالي که موجب لعنت و خشم و مسخ آنان شده است، معطوف عليه آن را بيابيم و بر ترجمه و تفسير قرآن بيفزائيم.ترجمه درست آيه چنين خواهد بود: آيا ميل داريد که رسواترين اعمال را افشا کنيم که در پيشگاه خدا بدترين سزاها را دربرداشته است؟به آن کساني بنگريد که خدايشان لعنت کرد و بر آنان خشم گرفت تا آن حد که برخي را به صورت بوزينه و خوک درآورد از آنرو که انبياء را کشتند و کتابهاي آسماني را تکذيب کردند و تعطيل روز شنبه را شکستند و شيطان بت را پرستش کردند.تنها با توجه به اين حذف و ايصال است که مصداق «شر من ذلک مثوبة»روشن ميشود.نمونه اين گونه حذف و ايصال فراوان است و سادهترين موردي که حرف عطف خودنمائي ميکند و کسي به جستجوي معطوف عليه آن برنيامده است، آيه 75 از سوره انعام است که ميگويد:«و کذلک نري ابراهيم ملکوت السماوات و الارض و ليکون من الموقنين».در اينجا«ليکون»تعطيل است ولي معطوف عليه آن محذوف است و بايد به قرينه سابق و لاحق و سايرکيهان انديشه » شماره 55 (صفحه 86)آيات مشابه معطوف عليه آن را بيابيم و بر ترجمه و تفسير قرآن بيفزائيم.نمونه اين حذف و ايصال به صدها مورد ميرسد که در همه موارد بدان بيتوجهي کردهاند.يک نمونه ديگر صلههاي طولاني قرآن است که بدان توجه نکردهاند.مثلا در سوره و الشمس که ميگويد:«و نفس ما سويها فالهمها فورها و تقويها، قد افلح من زکيها و قد خاب من دسيها، کذبت ثمود بطغويها اذ انبعث اشقيها»از آغاز اين سوره که بيش از ده قسم وجود دارد، آخرين قسم در اين آيه است که ميگويد:«و نفس و ما سويها»و سه آيه بعد آن با قسمتهاي قبلي بيارتباط است و هر سه آيه صله همين قسم آخرين است که طردا للباب و به تناسب اينکه هدف اصلي از نزول قرآن تزکيه نفس و دوري از پليديهاست به آن پرداخته است.
و بعد از اين صله طولاني يکجا به جواب قسمها ميپردازد که محکوميت جمع است و به خاطر محکوميت يک فرد، در صورتي که جبههبندي آنان متحد باشد.يعني همان موقعي که شقيترين فرد قوم ثمود به راه افتاد که ناقه را پي کند، همه قوم ثمود محکوم شدند که با عذاب الهي يکسر هلاک شوند، از آن رو که با خبر شدند و ساکت ماندند.با توجه به اين نکته روشن ميشود که بر خلاف نظر مفسرين«قد افلح من زکيها...»جواب قسم نيست و از اين قبيل است آيه 83 تا آيه 87 از سوره واقعه که ميگويد:فلولا اذا بلغت الحلقوم.و انتم لا تبصرون.فلولا ان کنتم غير مدينين.ترجعونها ان کنتم صادقين».در اين جا آيه 84 و 85 صله شرط است و به خاطر طولاني شدن صله، جواب شرط ر وانهاده و به عنوان تجديد مطلع دوباره گفته است:«فلولا ان کنتم غير مدينين»تا جمله«غير مدينين»با جمله«اذا بلغت الحلقوم»پيوند بخورد و به صورت شرط واحد در آيه و جمله«ترجعونها ان کنتم صادقين»جواب آن بوده باشد.» (15)آنچه در اينجا درباره حذف و ايصال گفته آمد، بر ما آشکار ميسازد که اگر بر مبناي نکات دقيق ادبي و معارف اصيل قرآني کوشش کنيم قسمتهايي را که به قرينههاي لفظيه و حاليه حذف شدهاند يافته در ترجمهها و تفسيرها داخل نمائيم، در آن صورت، موفق شدهايم ارتباط معاني بخشهاي مختلف يک سوره يا يک گروه آيات را کشف کنيم.بدين روش، هر پاره از آيات، بصورت مجموعهاي به هم پيوسته و يکپارچه برجسته ميگردند که جز در حالتي آنگونه نميتوانند در نظر گرفته شوند.بنابراين، دور از واقع نخواهد بود اگر بگوييم اصليترين عاملي که امروزه حاجتمندمان کرده است قسمتهاي محذوف، جلوهاي روشنتر داشته باشند، فاصله چهارده قرنهاي است که از عصر نزول گرفته و در نتيجه، بخشي از زمينههاي نزول آيات را از کف دادهايم.بدون ترديد، آشنايي کامل با اين زمينهها بوده که در فهم بيابهام آيات و نيز در شناخت وجه ارتباط سابق بالاحق آنها نقشي تعيين کننده و قاطع ايفاء ميکرده است.در هر صورت، اگر در بعضي جايها پارههايي از کتاب مقدس، غير مرتبط با قبل و بعد به نظر ميآيند، چه بسا به نظر آمدن اين عدم اتحاد از بيدقتي در درک ارتباط ادبياي ناشي شده باشد که چونان کادري سراسر سوره را در بر گرفته است.بديهي است که در اين حالت، براي دريافت دقيق معني آيات و فهم چگونگي پيوستگي آنها با هم، لازم است نقص مذکور تدارک گردد.
3-نزول تدريجي آيات
نزول تدريجي قرآن کريم از مسلمات تاريخ و حديث است (16) که آياتي از خود قرآن نيز بر اين معنا دلالت دارند.بسياري از آيات و سور قرآن کريم ابتداء و بدون اينکه مسبوق به موجب و انگيزه خاصي باشند نازل شدهاند و به هيچ حادثه و واقعه و يا سئوال و پرسشيکيهان انديشه » شماره 55 (صفحه 87)که همزمان با نزول وحي روي داده باشند مربوط نيستند...بلکه فقط ميتوان سبب و انگيزه عام و کلي براي آنها جستجو کرد و آن عبارت از نياز همه انسانها به رهنمودهاي الهي و جبران نارسائي انديشههاي بشري به وسيله وحي ميباشد تا از اين رهگذر، حق را از باطل در سراسر شؤون حياتي خويش تشخيص دهد.اين نوع آيات و سور که فاقد اسباب النزول خاصي ميباشند، شامل بخشي از قرآن ميگردند که ما در زير از آنها ياد ميکنيم:الف-آيات و سوري که تاريخ زندگاني و حوادث و رويدادهاي مربوط به امتهاي گذشته در طي آنها مطرح است.البته بايد يادآور شد که بخشي از قصص و تاريخ زندگاني امتهاي گذشته احيانا داراي سبب خاصي از لحاظ نزول ميباشند، از قبيل تاريخ زندگاني ذوالقرنين که از پي سؤال مردم در قرآن کريم بازگو شده است...ب-آيات و سور ديگري نيز در قرآن کريم به چشم ميخورد که شامل بسياري از اخبار غيبي و ترسيم دورنماي عالم برزخ و بهشت و دوزخ و حالات روز قيامت و گزارش احوال بهشتيان و دوزخيان و امثال آنها ميباشد که سبب نزول خاصي را نميتوان براي آنها جستجو کرد. (17)در قرآن کريم آيات و سوري هم هستند که سبب نزول خاصي دارند و اين آيات و سور در پي آن سبب نازل شدهاند و آن سبب و علت نيز همزمان با نزول وحي روي داده است.اين سبب نزول مشخص گاه حادثهاي است جالب يا سخت خطرناک و گاهي سئوالاتي که مردم با رسول خدا(ص)در ميان مينهادند.زماني هم اوضاع و شرايطي براي مسلمانان پديد ميآمد که لازم بود چگونگي عمل و موضعگيري آنها در برابر اين اوضاع و مسائل، مشخص گردد.در اين احوال، آيات و سوري فرو ميآمدند و وضعيت مسلمانان را روشن ميکردند. (18) از اين نمونه ميتوان از آيات لعان (19) و ظهار (20) ياد نمود که داستان آنها در کتب تفسير و روايت مشهورند.در بين آياتي که بر نازل شدن تدريجي قرآن دلالت دارند از جمله ميتوان از دو ايه ذيل ياد کرد:آيه 106 سوره بني اسرائيل که ميگويد:«و قرآنا»فرقناه لتقرأه علي الناس علي مکث»و آيه 32 سوره فرقان که ميگويد:«و قال الذين کفروا لو لا نزل عليه القرآن جملة واحدة کذلک لنثبت به فؤادک».اساسيترين انگيزهاي هم که قرآن کريم براي نزول تدريجي آيات، خود بدان تفوه کرده است در متن آيه اخير قرار دارد که عبارت از آرامش بخشيدن به حضرت رسول(ص)در سايه ارتباط پيوسته فرشته وحي با اوست.در هر صورت، در کنار اعتقاد به نزول تدريجي آيات، اين تصور متولد شده است که آيات قرآن بعد از وفات حضرت رسول(ص)توسط صحابيان تنظيم شدهاند و از آنجا که بنا بر عوامل گوناگون و در وقايع مختلف فرود آمده که فاقد هر گونه ارتباط بودهاند هيچ وحدتي در سورهها وجود ندارد. (21) در اين گمان رويهم رفته اشتباهاتي که اصحاب در فصلبندي کتاب محمد(ص)مرتکب شدهاند، موجب شده که تسلسل آيات برهم خورده، نهايتا قرآن بشکل مجموعهاي پراکنده و بيربط نمايان گردد.رژي بلاشر در اين باره معتقد است که جابجاييهاي بعمل آمده توسط اصحاب بسيار متعددند، او بدون اينکه بر سخن خود دليلي اقامه کند، مينويسد:«غالب اوقات، جابجايي در همان سوره بوده... بعضي از اوقات نيز جابجايي ممکن است از سورهاي به سوره ديگر باشد...مع ذلک بايستي از اين که در اين باره به روش انتقادي خود اعتماد کامل بکنيم بر حذر باشيم.در بسياري از موارد که به نظر ما تسلسل مطلب خوب رعايت نشده، ممکن است مسأله فقط به علت نحوه بيان مطلب باشد که با منطق نو و غربي سازگار نيست.» (22)دکتر محمد عبد الله درّاز در بيان موضع خودکيهان انديشه » شماره 55 (صفحه 88)نسبت بر اين رأي و نظر خيالي و سست مينويسد:«اين تفسيرها و تحليلهاي سطحي و پندارگونه را نبايد در خور اعتناء دانست، زيرا بر طبق حديث صحيح، سورههاي قرآن کريم همزمان با حيات رسول اکرم(ص)تنظيم شدهاند و چنين هيأت و ترکيبي در زمان زندگاني آن حضرت وجود داشته است.بنابراين بيهيچ ترديدي، روشن است که يک طرح و نقشه پردازي واقعي جهت تعيين حد و مرز سوره موجود بوده و اين طرح و برنامه براي هر يک از سورهها بروشني ديباچه، موضوع و خاتمهاي شکل داده است.» (23)باري، دلايلي که بر جمع قرآن تحت نظارت مقام رسالت و دستورهايي که ايشان در زمينه جاي دادن آيات از فرشته وحي دريافت ميکردهاند چنان انکار نشدني و وافي به مدعايند که هيچ جاي ترديدي در اين باب باقي نميگذارند. *در اينجا بايد توجه داشت سخناني که درباره شکستن تسلسل مطالب قرآن به نقل آمدند از آنجا سرچشمه گرفتهاند که مدعيان با معيار نظم و ترتيب مطالب در کتب نوشته شده انسانها و با انديشه انسان غربي به سراغ مفاهيم قرآني رفتهاند و آنها را به سنجش و ارزيابي کشاندهاند.نيز بر همين اساس بوده است که صاحبان اين نظرات به خود اجازه دادهاند تا در زمينه تعيين جايگاه واقعي آيات به اظهار نظر بپردازند.به هر حال:«بلاشر خود تا حدودي جواب داده که اعتماد مطلق به روش انتقادي و استنتاج اين که تسلسل مطلب خوب رعايت شده يا نه، با منطق غربي سازگار نيست(تا چه رسد با منطق انساني).» (24)همگان قرار گرفتهاند.راست است که:«ترجمه کلام الهي و گنجانيدن آن در قالب کلام بشري، همچون گنجانيدن آب اقيانوس در کاسه و سنجيدن نور خورشيد با پيمانه است. (25)اما بايد دانست از قرنها پيش با شروع کار ترجمه قرآن، مترجمان و مفسران نخستين که سخت پايبند متن تقدسآميز قرآني مينمايانند، در برگردان آيات، دقتي توأم با وسواس از خود نشان دادند و به دام ترجمههاي لفظ به لفظ و استقلالي آنها در افتادند.اينچنين بود که الفاظ و تعابير قرآن در ترجمههايي که اينان ارائه دادند گاه رنگ و بويي ديگر جدا از آنچه در متن اصلي احساس ميشود، به خود گرفتند.اين ترجمهها وقتي در دسترس عموم قرار گرفتند، ملاحظه شد که در آنها اغلب رشته مطلب پاره شده و ابهامي اعجابانگيز بر قرآن چيره گشته است.افزون بر اين، التهاب و شور متن مبدأ نيز در متن مقصد به سردي رکودزايي تبديل شده است.لازم به تذکر است که درترجمههاي فرنگي قرآن که طبعا از غالب ويژگيهاي ادبي و زباني اين کتاب گرانسنگ تهياند، مترجمان تنها توانستهاند دورنمايي از متن تقدس بار قرآن عرضه کنند و اثري کمرنگ از تأثير ژرفي که متن اصلي در جان و احساس عرب زبانها به جاي ميگذارد، پديد آورند.در اين گونه ترجمهها عناصر معنايي و نقش آفرين کلام خدا تا حدود زيادي به دست فراموشي سپرده شده است، تا آنجا که خوانندگان فرنگي با بهره گرفتن از آنها جذابيت و کششي براي دنبال کردن معاني قرآن در خود احساس نميکنند.گفتگو درمورد نقايص و اشتباهاتي که به ترجمهها رخنه کردهاند، بحث مستقل و دامنهداري را مي طلبد که در جاي خود بايد پيگيري شود، اما آنچه در اين جا به بحث ما مربوط ميشود همان نقشي است که ترجمههاي قرآن در پراکنده (*)براي آگاهي از پارهاي از اين دليلها ر.ک:دراسات قرآنيه، تاريخ القرآن، فصل«جمع القرآن».کيهان انديشه » شماره 55 (صفحه 89)به نظر رسيدن مفاهيم کتاب مسلمانان، بازي کردهاند.ناگفته خود روشن است که بخشي از اين نقايص، اجتناب ناپذيرند ولي آنچه اهميت دارد تکيه بر عوامل تأثيرآفريني است که ترجمهها ميتوانند براي زنده و يکپارچه جلوه دادن متن ايفاي نقش کنند.5-طولاني شدن مطالب تفسيري در متون تفسير
مسأله تفصيل نويسي در کتب تفسير چيزي نيست که نيازمند شرح و توضيح باشد.مطلبي که در اين ارتباط واقعيت دارد اين است که تفصيلهاي بيجا و بحثهاي استقلالي فراواني که تفاسير بر سر بيان معني آيات به چشم ميخورند، رشته مطالب قرآني را چنان از هم گسسته که خواننده ممکن است احساس کند هيچ وجه جامعي ميان معاني قرآني وجود ندارد، هر کدام از آيات در درون سورهها، در پي گفتگو راجع به مطلبي هستند بيگانه از مطلب قبلي.در اين جا سخن اين نيست که توضيح تفصيلي کلام خدا اصالتا و بالذات ناپسند و مردود است، بلکه منظور آن است که درازگوئيها در تفاسير، خودبخود به چنين عارضهاي منجر شدهاند.به نظر ميرسد اغلب تفاسير با عرصه بازي که براي سخنان و نظرات مفسران گشودهاند در بعضي موارد هدف اساسي تفسير را که همانا تبيين و پرده برگفتن از آياتي است که مبهم مينمايند از ياد بردهاند.مباحث لغوي-هر چند در جاي خود بسيار سودمند توانند بود-از ديرباز کتابهاي تفسير را چون چتري در تحت پوشش خود گرفتهاند.مفسران در نوشتههاي خود گاه چنان در پيچ و خم نظرات لغت شناسان و اديبان گرفتار آمدهاند که بمثل اديبان واژهشناساني هستند که در حال نگاشتن کتابهايي ادبياند.بعلاوه، مشاهده ميشود که معمول کتب تفسير، مجموعهگري را به کناري نهاده و به تفسير گسسته آيات روي آوردهاند.اين گرايش، گرايشي است که عملا طرفداران زيادي يافته است.
آثار فراهم آمده توسط مفسران متأخر، به دائرة المعارفهايي ميمانند که کليه نظرات تفسيرگران متقدم را به نقل آوردهاند، همراه با برداشتها و احيانا خيالپردازيهاي نگارندگان خود آنها.نظريات تفسيرنويسان کهن که بعضي اوقات با معني درست آيات فاصلههاي دوري دارند همچنان جايگاه خود را در اين تفسيرها نگه داشتهاند.حال، بنا بر آنچه ذکرش رفت ميتوان گفت يکي از نتايج ثانويهاي که از مطالعه تفاسير تفصيلي عايد شده اين است که عدهاي گمان بردهاند تسلسل و ارتباط مفاهيم قرآني خوب رعايت نشده است.
6-غفلت از زمينهها و اسباب النزول
آيات قرآن اغلب مفهومي کلي دارند و به موارد مشابه قابل تعميماند. *با اين وجود، زمينهها و اسبابي براي نزول آيات بودهاند که دانستن آنها ميتواند مفسران را در فهم بهتر مطالب قرآن ياري رساند.طبعا در اين موارد بايد بهوش بود که تنها احاديثي مدّ نظر قرار گيرند که اولا:صحت انتساب آنها به معصوم(ع)به ثبوت رسيده باشد و ثانيا با محتواي قرآن، ناسازگار و ناهماهنگ نباشند.در بعضي مواقع، عدم توجه و ناديده گرفتن زمينهها و اسبب نزول، موجب پديد آمدن مشکلاتي در فهم چگونگي ارتباط و يکنواختي بخشهاي قرآن شدهاند.اين مشکلات، گاه در شناخت معني دقيق يک آيه رخ داده است، زيرا برخي گمان بردهاند که ميان صدر و (*)براي آگاهي بيشتر از چگونگي موضوع، براي نمونه ر.ک:علوم القرآن الکريم، عبد المنعم النمر، دار الکتاب اللبناني، بيروت، 1403 ه.ق، ص 100 و 101 و نيز:مباحث في علوم القرآن، صبحي صالح، انتشارات الشريف الرضي، قم، 1368 ه.ش، ص 159.کيهان انديشه » شماره 55 (صفحه 90)ذيل آيه تناسب معنايي وجود ندارد.بر همين اساس، محدث نوري درباره آيه مبارک «و ان خفتم الا تقسطوا في التيامي فانکحوا ما طاب لکم من النساء» (26) ، بنا بر روايتي که در اين زمينه منقول است، گفته است:«و ليس يشبه القسط في اليتامي نکاح النساء و لاکل النساء يتامي فهومما قدمت ذکره من إسقاط المنافقين من القرآن، بين قوله تعالي في اليتامي و بين نکاح النساء من الخطاب و انقصص اکثر من ثلث القرآن». (27) .ايرادي که بر آيه گرفته شده، اين است که رعايت عدالت درباره يتيمان به ازدواج با زنان، شباهتي ندارد تا بجا باشد ميان آنها تقارن ايجاد نمود و در يک آيه در کنار هم مذکر بيفتند.با اين وجود، اين دو موضوع کاملا بيربط، در آيه سوره نساء، پهلوي هم نهاده شده و با«فاء»نتيجه به هم اتصال يافتهاند.اين وضعيت، نشان ميدهد که حتما دست تحريفي دخالت داشته که آيه را اينگونه ظاهر ساخته است.اما با توجه به آيه قبل که ميگويد:«و اتو اليتامي اموالهم»، بايد دانست مسأله مورد بحث در آيه(و ان خفتم) موضوع ستم بر دختران يتيمي است که پس از کشته شدن پدرانشان در جنگها بنحوي تحت تکفل ديگران قرار گرفتهاند.منظور اين است که اگر نتوانستيد نسبت بر دختران يتيمي که تحت کفالت شما قرار دارند به عدالت رفتار کنيد و در صورت زناشويي با آنها مهرشان را به خودشان بپردازيد، زنان ديگري را به همسري اختيار کنيد که ديگر ستمي بر آنها نرود و مرداني آنها را به همسري برگزينند که مهريهشان را به آنها پرداخت نمايند. (28)در کتاب فصل الخطاب چون ربط«الا تقسطوا في اليتامي»با«فانکحوا ما طاب لکم من النساء»فهميده نشده است.در اعتراض به آن آمده که ميان اين دو بخش آيه، احکام و معارفي بالغ بر يک سوم قرآن مطرح بودهاند که عارضه تحريف آنها را حذف کرده است.بنابراين عدم درک مفهوم درست آيه و بيتوجهي به زمينه نزول آن باعث شده به تناسب صدر و ذيل آيه اعتراض شود و پندار حذف فرازهايي از قرآن برود.در نمونه بعدي که به نقل ميآيد، ناديده انگاشتن زمينه نزول آيه موجب شده است تا در دريافت معني صحيح آيه که به تناسب صدور ذيل آن مربوط است اشتباه پيش آيد.نقل است که کساني از مسلمانان صدر اسلام، شرب خمر را مباح دانستند و براي اثبات سخن خويش به آيه:«ليس علي الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناح فيما طعموا اذا ما اتقوا و آمنوا...» (29) استشهاد کردند.ميبدي در اين باره مينويسد:«در روزگار عمر، قدامة بن مظعون ميخورد.عمر خواست که وي را حد زند، قدامه گفت، شما را نيست که مرا حد زنيد که الله ميگويد:«ليس علي الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناح فيما طعموا»و من از جمله مؤمنانم و در بدر بودهام.عمر گفت:راه غلط کردي و گمانت خطاست که رب العالمين گفت:«اذا ما اتقوا و آمنوا»و تقوي آن اس که آنچه خدا حرام کرد از آن بپرهيزي و گرد آن نگردي.علي بن ابي طالب گفت:يا عمر من از نزول اين آيت خبر دارم:چون رب العالمين خمر حرام کرد، جماعتي از مهاجر و انصار بيامدند و گفتند:يا رسول الله برادران ما و پدران ما-که در بدر بودند و در احد کشته شدند-ايشان در آن حال مي همي خوردند، چه گويي در ايشان؟و چه حکم کني از بهر ايشان؟رسول خدا توقف کرد تا جبرئيل آمد و آيت آورد:«ليس علي الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناح...»پس عمر بفرمود، و قدامه را حد مفتري بزدند و گفتند:«ان شارب الخمر اذا شرب انتشي و اذا انتشي هذي و اذا هذي افتري فيقم عليه حد المفتري ثمانين جلدة» (30) ، يعني شرابخوار وقتي مست شد ياوه ميگويد، وقتي ياوهگويي آغاز نمود افتراء و تهمت ميزند و وقتي بدين کار دست زد حد مفتري-صد ضربه تازيانه-درکيهان انديشه » شماره 55 (صفحه 91)موارد او جاري ميگردد.آنچه در اين مقال گفته آمد مهمترين علتهايي بودند که در اذهان برخي مايه رشد اعتقاد به پراکنده گويي و گسيختگي مطالب قرآن شدهاند.برخي از اين علتها، روش مزجي در بيانات قرآني-ناديده گرفتن حذفها و ايصالها در جمله بنديهاي قرآن و نزول تدريجي آيات-درونياند و به خود قرآن برميگردند و برخي ديگر خارجياند و از بيرون پديدار شدن اين توهم را موجب شدهاند:ترجمههاي لفظ به لفظ، طولاني شدن مطالب تفسيري در متون تفسير و غفلت از زمينهها و اسباب النزول.بديهي است هر کدام از اين علل در سطحي خاص کارايي يافتهاند و شايد در سطوح ديگر خالي از تأثير باشند.اکنون با عنايت به نکاتي که ياد شدند، بروشني اين ضرورت نمايان ميشود که مفسران و مترجمان بکوشند تا در ترجمهها و متون تفسير، جلوههاي نظم و هماهنگي آيات را هر چه بيشتر نمودار کنند و اينگونه اعجاز قرآن را در صحنههايي جذابتر و دلپذيرتر آشکار سازند و هم به ياوهسراييهاي مخالفان قرآن که چشمان تاريک بينشان، تابناکي حقيقت را برنميتابند، پاسخي کوبنده دهند.
(1)-شرح المختصر، سعد الدين التفتازاني، دار الحکمه، قم، 1369، ه.ش، ص 12.(2)-جواهر البلاغه، احمد الهاشمي، دار احياء التراث العربي، بيروت، ص 35-32.(3)-اعجاز القرآن البياني، بين النظرية و التطبيق، محمد شرف حنفي، المجلس الاعلي للشؤون الاسلامية الجمهورية العربية المتحدة، 1390 ه.ق، ص 356 و 357.(4)-ميثاق در قرآن، عبد الکريم بيآزار شيرازي و محمد باقر حجتي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1364 ه.ش، ص 8)(مقدمه).(5)-قرآن و آخرين پيامبر، ناصر مکارم شيرازي، دار الکتب الاسلامية، تهران، ص 308 و 309، و نيز رک:پيام قرآن، ناصر مکارم شيرازي، انتشارات نسل جوان، قم، 1369 ه. ش، ج 4، ص 13(مقدمه).(6)-قرآن و آخرين پيامبر، ص 307.(7)-مدخل الي القرآن الکريم، محمد عبد اللّه درّاز، دار القلم، الکويت، 1400 ه.ق، ص 118.(8)-اهداف و مقاصد سورههاي قرآن کريم، عبد اللّه محمود شحاته، ترجمه محمد باقر حجتي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1369 ه.ش، ص 29(مقدمه).(9)-کفاية الاصول، محمد کاظم الخراساني، موسسة النشر الاسلامي، قم، 1412 ه.ق، ص 21 و 22.و نيز ر.ک: محاضرات في اصول الفقه، محمد اسحاق الفياض، تقريرات درس آية اللّه سيد ابو القاسم خويي، دار الهادي للمطبوعات، قم، ج 1، ص 29.(10)-ميثاق در قرآن، ص 8 مقدمه.(11)-رک:خلافت و ولايت از نظر قرآن و سنت محمد تقي شريعتي، از انتشارات حسينيه ارشاد، تهران، 1351 ه.ش، ص 15، 17 و 18.
کيهان انديشه » شماره 55 (صفحه 92)(12)-ميزان الحکمة، محمد محمدي الري شهري، مکتب الاعلام الاسلامي، طهران، 1367 ه.ش، ج 8، ص 101، حديث 16925.(13)-سوره زمر، آيه 65.(14)-ميزان الحکمه، محمد باقر بهبودي، خانه آفتاب، تهران، 1369 ه.ش، ص 5-7 مقدمه.(16)-براي نمونه ر.ک:مروج الذهب في معادن الجوهر، المسعودي، دار الفکر بيروت، 1409 ه.ق، ج 2، ص 282، و نيز:تاريخ جمع قرآن کريم، محمد رضا جلالي نائيني، نشر نقره، تهران، 1365 ه.ش، ص 193 و نيز:دراسات قرآنيه، تاريخ القرآن، محمد حسين علي الصغير، مرکز النشر، مکتبة الاعلام الاسلامي، قم، 1413 ه.ق، ص 37.(17)-اسباب النزول، محمد باقر حجتي، وزارت ارشاد اسلامي، تهران، 1365 ه.ش، ص 19 و 20.(18)-ر.ک:نمونه بينات در شأن نزول آيات، محمد باقر محقق، انتشارات اسلامي، تهران 1359 ه.ش، ص«و»مقدمه و نيز:اسباب النزول، ص 20.(19)-سوره نور، آيات 9-6(براي اطلاع از سبب نزول اين آيات، ر.ک الميزان في تفسير القرآن، محمد حسين الطباطبائي، مؤسسه اسماعيليان، قم، 1413 ه.ق، ج 15، ص 85 و 86).(20)-سوره مجادله، آيات 2 و 3(براي آگاهي از سبب نزول اين آيات، ر.ک:الميزان في تفسير القرآن، ج 18، ص 181 و 182).(21)-نظم الدرر في تناسب الايات و السور، البقاعي، مجلس دائرة المعارف العثمانية، حيدر آباد هند، 1369 ه.ق، ج 1، ص 7، و الاتقان في علوم القرآن، جلال الدين عبد الرحمن السيوطي، دار و مکتبة الهلال، بيروت، ج 2، ص 108.
و البرهان في علوم القرآن، بدر الدين الزرکشي، دار الفکر، بيروت، 1408 ه.ق، ج 1، ص 63.(22)-در آستانه قرآن، رژي بلاشر، ترجمه محمود راميار، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1365 ه.ش، ص 217.(23)-مدخل القرآن الکريم، ص 119.(24)-در آستانه قرآن، ص 218(زيرنويس آقاي راميار).(25)-تفسير کاشف، ج 1، ص 9، مقدمه.(26)-سوره نساء آيه 3.(27)-فصل الخطاب في اثبات تحريف الکتاب، ميرزاي نوري، آغاز بحث درباره سوره نساء.(28)-مجمع البيان في تفسير القرآن، ابو علي بن الحسن الطبرسي، دار المعرفة، بيروت، 1408 ه.ق، ج 3، ص 10 و 11.
و الکشاف عن حقائق غوامض التنزيل، الزمخشري، دار الکتاب العربي، بيروت، 1407 ه.ق، ج 1، ص 497.
و الميزان في تفسير القرآن، ج 4، ص 166.و پرتوي از قرآن، سيد محمود طالقاني، شرکت سهامي انتشار، تهران، 1360 ه.ش، ج 4، قسمت 6، ص 17.و تفسير نمونه، جمعي از نويسندگان، دار الکتاب الاسلاميه، تهران، 1361 ه-ش، ج 3، ج 3، ص 253.و آلاء الرحمن في تفسير القرآن، محمد ج.واد البلاغي، کتابفروشي وجداني، قم، ج 1، ص 7، و التفسير الکاشف، محمد جواد مغنيه، دار العلم للملابين، بيروت، 1981 م، ج 2، ص 248.(29)-سوره مائده، آيه 93.(30)-کشف الاسرار و عدة الابرار، ابو الفضل رشيد الدين الميبدي، انتشارات امير کبير، تهران، 1361 ه-ش، ج 3، ص 227.مجله کيهان انديشه » مرداد و شهريور 1373 - شماره 55 (از صفحه 81 تا 92)