اثبات وحدانيت خدا(توحيد ذاتي)
توحيد، يعني يگانه دانستن خدا، يكي از مهمترين محورهاي تبليغ و تعليم پيامبران الهي بوده است، قرآن كريم آن جا كه برنامه تبليغي پيامبراني چون نوح، هود، صالح و شعيب را بازگو ميكند يادآور ميشود كه نخستين پيام آنان به امتهاي خود اين بود كه «اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ»[1] چنان كه يكي از اهداف بعثت پيامبران را دعوت به يكتا پرستي ميداند «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّهٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ»[2] اهميت ويژه اين مسئله موجب شده است كه متكلمان احياناً آن را در فصلي جداگانه از ديگر صفات الهي مطرح كنند.بحث درباره توحيد از دو جهت ذاتي و صفاتي طرح مي شود كه به تبيين توحيد ذاتي مي پردازيم.توحيد ذاتي يعني اين كه ذات خداوند يكتا است. و يگانگي ذات دو معنا دارد:الف: ذاتي كه در هستي خود بينياز از علت است، فقط خداوند است. بنابراين، همه ذوات و موجودات خواه مادي باشند يا مجرد از ماده، خواه جوهر باشند يا عرض، جاندار باشند يا بي جان ـ ممكن الوجود ـ نيازمند و معلولند، پس ذات خداوند در بينيازي از علت، بيهمتا و بيشريك است.ب: ذات خداوند مركب از اجزاء نيست، و هيچ گونه كثرت و تعدد در ذات الهي راه ندارد.تركيب اقسامي دارد:1. تركيب از اجزاء عقلي، مانند تركيب ماهيت از جنس و فصل، و تركيب موجود ممكن از وجود و ماهيت، اين گونه تركيب ناشي از محدوديت وجود است، و چون وجود خداوند نامتناهي و نامحدود است، چنين تركيبي درحق او محال است.2. تركيب از اجزاء مادي و عنصري، مانند موجودات طبيعي كه از عناصر مختلف تركيب يافتهاند، و مانند عناصر كه از اتمها تركيب شدهاند، اين گونه تركيب، از لوازم موجود مادي است، و چون خداوند مادي[3] نيست، چنين تركيبي در حق او محال است.3. تركيب از ماده و صورت، چنان كه از نظر فلاسفه جسم مركب از ماده[4] و صورت است، اين تركيب نيز در حق خداوند محال است، چون از ويژگيهاي موجود جسماني است، و خداوند جسم نيست.چون تركيب در حق واجب الوجود بالذات محال است، وجود دو واجب الوجود نيز محال است، زيرا فرض دوگانگي، مستلزم اين است كه هر يك از دو واجب الوجود، مركب از مابه الاشتراك و مابه الامتياز باشند، زيرا وجود دو فرد از يك حقيقت در صورتي ممكن است كه آن دو فرد در عين اين كه در اصل آن حقيقت مشتركند، هر يك از ويژگي خاصي برخوردار باشد، و در نتيجه هر يك از آن دو مركب از دو جهت است:الف. جهت اشتراكب. جهت امتيازو تركيب، چنان كه گفته شد، مستلزم محدوديت و نيازمندي است كه با بينيازي مطلق واجب الوجود بالذات منافات دارد.دو معناي ياد شده در حديثي كه از امام علي ـ عليه السلام ـ روايت شده وارد شده است، شخصي از امام در باره يگانگي خدا سؤال كرد، امام پاسخ داد: يگانگي چهار معنا دارد كه دو معناي آن در حق خدا روا نيست، ولي دو معناي آن روا است. دو معناي ناروا عبارتند از:1. يگانگي عددي (زيرا در مورد يگانگي عددي فرض دوم و سوم و... محال نيست).2. يگانگي نوعي (مانند افراد انسان كه همگي وحدت نوعي دارند، چنين يگانگي نيز مانع از تعدد و كثرت نيست).و دو معناي درست عبارتند از:3. بيمانندي خدا در ذات و صفات.4. تقسيم و تجزيه ناپذيري ذات خداوند.[5]تثليث يا شرك گرايي در ذات خدايكي از عقايد مشهور در آئين مسيحيت، عقيده تثليث (سه خدايي) است، آنان در عين اين كه خود را موحد و يكتا پرست ميدانند به اقانيم ثلاثه (ذوات سه گانه) عقيده دارند، كه عبارتند از:1. اقنوم ذات (خداي پدر)2. اقنوم كلمه (خداي پسر)3. اقنوم حيات (روح القدس)به اعتقاد آنان هر يك از آنها به صورت كامل از حقيقت الوهيت برخوردار است و همگي در حقيقت الوهيت يكسانند، پس حقيقت الوهيت يك چيز است، بدين جهت خدا در عين اين كه يكي است، سه تا است.به عبارت ديگر، ذات خداوند (خداي پدر) توسط اقنوم حيات (روح القدس) در اقنوم كلمه (مسيح) حلول كرده و به صورت او نمايان شده است، چنان كه انجيل يوحنا با اين عبارت شروع ميشود:در ابتدا كلمه بود، و كلمه نزد خدا بود، و كلمه خدا بود، و كلمه جسم گرديد و ميان ما ساكن شد.[6]و در رساله پولس حواري، كه حدود ده سال قبل از انجيل يوحنا نگارش يافته آمده است:خدا، كه در زمان گذشته با اقسام متعدد و طرق مختلف توسط پيامبران با پدران ما تكلم ميكرد، در اين ايام به وساطت پسر خود با ما تكلم نمود، او را وارث جميع موجودات قرار داد، به واسطه او عالمها را آفريد.[7]بنابراين، مسيحيان در اين باره سه عقيده دارند:1. مسيح فرزند خدا است.2. مسيح خدا است (خداي مجسم).3. سه ذات الهي وجود دارد، و خدا سومي آنها است.اينها عقايدي است كه قرآن كريم نيز آنها را يادآور شده، و همگي را به عنوان عقايد كفر آميز تخطئه نموده است، چنان كه ميفرمايد:1. «لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ؛[8] آنان كه گفتند خدا همان مسيح فرزند مريم است كافر، شدهاند».2. لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَهٍ؛[9]
آنان كه گفتند خدا سومي سه تا است، كافر شدهاند، جز خداي يكتا، خدايي نيست.3.
وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ يُضاهئونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ؛[10]
نصاري گفتند مسيح فرزند خداست، اين عقيده آنان همانند عقيده كافران پيشين است.از اين آيه استفاده ميشود كه اعتقاد به الوهيت مسيح و اينكه او فرزند خداست، از عقايد كافران پيشين وارد ديانت مسيحي شده، و هرگز از عقايدي نيست كه حضرت مسيح آنها را به پيروان خود آموزش داده است. چنان كه گوستاولوبون فرانسوي (1841ـ1931) كه خود پيرو آئين مسيحيت است گفته است:«مسيحيت در طول پنج قرن نخست از حيات خود، با جذب افكار فلسفي و مذهبي يوناني، رومي، و شرقي تطوراتي يافت، و آميزهاي از عقايد ديني گرديد، تثليث جديد (اب، ابن، روح القدس) جايگزين تثليث قبلي (نروبيتر، وزنون، نرو) گرديد، و پرستش خدايان سه گانه جايگزين خدايان قديم شد.»
[1] . اعراف/59، 65، 73، 85.[2] . نحل/ 36.[3] . زيرا مادي بودن ملازم با نيازمندي و تغير و زوال است، و اينها از لوازم ممكن الوجوداند، و خداوند واجب الوجود بالذات است.[4] . اين ماده، ماده فلسفي است نه ماده فيزيكي و طبيعي، و اثبات يا نفي آن فقط با برهان فلسفي ممكن است نه آزمون و تجربه حسي.[5] . توحيد صدوق، باب 3، روايت 3.[6] . كتاب مقدس، عهد جديد، انجيل يوحنا.[7] . همان، رساله پولس.[8] . مائده/ 17و 72.[9] . مائده/73.[10] . توبه/30.علي رباني گلپايگاني - عقايد استدلالي