درباره كلام جديد
يكي از اصطلاحاتي كه امروزه در حوزه الهيات و كلام مطرح است اصطلاح كلام جديد است. درباره ماهيت كلام جديد و نسبت آن با كلام قديم اقوال و آراء متفاوتي اظهار شده است. در اين فصل به نقل و بررسي برخي از اين آراء ميپردازيم:نظريه اول
برخي از متفكران بر اين عقيدهاند كه بهتر است به جاي آن كه علم كلام را به قديم و جديد تقسيم كنيم، متكلمان را به قديم و جديد تقسيم كنيم، همان گونه كه در فقه تحولاتي هم در مباني و منابع وهم در شيوه بحث و هم در فروع و مسايل پديد آمده است، ولي اين امر باعث نشده است كه علم فقه را به قديم و جديد تقسيم نمايند، بلكه فقها را به متقدمين و متأخرين و متأخر المتأخرين و ... تقسيم كردهاند.بر اين اساس، معيار تجدّد در قبال تقدم، يا تجدّد در مقابل سنّتي و مانند آن به زمان است، ممكن است در آينده نزديك يا دور، يك كلام أجدّي هم پيدا شود. اگر ملاك جديد بودن پديد آمدن سه محور اصلي، يعني: محتواي تازه، مبناي تازه، و روش جديد باشد، در اين صورت چه كسي تضمين ميكند كه در آينده نزديك يا دور، مسايل تازه، مباني تازه، روش تازه عرضه نشود...[1]در اين نظريه، تحوّل و تجدّد در علم كلام در محورهاي سهگانه: محتوا، مبنا و روش پذيرفته شده است، ولي اشكال شده است كه چنين تحوّلي سيّال و دائمي است و نميتوان علم كلام را با چنين ضابطهاي به دو گونهي قديم و جديد تفسيم كرد، زيرا در آيندهاي نزديك يا دور آنچه اينك جديد است، قديم خواهد شد و هكذا. به عبارت ديگر، وصف قديم و جديد بر اساس اين معيار، وصفي است نسبي و متطور.نظريه دوم
تفاوت كلام قديم و جديد در دو چيز است، يكي در شبهات جديد كه در گذشته مطرح نبوده و شبهاتي كه در گذشته مطرح بوده و اكنون از رونق افتاده است، و ديگري در تأييدهاي كلامي است كه در گذشته كار ساز و پذيرفته بوده و اكنون ديگر جاذبهأي ندارد. استاد مطهري در اين باره چنين گفته است: «با توجه به اينكه كلام، علمي است كه دو وظيفه دارد: يكي دفاع و ردّ شبهات و ايرادات بر اصول و فروع اسلام و ديگري بيان يك سلسله تأييدات براي اصول و فروع اسلام، و با توجه به اينكه در عصر ما شبهاتي پيدا شده كه در قديم نبوده و تأييداتي پيدا شده كه از مختصات پيشرفتهاي علمي جديد است و بسياري از شبهات قديم در زمان ما بلا موضوع است، همچنان كه بسياري از تأييدات گذشته ارزش خود را از دست داده است، از اين رو لازم است كلام جديدي تأسيس شود».[2]وجه اشتراك كلام قديم و جديد ـ بنابراين نظريه ـ اهداف و غايات علم كلام است، و وجه افتراق آنها مربوط به دلايل و شبهات كلامي است، البته اين تفاوت به صورت في الجمله است نه بالجمله و به ثبات يا تطور روش بحثهاي كلامي اشارهأي نشده است.نظريه سوم
تحوّل و تجدّد علم كلام مربوط به تعيين مرزهاي شريعت است، آنچه ميان كلام قديم و جديد ثابت است، رسالت دفاع از شريعت است، ولي حريم شريعت و مرزهاي آن به تدريج شناخته ميشود. پس علم كلام داراي هويتي جاري، جمعي، تصفيه شونده و متكفل نشان دادن مرزهاي شريعت است، و اين به معني ثابت نبودن مرزها نيست، بلكه به معني كشف تدريجي آن است.[3]اين نظريه تا حدّي مبهم است، زيرا اگر مقصود از مرزهاي شريعت، مجموعه آموزههاي اعتقادي است كه در متن كتاب و سنت وارد شده است، در اين صورت چيز جديدي كشف نميشود، گرچه ممكن است در مقام تدوين متون كلامي، به حكم قاعده اجمال و تفصيل يا ايجاز و تطويل در تنظيم عقايد ديني، تفاوتهايي رخ دهد، ولي اين كار را كشف مرزهاي جديد شريعت نميگويند. و اگر مقصود تفسيرهاي متفاوتي است كه از عقايد ديني ميشود اين كار نيز كشف مرزهاي جديد شريعت نيست، بلكه تفسيرهاي تازه از آموزههاي پيشين است، آنچه از عبارتهايي كه قبل از عبارت مذكور آمده است به دست ميآيد، همانا احتمال اخير است.نظريه چهارم
تجدد كلام در جهات سهگانهي زير است:الف. شبهات جديد كلامي.ب. سلاحهاي جديد كلامي.ج. وظايف جديد كلامي.توضيح اين كه: كلام جديد دنبال كلام قديم است و اختلاف جوهري با آن ندارد. ما به سه جهت ميتوانيم كلام جديد داشته باشيم، يكي اينكه كلام از اهم وظايفش دفع شبهات است و چون شبهات نو شوندهاند، كلام هم نو ميشود، نكته مهم اين است كه نبايد پنداشت كه هميشه با همان سلاحهاي قديمي ميتوان به شبهات جديد پاسخ گفت، گاهي براي پاسخ به شبهات جديد به سلاحهاي جديد احتياج است، و لذا متكلم، محتاج دانستن چيزهاي تازه ميشود. و اين جهت دوّم است، جهت سوّم اين است كه علم كلام يك وظيفه تازه به نام دين شناسي پيدا ميكند، دين شناسي نگاهي است به دين از بيرون دين. لذا كلام جديد گاهي فلسفه دين ناميده ميشود. دين شناسي، يعني نگرش به دين به عنوان معرفتي از معارف و يافتن احكام آن، يا نظر كردن در آن به صورت حالي از احوال روحي و رواني، يعني نگرش روانكاوانه. دين شناسي با اين معاني بر كل بحثهاي پيشين علم كلام افزوده ميشود».[4]وجه اول و دوم درست است، ولي وجه سوم از چند جهت مناقشه دارد:الف. دين شناسي با فلسفهي دين يكي گرفته شده است، در حالي كه نسبت آن دو از قبيل عام و خاص است، يعنيدينشناسي اعم از فلسفهي دين است.ب. هم دينشناسي و هم فلسفهي دين با علم كلام تفاوت دارند، زيرا مهمترين رسالت علم كلام ـ همانگونه كه صاحب نظريه نيز تصريح كرده است ـ دفاع از عقايد ديني يا حريم شريعت است، اين ويژگي در هيچيك از دينشناسي و فلسفهي دين وجود ندارد.ج. در دين شناختي تنها به دو رويكرد يا دو مسئله توجه شده است، يكي رويكرد معرفت شناسي و ديگري رويكرد روانشناختي، در حالي كه در دين شناسي رويكردهاي بسيار ديگر چون: تاريخ شناختي، مردم شناختي، جامعه شناختي و ... نيز وجود دارد.
نظريه پنجم
ابعاد تجدّد در علم كلام عبارتند از:الف. تجدد در مسايل كه دو عامل دارد، يكي تجدد در شبهات، و ديگري تكامل معرفت متكلم، مثال آن خاتميّت است كه در كتب كلامي قرن هفتم به منزله مسئله كلامي طرح نشده است، در حالي كه متكلم معاصر آن را جزو مسايل كلامي طرح ميكند.ب. تجدد در روش، زيرا وظيفه علم كلام توضيح تعاليم ديني و اثبات آنها و رفع شبهات است به گونهأي كه تعاليم ديني نزد مخالفان مقبول افتد. و اين مستلزم آن است كه اولاً: به تبع تجدد در فهم مخاطبان، و ثانياً به تبع نو شدن شبهات، روش متكلم نيز نو شود. در عصري روشهاي قياسي مقبول ميافتد، و در روزگاري احتجاجهاي جدلي رواج مييابد، و زماني مخاطبان به ادّله تجربي، شواهد استقرايي و روش آماري اهميت ميدهند. به طور كلي جواب هر شبههأي ابزار خاصي ميخواهد، شبهه جامعه شناسان به روش علوم اجتماعي پاسخ داده ميشود و شبهه فيلسوفان پوزيتيويست با ابزار خاص آنه مجاب ميگردد. بنابراين به تبع طرح شبهات جديد، هم مسايل علم كلام نو ميشود و هم روش آن.ج. تجدّد در زبان، علم كلام بر خلاف علوم برهاني و تجربي زبان علمي دقّي ندارد، بلكه متكلم متناسب با مخاطبان خود زبان خاصي را اتخاذ ميكند.د. تجدد در مباني و مبادي كه مهمترين بعد تجدد در كلام است. برخي از مبادي علم كلام مورد توجه صريح متكلمان قرار گرفته است، مانند مبادي معرفت شناختي و مباني هستي شناختي كه اغلب متلكمان آنها را به عنوان امور عامّه علم كلام در آغاز كتب خويش آوردهاند. اما بخش مهمي از مباني علم كلام از قبيل مباني انسان شناختي و طبيعت شناختي، مورد توجه صريح متكلمان نبوده است و لذا در كتب كلامي نيز مورد بحث واقع نشده است.ه . تجدد در هويت، كلام را در هر زماني كه لحاظ كنيم نسبت به زمان سابق جديد است ونسبت به زمان لاحق كلام قديم ميباشد، تجدد به اين معنا اختصاص به علم كلام ندارد، بلكه هر معرفت بشري تدريجي الحصول است. توضيحي كه براي اين نوع تجدد كلام ارائه شده است، به ابعاد پيشين يعني تجدد در شبهات، مسايل، زبان و روش باز ميگردد، بنابراين حاصل اين نظريه اين است كه تجدد در علم كلام ابعاد چهارگانه دارد و نتيجه اين تحوّلها همان تجدد در هويت علم كلام است.[5]نظريه فوق در مجموع قابل قبول است، ولي تفاوتي كه ميان دو نوع تجدّد عام و خاص بيان شده پذيرفته نيست، يعني آنچه به عنوان تجدّد ماهوي علم كلام بيان شده است اولاً: در مورد موضوع يا محورهاي كلي و نيز روشهاي كلي بحثهاي كلامي پذيرفته نيست، و ثانياً: اين تجدّد نيز امري تدريجي الحصول است، زيرا همانگونه كه بيان شد اركان آن را همان ابعاد چهارگانهي تجدّد در شبهات، زبان، روش و مباني تشكيل ميدهد كه همگي اموري تدريجي و نسبياند.نظريه ششم
6. نظريه ديگر اين است كه علم كلام جديد از نظر موضوع با كلام قديم تفاوتي ندارد، تفاوت آنها در دو چيز است، يكي در روشهاي جديدي كه در كلام و دين پژوهي باب شده است كه يكي از مهمترين آنها شيوه يا رهيافت پديدار شناسي است، و ديگر آنكه، آن همه ميل يا نياز شديد به برهان سازي در كلام عصر جديد ديده نميشود. و في المثل به جاي مبرهن ساختن حقانيت دين، يا وجود خداوند، از معقوليت آنها بحث ميكند و همين مقدار را كافي ميداند.[6]تفاوت نخست ـ كه در آراء قبل نيز آمده بود ـ درست است، ولي تفاوت دوم فرضيهأي است كه دليل روشني بر آن اقامه نشده است.تحقيق و تنقيح
تا اين جا با تعدادي از آراء و اقوال درباره ويژگيهاي كلام قديم و جديد و تفاوتهاي آن دو آشنا شديم اينك به تحقيق و تنقيح اين بحث ميپردازيم، در مقايسهي كلام قديم و جديد دو محور كلي يافت ميشود: يكي محور ثبات، و ديگري محور تغيّر، و طبعاً كلام جديد بر محور تغير ميچرخد و همراه و همپاي آن تحوّل مييابد، و در نتيجه تجدد در علم كلام امري است نسبي و در زمانهاي مختلف، تحوّل خواهد يافت، گرچه معيار تحول آن تغير زماني نيست، بلكه يك رشته اموري است كه در زمان رخ ميدهند، پس زمان ظرف تحول و تجدّد كلام است و نه معيار و ملاك آن.الف. محورهاي ثبات در علم كلام
محورهاي ثبات در علم كلام سه چيز است:1. موضوع علم كلام كه عبارت است از معتقدات ديني و بازگشت آنها به اعتقاد به وجود خداوند و صفات جمال و جلال او است، اعم از صفات ذاتي و فعلي، تكويني و تشريعي، با تأمل و تدبر روشن ميشود كه همه مسايل و مباحث كلامي ـ اعم از قديم و جديد ـ به مطلب فوق بازميگردند. بحث درباره معجزه، وحي، ضرورت و قلمرو دين، انتظار از دين، شرور، سكولاريسم، پلوراليزم ديني، دين و سياست، دين و حقوق بشر، اسلام و حقوق زن و ... در حقيقت بحث درباره عالمانه و حكيمانه و خيرخواهانه بودن دستگاه تكوين و تشريع است كه همگي فعل خداوند متعال است.2. اهداف و رسالتهاي علم كلام كه سه قلمرو دارد: يكي معرفت جويي كه مربوط به خود متكلم است، ديگري تعليم، آموزش، ارشاد و هدايت كه مربوط به افراد ديگر است، و سوم تبيين، اثبات، تحكيم و دفاع كه مربوط به عقايد و آموزههاي ديني است.3. روشهاي كلي بحث و استدلال كه همان روشهاي منطقياند. و پيش از اين نحوه بكارگيري آنها در علم كلام بيان گرديد.ب. محورهاي تحوّل و تجدّد
در محورهاي ياد شده تحوّل و تجدّد راه ندارد، يعني متكلمان در گذشته و حال و آينده با عقايد و آموزههاي ديني سر و كار دارند، و با بهرهگيري از روشهاي منطقي رسالتهاي كلامي خويش را ايفا ميكنند. ولي ممكن است در زمانهاي مختلف و با توجه به شرايط مكاني و زماني گوناگون، بحث درباره برخي از عقايد ديني اولوّيت يا حساسيت يابد، استفاده از برخي روشهاي بحث و استدلال كارآيي بيشتري داشته باشد، و پارهاي اهداف و رسالتهاي كلامي از اهميت و ضرورت بيشتري برخوردار شود، و در نتيجه، تغيّر و تجدّد نيز در ارتباط با محورهاي مزبور، به گونهاي قابل تصور و تحقق است. ولي آنچه تطور و تحول يافته است، در حقيقت، كار و كوشش متكلم است، نه موضوع علم كلام، يا اهداف و رسالتها يا روشهاي كلّي و منطقي بحثهاي كلامي.با توضيح مزبور و با توجه به اينكه ممكن است مبادي فلسفي يا معرفت شناختي علم كلام تحول يابد، يا در سايه يك رشته تحولات اجتماعي و سياسي، و علمي، مسايل جديدي در عرصه كلام پديد آيد، ميتوان محورهاي تجدد در علم كلام را در موارد زير جستجو كرد:1. تجدّد در مسايل
مطالعه تاريخ علوم به وضوح نشان ميدهد كه علوم در طول حيات خود از نظر مسايل بسط و گسترش يافتهاند، و نيز گاهي برخي از مسايل با گذشت زمان حساسيت و اهميت خود را از دست داده است، چنان كه برخي ديگر از مسايل پيوسته مورد توجه و اهتمام بودهاند، هر چند ممكن است جلوه تازهاي گرفته و يا از روزنه جديدي مورد بحث واقع شدهاند، علم كلام نيز از اين قاعده مستثني نبوده، براي همه موارد فوق نمونههايي يافت ميشود.در برهه أي (نيمه دوم قرن اول هجري) از تاريخ كلام اسلامي بحث درباره حكم مرتكبان كباير از نظر ايمان و كفر و عقوبت اخروي از حساسترين بحثهاي كلامي بود، بحث درباره حدوث و قدم كلام الهي نيز در برههأي ديگر (اواخر قرن دوم و اوايل قرن سوم) همين حساسيت را داشت. ولي با گذشت زمان از رونق افتاد و امروز جزو عاديترين مسايل كلام اسلامي است، ولي مسئلهي قضاء و قدر و جبر و اختيار همچنان رونق پيشين خود را دارا است. و اين تفاوت بدان جهت است كه دو مسئله پيشين نقشي بنيادي در ايمان ديني انسان ندارند، ولي دو مسئله اخير از مبادي ايمان ديني بشمار ميروند.بحث درباره شرور نيز از مباحثي است كه، عليرغم داشتن تاريخ كهن، همچنان از اهميت و حساسيت برخوردار است. هر چند جهت بحث در گذشته و حال متفاوت است، در گذشته بيشتر از جنبه توحيد و سپس عدل الهي مورد اهتمام بود، و اكنون از اين جهت كه معترضان از آن به عنوان يك پارادوكس در حوزه عقايد ديني ياد ميكنند به گمان آنان پديده شرور با اعتقاد به قدرت مطلقه و خيرخواه بودن خداوند، ناسازگار است.بنابراين يكي از جلوههاي تجدّد در مسايل، تجدّد در نگرشها و رويكردهاي جديد به مسايل پيشين است، يعني موضوع يا مسئله جديدي مطرح نشده است بلكه مسئله سابق با نگرش و رويكردي جديد مورد بحث قرار گرفته است.قسم ديگر تجدّد در مسايل، اين است كه واقعاً مسئله جديدي مطرح شده كه در گذشته مطرح نبوده است، مانند مسئله رابطه علم و دين (مقصود از علم، علوم جديد است). همين گونه است مسئله دين (يا اسلام) و حقوق بشر، دين و تكنولوژي و توسعه، و امثال آن. در دورههاي پيشين نيز ميتوان مثالهايي براي آن يافت، مثلاً پس از رحلت پيامبر گرامي اسلام، مسئله امامت و خلافت و دو نظريه نص و شوري، در دنياي اسلام مطرح گرديد، و با فرا رسيدن دروان غيبت در مسئله امامت، بحث غيبت امام به طور جدّي مطرح شد.2. تجدّد در روش
پيش از اين تأكيد نموديم كه روشهاي كلي و منطقي بحث و استدلال ثابت و لايتغيرند، با اين حال، تطبيق آن روشها بر موارد خاص و كاربرد آنها در شرايط مختلف، متفاوت و متغير است، فرهنگ امروزي بشر به روشهاي نظري محض چندان اعتنايي ندارد، و به استفاده از روش استقراء تجربه و تمثيل و فايدهانديشي در مسايل ديني تمايل بيشتري دارد، چنان كه زبدهنگر و خلاصه گرا نيز هست، بهرهگيري از اين شيوهها ـ تا حد ممكن ـ از ويژگيهاي كلام جديد است. يعني در تأييد آموزههاي ديني و پاسخگويي به اشكالات و شبهات بايد تا آنجا كه ممكن است از روشهاي استقراء و تمثيل بهره گرفت، و به بيان فوايد علمي دينداري يا اعتقادات و احكام دين پرداخت و در نهايت جانب اختصار را گرفت.البته مقصود اين نيست كه همه مسايل الهيات را ميتوان با شيوههاي مزبور بررسي كرد، و يا اين كه بكارگيري روش تجربي يا فايدهگرايي در همه مسايل فكري و ديني رهگشاست، بلكه مقصود اين است كه چون، اين روشها در فرهنگ كنوني بشر پذيرفته شده است، بايد با بهرهگيري از آن ـ تا سر حد ممكن ـ راه را براي طرح مسايل نظري هموار ساخت، و فضايي را فراهم ساخت كه پيام اصلي دين به خوبي ابلاغ و دريافت شود، اگر چنين شيوهأي بكار گرفته نشود، همدلي و همسخني تحقق نخواهد يافت.تجدّد در زبان
زبان نيز يكي از محورهاي تطور و تجدد در علم كلام محسوب ميشود. از آنجا كه مفاهيم و واژهها نقش واسطه را در انتقال معاني ايفا ميكنند، برقراري ارتباط معنايي و ذهني ميان متكلم و مخاطبان او در گرو همزباني او با آنان است. حال اگر فرض كنيم كه متكلم با مفاهيم و اصطلاحات مخاطب آشنايي لازم را ندارد، در اين صورت بايد از زبان مشترك و مفاهيم و اصطلاحات عمومي استفاده كند، و از به كار بردن زبان فني خويش كه براي مخاطب نامفهوم است بپرهيزد، چرا كه در اين صورت رسالت خود را انجام نداده است، البته ميتوان تجدّد در زبان را از مصاديق تجدّد در روش دانست.چند تذكر
الف. از مطالب ياد شده روشن شد كه كلام جديد با كلام قديم تفاوت ماهوي ندارد، زيرا تفاوت ماهوي در يك علم در گرو تغيّر در موضوع يا اغراض يا روشهاي كلّي آن است، و اين سه در علم كلام ثابت و لايتغيرند. البته اگر همه مسايل يك علم و يا اكثريت آنها به كلي تغيير كنند، قهرا آن علم نو خواهد شد، ولي اين مطلب فرضيهأي بيش نيست و تا كنون نه در علم كلام و نه در علوم ديگر جامه علم نپوشيده است.ب. گاهي مسايل يا شبهات جديد كلامي از تحولاتي كه در زمينه فلسفه و علم پديد آمده است، سرچشمه ميگيرند. چنان كه آراء و نظريات جديدي كه در جهان غرب در زمينه فلسفه و معرفتشناسي مطرح گرديده است، بحثهاي جديدي را در حوزه دين شناسي و الهيّات در پي داشته است. نظريان فلاسفهأي چون هيوم، كانت و پيروان مكتب پوزيتيويسم، و نظريه داروين در زيست شناسي، فرويد در روانكاري و امثال آن شواهد گويايي بر اين مدعايند.ولي به اعتقاد ما اين گونه تحولات را نبايد ـ چنان كه برخي گفتهاند ـ از ويژگيهاي كلام جديد دانست، اين گونه بحثها در محيطي خارج از حوزه علم كلام رخ ميدهد، هرچند در علم كلام يك سلسله مسايل جديد را پديد ميآورند. چنان كه گاهي تحولات اجتماعي و رخدادهاي سياسي نيز منشأ طرح مسايل جديدي در علم كلام ميشوند. پديده حكميّت در تاريخ اسلام زمينه طرح بحث درباره حكم مرتكبان كباير و ظهور فرقه خوارج را فراهم ساخت. تغيير قبله مسلمين از بيت المقدّس به سوي كعبه، بحث امكان و امتناع نسخ را ميان مسلمان و يهود پيش آورد و ...ج. معيارهايي كه براي تجدّد در علم كلام يادآور شديم ثابت و مطلقاند، ولي مصاديق آنها متغير و نسبي ميباشند، يعني پيوسته چنين است كه تحوّل در مسايل، روش و زبان، مايه تجدد و در علم كلام ميشود، و به عبارت ديگر، تجدد در علم كلام را بايد با مقياسهاي ياد شده سنجيد، ولي نمونههاي عيني و مشخص مسايل، روش و زبان در علم كلام متفاوت و گوناگون خواهند بود.د. گاهي مسايل جديد كلامي، نه ريشه فلسفي و علمي دارد، و نه منشأ فرهنگي، اجتماعي و سياسي، بلكه خاستگاه كلامي دارد. يعني در حوزه علم كلام مسئلهأي مطرح شده است، و درباره آن آرائي نيز ابراز گرديده است، در چنين شرايطي، متكلم به چارهجويي برخاسته و نظريهأي را طرح ميكند كه خود به عنوان مسئلهأي جديد مورد بحث و بررسي قرار ميگيرد. از اين قبيل است، مسئله «كلام نفساني» كه توسط برخي از متكلمان اهل سنت و به قصد حلّ نزاع در بحث حدوث و قدم كلام الهي پيشنهاد گرديد، و از آن پس خود در رديف يكي از مسايل علم كلام قرار گرفت.مسئله «امر بين الامرين» نيز كه به عنوان راه سومي درمقابل راه جبر و راه تفويض عنوان شد، از اين قبيل است.ه . ميتوان نسبت ميان شبهه و مسئله را از قبيل نسبت عموم و خصوص مطلق دانست، زيرا هر شبهه جديد كلامي ميتواند به صورت يك مسئله جديد كلامي بشمار آيد، ولي هر مسئله كلامي جديد را نميتوان شبهه كلامي دانست، به اين بيان كه هرگاه پرسش كلامي با هدف خدشه وارد كردن بر دين مطرح شود و آهنگ دين ستيزي داشته باشد، شبهه كلامي نام دارد، و اگر چنين قصدي در بين نباشد، بلكه غرض حلّ مجهول و درك حقيقت باشد، نام مسئله را به خود ميگيرد، البته اين تفاوت بيش از آنكه مبناي منطقي داشته باشد، استحساني است.
نمونههايي از مسايل جديد كلامي
از آنجا كه علم كلام قلمرو و رسالتي بس گسترده دارد، و با اصول و فروع دين در ارتباط است، مسايل جديد كلامي نيز داراي چنين صبغهاي ميباشند، مسايل جديد كلامي گاهي مربوط به اصول دينند و گاهي مربوط به فروع دين، گاهي مشترك ميان همه اديان (يا اديان توحيدي)اند، و گاهي مخصوص يك دين ميباشند. ذيلا فهرست برخي از مهمترين اين مسايل را كه در قرون جديد مطرح شده و از مسايل مبتلا به جامعه ما نيز ميباشند يادآور ميشويم:1. نفد نظريههاي برخي جامعهشناسان، روان شناسان و فلاسفه در باب علل گرايش انسان به مذهب و دين، مانند نظريههاي كساني چون: اگوست كنت، دوركيم، فرويد، راسل، كارل ماركس و فوير باخ.2. بررسي نظريه فطرت در باب منشأ دين (= فطرت و دين).3. بررسي ادله اثبات وجود خدا با توجه به اشكالهايي كه بر آنها وارد شده است.4. تحقيق درباره ايمان ديني و نسبت آن با تجربه ديني.5. بحث درباره وحي و نقد بررسي تفسيرهاي آن.6. بحث درباره امكان و وقوع معجزه و بررسي ديدگاههاي جديد در اين باره.7. بررسي رابطه معجزه و ادعاي نبوت، و اينكه آيا معجزه برهان منطقي بر اثبات اعادي نبوت است، يا دليلي خطابي و اقناعي است؟8. بحث درباره عدل الهي، با توجه به مسئله شرور و اشكالات ديگر در اين باره.9. اثبات ضرورت دين و نقش بيبديل آن در حيات فردي و اجتماعي بشر.10. بررسي قلمرو و رسالت دين و نقد نظريه سكولاريسم.11. رهبري ديني از ديدگاه اسلام و بررسي مسئله ولايت فقيه.12. تحقيق دباره وحدت جوهري اديان، و كثرت شرايع (نقد نظريه پلوراليزم ديني)13. بررسي رابطه معرفتهاي ديني با معرفتهاي غير ديني (نقد نظريه قبض و بسط تئوريك شريعت).14. بررسي مسئله تعارض علم و دين.15. مسئله خاتميت و پاسخگويي به نيازهاي جديد بشر (اسلام و مقتضيات زمان).16. بحث تطبيقي در زمينه فلسفه اخلاق، و تبيين فلسفه اخلاق از ديدگاه اسلام.17. بحث درباره اسلام و حقوق بشر.18. بررسي معيار معنادار بدون قضايا و مسئله تحقيق پذيري گزارههاي ديني.19. بحث تطبيقي در زمينه زبان شناسي علم و دين.20. بررسي نقش دين در تمدن بشري.[1] . آيه ا... جوادي آملي، ر. ك قبسات، سال اول، شماره دوم، ص 63.[2] . وظايف اصلي و وظايف فعلي حوزههاي علميه، ص 49.[3] . قبض و بسط تئوريك شريعت، ص 18، 19.[4] . مدرك قبل، ص 12، 13.[5] . موضع علم و دين در خلقت انسان، ص 23، 27.[6] . اين نظريه از آقاي بهاء الدين خرمشاهي است، ر. ك كلام جديد درگذر انديشهها، ص 219، 223. علي رباني گلپايگاني - عقايد استدلالي