از اينجا ميتوان به ناآزمودگي نظريه برخي كه احياناً از سردلسوزي و اخلاص به دوستداران فلسفه توصيه ميكنند كه قبل از آموختن فلسفه، علم كلام را بياموزند، پي برد. اينان در حقيقت تحت تأثير شايعه بياساس مخالفت فلسفه با دين و عقايد ديني كه توسط اهل حديث و اشاعره شيوع يافت، قرار گرفته و بدون اطلاع كافي از بحثهاي فلسفي و كلامي و به انگيزه دفاع از حريم ديانت، يا آموختن فلسفه را تحريم نموده، و يا فرا گرفتن كلام را قبل از آن توصيه مينمايند!!آري، در اينكه آراء فلاسفه در مواردي با آراء متكلمان تعارض دارد، شكي نيست، ولي به كدام حجت عقلي و نقلي فهم متكلمان صواب بوده و گزارش صحيح شريعت است، تا اينكه رأي آنان معيار حق و باطل در عرصه ديانت دانسته شود؟!از جمله مسائل مورد اختلاف فلاسفه و اكر متكلمين، مسأله اعاده معدوم است كه متكلمان آن را جايز ميدانند و انگيزه مخالفت آنان اين است كه معاد را از باب اعاده معدوم دانستهاند، ولي چنانچه استاد مطهري يادآور شدهاند، آنان در اين باره مرتكب دو اشتباه شدهاند: يك اشتباه شرعي و ديني كه موضوع حشر و قيامت را اعاده معدم دانستهاند، و يك اشتباه عقلي كه اعاده معدوم را جايز شمردهاند امّا فلاسفه معتقدند كه
:
اوّلاً
اعاده معدوم محال است و اگر چيزي نيست و معدوم شد، آنچه كه دوباره بوجود ميآيد عين او نخواهد بود بلكه شبيه و همانند آن است.
و ثانياً
معاد به معني اعاده معدوم نيست، و اشياء ـ خصوصاً انسانها ـ معدوم نميشوند تا اينكه پس از انعدام مجدداً مخلوق شوند، بلكه معدوميت، معدوميت نسبي است، مثلاً انساني كه ميميرد از زندگياي كه داشته است معدوم شده است، نه اينكه به كلي از صفحه وجود محو و نابود شده باشد.[6]غالب مخالفتهاي متكلمان، با فلاسفه بزرگ الهي از اين قبيل است، كه فعلاً مجال بررسي آنها نيست، البته بايد حساب فيلسوفان حقيقي را از متفلسفان جدا كرد.4. علوم تجربي و علم كلام
مقصود از علوم تجربي، صرفاً علوم طبيعي از قبيل زيست شناسي فيزيولوژي، فيزيك، شيمي و ... نيست بلكه همه دانشهايي است كه شيوه بحث آنها بر پايه مشاهده، تجربه و آزمايش استوار است، كه در نتيجه پارهاي از علوم انساني از قبيل جامعه شناسي، روانشناسي و غيره را نيز در بر ميگيرد، رابطه كلام با اين نوع علوم را به دو گونه ميتوان ترسيم كرد:1. تعاون و تفاهم.2. تعارض و تصادم.گاهي متكلم، مسئلهاي كلامي را گذشته از اين كه ميتواند با استفاده از مبادي مستقل عقلي، تحقيق و بررسي كند، از دانش تجربي نيز بهره ميگيرد، مثلاً يكي از راههايي كه براي اثبات علم پيشين خداوند نسبت به موجودات پيشنهاد شده است «اتقان» و «احكام» افعال خداوند است، عالم آفرينش بر پايه اتقان و نظم دقيق و شگفتآوري استوار است.[1]. Epistemology.[2] . تاريخ حيات وي به طور دقيق روشن نيست، ولي از قرائن مختلف به دست ميآيد كه وي در قرن چهارم هجري ميزيسته است، در اين باره به كتاب خاندان نوبختي يا مقدمه كتاب انوار الملوك رجوع شود.[3] . طرح اين دو بحث اختصاص به دو متكلم نامبرده ندارد، بلكه اكثر متكلمان آنها را در مقدمه كتب خود آوردهاند. (ر.ك: قواعد المرام، ابن ميثم بحراني، شرح مواقف، و شرح مقاصد).[4] . توحيد صدوق، صفحه 137، باب العلم، روايت 9.[5] . توحيد صدوق، باب صفات الذات، صفحه 144، روايت 9.[6] . شرح مختصر منظومه، جلد 1، صفحه 176 و 177.