جايگاه علم كلام و منزلت متكلمان
از مطالبي كه پيرامون اهداف و وظايف متكلمان بيان گرديد، ميتوان به جايگاه رفيع علم كلام و منزلت والاي متكلمان واقف گرديد. هر يك از اهداف ياد شده براي اثبات جايگاه بلند اين علم و عالمان راستين آن كافي است؛ زيرا علم تفصيلي و آگاهي تحقيقي نسبت به عقايد ديني بسيار ارزشمند و والا است و قرآن كريم علوّ مقام عالمان را با عبارتي ويژه بيان نموده و فرموده است:«يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ»[1]
خداوند مقام مؤمنان را بالا ميبرد و به عالمان درجاتي اعطا ميكند.ارشاد جاهلان و منحرفان از چنان اهميّت و ارزشي برخوردار است كه رسول گرامي ـ صلّي الله عليه و آلهـ به علي ـعليه السّلام ـ ميفرمايد: اگر فردي را به راه راست ايمان هدايت نمايي، نزد خداوند از تمام آنچه در دايره شعاع خورشيد قرار دارد برتر است.[2]چنان كه بيان گرديد پاسداري از سنگرهاي اعتقادي، جهاد بزرگ در راه خدا است و اين دو از شئونات پيامبران و اوصياء آنان ميباشد. نيازمندي ديگر علوم ديني به علم كلام نيز دليل ديگري براهميت اين علم است.
بنابراين، متكلمان راستين پرچمداران دفاع از مرزهاي اعتقادي اسلام بوده و عهدهدار رسالت تبليغي و ارشادي پيامبران ميباشند. و اين منصب بار سنگيني از مسئوليت را بر دوش آنان ميگذارد كه هر گاه با تعهد لازم به انجام آن همّت گمارند، پاداشي عظيم را از جانب خداوند بزرگ دريافت خواهند نمود.
اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ و علم كلام
مطالعه تاريخ اسلام و متفكران اسلامي گوياي اين واقعيت است كه علم كلام در گذشته، مورد اهتمام و عنايت مسلمانان بوده و در نتيجه رجال علمي بلند آوازهاي از متكلمان اسلامي را به جامعه اسلامي تحويل داده است و از اين رهگذر آثار ارزشمندي از آنان بر جاي مانده كه از ميراثهاي گرانبهاي فكري و ديني به شمار ميروند.در دوران حيات امام باقر و امام صادق ـ عليه السّلام ـ كه به عللي زمينه مناسب براي احياي تفكر ديني فراهم آمد، اين دو آموزگار الهي، دانشمندان برجستهاي را در رشتههاي مختلف علوم ديني و غير ديني تربيت نمودند كه در ميان آنان متكلمان از منزلت ويژهاي برخوردار بودند، تا آنجا كه امام صادق ـ عليه السّلام ـ هشام بن حكم را در ميان عدهأي از اصحاب خود كه هشام جوانترين آنان بود، بيش از ديگران تكريم نموده فرمود: «هذا ناصرنا بقلبه و لسانه ويده».[3]هشام ميگويد: امام صادق ـ عليه السّلام ـ درباره «ابن طيار» از من پرسيد، گفتم: از دنيا رفت، امام ـ عليه السّلام ـ فرمود: خداوند او را رحمت كند و مسرور سازد، وي از مدافعان سرسخت مكتب ما اهل بيت بود.[4] و نضربن صباح گويد: امام صادق ـعليه السّلام ـ به عبدالرحمن بن حجاج ميفرمود: با مردم مدينه تكلم كن (به بحثهاي كلامي بپرداز) زيرا من دوست دارم در ميان رجال شيعه مانند تو ديده شود.[5]متفكر فرزانه شهيد مطهري در اين باره كلامي دارد كه يادآوري آن در اين جا مناسب است، گفته است: «ائمه اهل البيت ـ عليهم السّلام ـ نه تنها خود به بحث و تجزيه و تحليل مسائل كلامي ميپرداختند، گروهي را نيز در مكتب خود براي بحثهاي اعتقادي تربيت ميكردند، هشام بن الحكم همه برجستگياش در علم كلام بود، نه در فقه يا حديث يا تفسير. امام صادق ـ عليه السّلام ـ او را كه در آن وقت جواني نو خط بود از ساير اصحابش بيشتر گرامي ميداشت و او را بالا دست ديگران مينشاند، همگان در تفسير اين عمل اتفاق نظر دارند كه اين تجليلها فقط به علت متكلم بودن هشام بوده است. امام صادق ـ عليه السّلام ـ با مقدم داشتن هشام متكلم بر ارباب فقه و حديث، در حقيقت ميخواسته است ارزش بحثهاي اعتقادي را بالا برد و كلام را بالا دست فقه و حديث بنشاند. بديهي است كه اين گونه رفتارهاي ائمه اطهار تأثير بسزايي در ترويج علم كلام داشته و در اينكه عقل شيعي از ابتدا عقل كلامي و فلسفي گردد».[6]علم كلام و مباحث اعتقادي در حوزههاي علميه نبايد از علوم و دروس جنبي قلمداد گردد، بلكه در حقيقت از اصليترين علوم و دروس ديني و حوزوي ميباشد، به گفته برخي از محققان، اين علم در گذشته نه چندان دور، در حوزه نجف، از اعتبار و اهميت ويژهاي برخوردار بود و هم در مرحله سطح و هم در مرحله خارج مورد بحث و تحقيق قرار داشت، ولي متأسفانه رفته رفته به دست فراموشي سپرده شد و يكباره از جرگه دروس حوزوي حذف گرديد.[7]متروك و مهجور شدن اين علم، موجب شد كه در روند تكاملي و منظم اين علم وقفه به وجود آيد و در نتيجه تاريخ، مبادي، مسائل و قواعد آن فراموش گردد، تا آن جا كه امروزه برخي، همان مسائلي را كه در نخستين دوره ظهور اين علم مورد توجه متكلمان بوده است، تحت عنوان «كلام جديد» مطرح مينمايند و... .
رفع يك اشتباه
در برخي از احاديث كه از ائمه معصومين ـ عليهم السّلام ـ روايت شده از علم كلام و متكلمان نكوهش گرديده، و از مجادله در دين به طور مطلق نهي شده است، عدهاي با استناد به اين روايات بحثهاي كلامي را مطلقاً مذموم و نامشروع ميشمارند.پاسخ اين است كه اگر كسي به تاريخ كلام و فضاي كلامي عصر امامان ـ به ويژه عصر امام باقر و امام صادق ـ عليهما السّلام ـ آشنا باشد ميداند كه اين مذمّتها ناظر به كدام كلام و جدال كلامي است، در آن روزگار كه شرايط نسبتاً مناسبي براي مباحثات ديني پديد آمده بود، گروهي ناآزموده و فاقد صلاحيت كافي خود را متكلم دانسته و به خود اجازه ميدادند كه در همه زمينهها ـ حتي پيرامون ذات الهي ـ به تفكر و مناظره بپردازند، و اين روش نادرستي بود كه جز ضلالت و گمراهي به دنبال نداشت و مذمتهاي ائمه از كلام و متكلمان ناظر به اين گروه است، و اين مطلب از مراجعه به روايات به روشني به دست ميآيد كه يك نمونه را يادآور ميشويم:يونس بن يعقوب گويد: من در محضر امام صادق ـ عليه السّلام ـ بودم، در اين هنگام فردي از اهل شام كه خود را متكلم و فقيه ميدانست وارد شد و روي به جانب امام كرده، گفت: براي مناظره با شاگردان تو به اين جا آمدهام.امام ـ عليه السّلام ـ روي به من نموده، گفت: اي يونس كاش تو در علم كلام مهارت داشتي تا با او مناظره ميكردي!گفتم: فدايت شوم من از شما شنيدم كه از كلام نهي كرده و متكلمان را نكوهش مينمودي.امام ـ عليه السّلام ـ فرمود: آن نكوهش متوجه كساني است كه آنچه من ميگويم را رها كرده و به دلخواه خود سخن ميگويند، آنگاه دستور داد تا به در سراي رفته هر يك از شاگردان متكلم امام را كه ديدم نزد او آورم، و من حمران بن اعين، ابوجعفر احول، هشام بن سالم، قيس بن ماصر را نزداو آوردم، ديري نگذشت كه هشام بن حكم نيز بر آن حضرت وارد شد، و او كه از نظر سن از همه ما كوچكتر بود بسيار مورد تكريم امام قرار گرفت و دربارهاش فرمود: «ناصرنا بقبله و لسانه ويده»، آنگاه اصحاب امام يك به يك با فرد شامي مناظره نمودند، و سرانجام هشام بن حكم او را شكست داد و او به امامت حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ اقرار نمود.
آنگاه امام ـ عليه السّلام ـ نقاط قوت و ضعف مناظره هر يك از اصحاب خود را بيان نمود و هشام بن حكم را بسيار تحسين كرد و فرمود:
«مثلك فليتكلَّم النّاس» همانند تو بايد با مخالفان مناظره نمايد.[8]چگونه ميتوان گفت: بحثهاي استدلالي پيرامون عقايد ديني از طرف ائمه معصومين ـ عليهم السّلام ـ ممنوع گرديده است با آنكه آنان خود عميقترين بحثها را در اين زمينه انجام دادهاند؟ مذمت و نهي آنان در اين باره ناظر به امور زير است:1. بحث درباره حقيقت ذات الهي كه فراتز از توانايي فكر و انديشه بشر است و تفكر در آن جز مايه گمراهي نخواهد بود، چنانكه از امام صادق ـ عليه السّلام ـ روايت شده كه فرمود:
«اِيّاكُمْ وَالْكَلاَم فِي الله، تَكَلَّموا في عَظَمتِه وَلا تَكلَّمُوا فِيه فَاِنَّ الْكَلامَ فِي اللهِ لا يَزْداد اِلاّ تِيهاً»[9]
از كلام درباره خدا برحذر باشيد، درباره عظمت خداوند تكلم كنيد، ولي درباره ذات او تكلم نكنيد، زيرا كلام در اين باره جز حيرت چيزي، را نميافزايد. 22. افراط در مجادله و بالا گرفتن آن كه مايه خصومت و دشمني گردد، چنانكه ابوبصير گويد از امام باقر ـ عليه السّلام ـ شنيدم كه ميفرمود:
«اَلْخُصومَه تَمْحَقُ الدّينَ وَ تَحْبِطُ الْعَملَ وَ تُورثُ الشَّكَ».[10]
خصومت، دين را نابود و عمل را تباه كرده، مايه شك و ترديد ميگردد.وي از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نيز روايت كرده كه فرمود: «لا يُخاصِمُ الاّ رَجلٌ لَيسَ لَه وَرعٌ اَوْ رَجلٌ شاكٌّ»[11]
جز فرد بيتقوا و شاك دست به خصومت نميزند.3. استناد به آراء و اقوال صاحبان مذاهب نادرست و ترك آراء ائمه طاهرين كه رأي صحيح و استوار ميباشد، چنانكه در روايتي كه از اصول كافي نقل كرديم، امام صادق ـ عليه السّلام ـ علت نكوهش متكلمان را همين مطلب بيان نمود، همچنين ابوعبيده گويد امام باقر ـ عليه السّلام ـ به من فرمود:«اِيّاكَ وَاَصْحابَ الْخُصُوماتِ وَالْكَذّابين عَلَينا فَاِنَّهُم تَركُوا ما اُمِروا بِعِلْمِه وَ تَكَلَّفُوا عِلْمَ السَّماءِ»[12]
از اصحاب خصومات و تكذيب كنندگان ما برحذر باش، زيراآنان آنچه را كه مأمور به فراگيري به آن ميباشند (دانستنيهاي ضروري) را رها كرده خود را در مورد آگاهي نسبت به آسمان (مطالب غير ضروري) به زحمت انداختهاند.4. از روايت اخير وجه ديگري نيز استفاده ميشود و آن اينكه متكلمان در آن زمان به بحثهايي غير ضروري ميپرداختند و اين امر مانع از فراگيري مطالب لازم ديني بود.
سخني از ابومنصور طبرسي
ابومنصور طبرسي مؤلف كتاب ارزشمند «الاحتجاج» در اين باره كلامي دارد كه از نظر گرامي خوانندگان ميگذارنيم: «آنچه مرا بر تأليف اين كتاب برانگيخت، عدول و صرفنظر نمودن گروهي از علماي اماميه از طريق احتجاج و روش جدال ـ هر چند بر حق ـ ميباشد، به گمان آنان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ائمه ـ عليهم السّلام ـ هرگز مجادله نكرده و به پيروان خود نيز اجازه ندادهاند، بلكه آنان را نهي كرده و آن را نكوهش نمودهاند، من بر آن شدم تا كتابي را تأليف كنم كه دربرگيرنده نمونههايي از جدال به حق بهره گرفتهاند و نهي آنان از مجادله متوجه افراد ناتوان است كه نميتوانند دين را به خوبي بيان كنند، نه برجستگان و آزمودگان در روش احتجاج كه بر اهل لجاج غالب ميآيند، بلكه آنان از جانب ائمه ـعليهم السّلام ـ به انجام اين كار مأموريت يافته و بدين جهت به منزلتهاي والا دست يافته و فضيلتهايشان رواج يافته است».[13][1] . سوره مجادله: آيه 11.[2] . وَ أَيْمُ اللهِ لَئِنْ يَهْدِي اللهُ عَزَّوَجَلَّ عَلي يَدَيْكَ رَجُلاً خَيرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَتْ عَلَيهِ الشَّمْسُ وَ غَرِبَتْ ـ وسائل الشيعه: جلد 11، كتاب الجهاد، باب 10، حديث 1.[3] . تأسيس الشيعه، صفحه 361.[4] . سفينه البحار، جلد 2، صفحه 493.[5] . همان.[6] . آشنائي با علوم اسلامي (كلام، عرفان) صفحه 56.[7] . به مقدمه مرحوم سيد علي قاضي طباطبائي بر اللوامع الالهيه رجوع نمايد.علامه طباطبائي ـ قدس سره ـ در اين باره فرموده است: «فن الكلام فن شريف يذب عن المعارف الحقه الدينيه، غيران المتكلمين من المسلمين اساؤا في طريق البحث ...»ـ الميزان: جلد 5، صفحه 279 ـ[8] . اصول كافي: جلد 1، كتاب الحجه، باب اول، روايت 4.[9] . توحيد صدوق: باب 67، روايت 17.[10] . توحيد صدوق: باب 67، روايت 21.[11] . همان: باب 67، روايت 23.[12] . همان: باب 67، روايت 24. [13] . احتجاج طبرسي، ص 13.علي رباني گلپايگاني - عقايد استدلالي