انقلاب اسلامي ايران و روابط بين المللي - انقلاب اسلامی ایران و روابط بین المللی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

انقلاب اسلامی ایران و روابط بین المللی - نسخه متنی

محمد ستوده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

انقلاب اسلامي ايران و روابط بين المللي

مقدمه

محمد ستوده - سمينار نهاد ولايت فقيه در دانشگاه ها

يكي از موضوعات مهم در روابط بين الملل بررسي منازعه، بحران جنگ و ثبات و بي ثباتي در نظام بين الملل است و نظريه هاي منازعه، مديريت بحران و جلوگيري از جنگ و بي ثباتي در اين رابطه بيان شده اند. توجه به اين مسائل به عنوان رخدادهاي بين المللي همواره موردتوجه بوده، در حالي كه به بحث انقلاب به عنوان پديده هاي درون مرزي، كمتر در نظريه هاي روابط بين الملل پرداخته شده است يا در دو زمينه متغيرهاي بين المللي مؤثر در پيدايش انقلابها و بازتاب آنها باقي مانده است. در اين نوشتار تلاش مي شود ضمن بررسي جايگاه انقلاب در نظريه هاي غالبِ روابط بين الملل به ويژه رئاليسم سياسي، از زمينه هاي نظري كاراتري، مانند رهيافت ساختار ـ كارگزار براي بازتاب و تأثيرگذاري انقلاب بر روابط بين الملل استفاده شود و محدوديتهاي ساختاري روابط بين الملل بر انقلاب ايران به صورت گذرا بررسي شود. در اين راستا با استفاده از سه ويژگي اساسي كارگزار (قدرت، آگاهي و بينش، حق انتخاب) به بررسي تأثيرگذاري انقلاب و دولت انقلابي بر ساختار نظام بين الملل (از طريق مسئله دار كردن قدرت در سطح روابط بين الملل، تقويت ايده ها و ارزشهاي مخالف وضع موجود و انقلابي) وطرح راه سوم در روابط بين الملل (از طريق استقلال و حق انتخاب) پرداخته مي شود.

1ـ انقلاب و نظريه هاي روابط بين الملل

مطالعات مفهومي و نظري متنوعي پيرامون علل پيدايش، تحولات و پيامدهاي انقلابها، به ويژه انقلابهاي بزرگ مانند انقلاب فرانسه، روسيه و ايران، صورت گرفته است، حتي زمينه ها و عوامل مؤثر بين المللي انقلابها، كم وبيش بيان شده است[1]؛ امّا بحث انقلاب و جايگاه آن در نظريه هاي روابط بين الملل همچنان ضعف مفهومي گسترده اي دارد. اين مسئله در مورد انقلاب اسلامي ايران فراگيرتر است؛ به گونه اي كه در ادبيات موجود مطالعات انقلاب اسلامي موارد بسياري محدودي در زمينه هاي نظري و اتصال مفاهيم نظري انقلاب با ساختار روابط بين الملل مشاهده مي شود. شايد بتوان اين خلأِ مفهومي را بيشتر ناشي از سيطره رهيافت رئاليسم سياسي بر نظريه هاي روابط بين الملل دانست. رهيافت رئاليسم از آنجا كه سياست بين الملل را از سياست خارجي دولتها متمايز مي سازد، افقي براي طرح مباحث مفهومي انقلابها نمي گشايد و فروبستگي حاكم بر اين نظريه در پي پاسخ به انقلابها در چارچوب محدود واقع گرايي يا ساختارگرايي مي باشد.

بر اين اساس، تغيير نظم جهاني و تحليل روابط بين الملل به گونه اي كه انقلاب و پيامدهاي تعاملي آن را در نظر گيرد، مستلزم مقابله با روابط وابستگي مبتني بر نظم قالب رئاليسم سياسي است. رئاليسم سياسي از نظر هستي شناسي براي بازيگران غيردولتي محلّي در نظر نمي گيرد و با تأكيد بر نقش فزاينده دولتها در روابط بين الملل، از تأثيرگذاري نيروهاي فروملي بر صحنه روابط بين الملل غفلت مي نمايد. اگر انقلابها را به عنوان يك نيروي اجتماعي ملي در نظر بگيريم ـ كه مهم ترين ويژگي اش برقراري يك نظم جديد در درون دولتهاي ملي و نيز در سطح بين المللي از طريق صدور آن در پي تعريف مجدد قواعد هنجارها، ارزش ها، شيوه زندگي و هويت مي باشد ـ رهيافت رئاليسم توان تحليل پديده انقلاب را در دو سطح ندارد.

در عين حال رئاليسم مي خواهد با حفظ مفروضات و مؤلفه هاي اصلي نظريه خود، دگرگونيهاي نظام بين الملل را تبيين كند؛ در حالي كه بايد در ادبيات انقلاب به نقش تغييرات بنيادين توجه كرد. به عبارت ديگر، بايد مشخص ساخت كه آيا انقلابها در رويارويي با نظام بين الملل موجود در پي تغييرات اصلاحي يا تحولات ريشه اي هستند؟

آيا انقلابها در پي نقد نظم موجود نظام بين الملل و حل مشكلات جهاني داخلي يا از نگاه بيروني اند؟
آيا انقلابها درصدد ايجاد يك گفتمان و نظام معنايي جديدي متفاوت از گفتمان قبلي اند همچنان دال مركزي گفتمان قبلي را حفظ مي كنند؟

نگاهي به ماهيت انقلابها نيز نشان مي دهد كه اساسا انقلابها در چالش و تعارض با قدرت هژمون در سطح ملي و بين المللي صورت مي گيرند و اين امر در مورد انقلابهاي بزرگ بيشتر تقويت مي شود؛ زيرا جنبه تعارض انقلابهاي بزرگ نسبت به نظم هژمونيك نظام بين المللي، در حد بالايي قرار دارد.
شايد بتوان ارتباط انقلاب با نظام بين الملل را در ابعاد متفاوت ديگري پي گرفت كه در آن انقلاب و نظام بين الملل به ديگري تقليل نگردد. نظريه ساختار ـ كارگزار مي تواند تا حد زيادي در اين رابطه راهگشا باشد؛ زيرا مهم ترين ويژگي اين نظريه تأكيد بر جنبه هاي «هم زماني» و «درزماني» روابط تعاملي ساختار و كارگزار مي باشد و فرصت مناسبي را براي ادبيات مفهومي چگونگي ارتباط انقلاب با نظام بين الملل فراهم مي سازد.

براين اساس مفهوم كارگزار از نظر هستي شناسي به عامل انساني باز مي گردد و ما در وراي اقدامات، رخدادها و پيامدهاي جهان اجتماعي، با كارگزار انساني روبه روييم و به صورت صريح يا ضمني با ساختار و كارگزار ارتباط داريم به نظر فريدمن و استار براي رسيدن به يك هستي شناسي مناسب دو معيار لازم است.

الف) ساختار ـ كارگزار به صورت واحدي غير قابل كاهش و مستقل مفهومي شوند.

ب) ويژگيهاي هر يك به صورت متغير تعريف شود.[2]

در اين صورت مي توان از نظر روش شناسي به يك رابطه پويا ميان ساختار ـ كارگزار دست يافت و از رابطه علت و معلولي و حالت وابسته بودن يك مفهوم به ديگري جلوگيري كرد؛ زيرا آنچه در مسئله ساختار ـ كرگزار مورد نظر است تعامل متقابل آنها است. در اين صورت ويژگيهاي ساختار ـ كارگزار در تبيين رفتار اجتماعي با هم به كار مي روند.
يكي از نظريه هاي كه مي تواند ابعاد رابطه تعاملي ساختار ـ كارگزار را در فرايند زماني پربار كند، نظريه رابطه اي ـ راهبردي «جسوپ» است. از نظر وي «دولت بعنوان يك عرصه راهبردي، درون يك دياليكتيك پيچيده ساختارها و راهبردها قرار گرفته است.»[3]

ديويد مارش و جري استوكر، راهبرد و راههاي رسيدن به هدف را به صورت زير بيان مي كنند:

«وقتي اراده يا انگيزه به سمت وظيفه اي مشخص جهت گيري شود راهبردبه دست مي آيد. راهبرد مستلزم انتخاب اهداف و جستجوي مناسبترين ابزار و وسايل جهت رسيدن به آن اهداف در زمينه اي خاص و در لحظه اي خاص از زمان است... راهبردهاي مناسب باتوجه به عامل زمان تغيير مي كند بنابراين كارگزاري محصول راهبرد و اراده است.»[4]

از ديدگاه «جسوپ» كنشگران در زمينه اجتماعي ساختاري شده قرار مي گيرند و با افزايش آگاهي آنها از محدوديتها و فرصتهاي ساختاري، يادگيري راهبردي آن ها شكل مي گيرد و خود زمينه ساز راهبرد بعدي مي شود.

پيش گرفتن اين روش به ما كمك مي كند انقلاب و بازتاب آن را در يك زمينه بين المللي شده بررسي كنيم و در پژوهش حاضر انقلاب و دولت انقلابي را در رابطه تعاملي با ساختار نظام بين الملل ـ بدون تحويل يكي به ديگري ـ و ويژگيهاي انقلاب را در زمينه هاي «قدرت، بينش و آگاهي بخشي، و استقلال خواهي» در ارتباط با نظام بين الملل مطالعه كنيم و با لحاظ جنبه هاي امكاني و محدوديتهاي ساختاري نظام بين المللي، ظرفيت لازم را براي مطالعه بازتاب و تأثيرگذاري انقلاب بر روابط بين الملل فراهم سازيم. همچنين در يك رابطه ديالكتيك انقلاب با ساختار نظام بين الملل، تحولات راهبردي آن را بر حسب نظريه راهبردي ـ يادگيري مورد پژوهش قرار دهيم.

2 ـ انقلاب اسلامي ايران و مسئله قدرت در نظام بين الملل

يكي از ويژگيهاي انقلابهاي بزرگ اين است كه قدرت را در دو سطح ملي و بين المللي مسئله دار[5] مي سازند؛ در سطح ملي قدرت رژيم حاكم را در جنبه هاي مختلف زير سؤال مي برند كه مهم ترين آنها بحران مشروعيت را براي حكومت ايجاد مي كند و در سطح بين المللي هم مي توان مسئله قدرت را در دو سطح ساختاري و سطح قدرت انقلابي مورد كاوش قرار داد. در سطح نخست اگر ساختار نظام بين الملل را معطوف به چگونگي توزيع قدرت ميان بازيگران اصلي بدانيم،[6] انقلابها واكنشي شديدا اعتراضي به چگونگي توزيع قدرت در سطح بين المللي و جهاني محسوب مي شوند و از اين حيث خواهان توزيع دوباره قدرت و برقراري توازن جديدي از نيروها در سطح بين المللي اند و اگر انقلابها را برخاسته از نيروهاي چالشي مقاومت از جنوب بدانيم، بر حوزه و قلمرو تغييرات ساختاري بين المللي مي افزايد و بر سطوح فراگيرتري از نابرابري و لزوم تغييرات بنيادين تأكيد مي نمايد. در تعريف ديگر از ساختار كه «دسلر» ارائه مي دهد، نقش قواعد و تواناييها بررسي مي شود.[7] در اين تعريف نيز كه مطالعه روابط بين الملل بر مبناي قواعد و توانايي كشورها انجام مي شود، انقلابها قواعد، مقررات و هنجارهاي بين المللي را به چالش مي طلبند و بسياري از آنها را تبعيض آميز و ناعادلانه مي دانند.[8]

در سطح دوم بايد به انقلاب و قدرت انقلابي در نظام بين المللي توجه نمود؛ زيرا انقلاب خود به خود قدرت فزاينده اي را ايجاد مي كند كه مي تواند باوجود محدوديتهاي نظام بين المللي قدرت جديدي خلق كند كه فراتر از جنبه هاي هنجاري قدرت موجود باشد. براين ساس انقلابها را مي توان يكي از عوامل اصلي ايجاد بحران و يا تغيير در توازن قدرت موجود دانست.


[1]. بزرگى، وحيد، ديدگاههاى جديد در روابط بين‏الملل، تهران، نى، 1377، ص 217.

[2]. Ibid، p 24.

[3]. همان، ص 318.

[4]. همان، ص 305.

[5]. problematic.

[6]. درباره تعريف ساختار ر.ك. به: هالستى، كى. جى. مبانى تحليل سياست بين‏الملل، ترجمه بهرام مستقيمى و مسعود طارم سرى، تهران، دفتر مطالعات سياسى و بين‏المللى، 1373، ص 123.

[7]. David Dessler، whats at stake in the Agent - structure Debate? International organization Vol. 43 N. 3 summer 1989 p 462 - 463.

[8]. در اين رابطه مى‏توان به اعتراض انقلاب و دولت انقلابى ايران به «حق و تو» در بازى قدرت جهانى، توازن قدرت جهانى، و اعمال نفوذ و مداخله قدرتهاى بزرگ در سازمانها و مجامع منطقه‏اى اشاره نمود.

/ 3