تحول ادبي در پرتو شعر امام - تحول ادبی در پرتو شعر امام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تحول ادبی در پرتو شعر امام - نسخه متنی

غلامرضا رحمدل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


تحول ادبي در پرتو شعر امام

كلام، پيام و شخصيت ادبي امام (ره) به همان اندازه در خود آگاهي جامعه مؤثر بوده است كه شخصيت جامع الاطراف و رهبري قاطع حضرت در بازيابي من گمشده جامعه و نيل به خود باوري و خدا باوري و باز يافت كرامت انساني. در پرتو مكتب امام (ره) شعر نيز مثل همه مقوله‌‎ها و پديدارهاي اجتماعي و فرهنگي، متحوّل شد. اين تحوّل البته ابعاد مختلف داشته است كه شاخص‎ترين آن ابعاد عبارتند از:

1. تحوّل در قالب و شكل[1] شعر

شعر انقلاب چه در عرصه عروض سنّتي و چه در قلمرو شعر نيمايي و شعر آزاد[2] از تحولّ چشمگيري بر خوردار شده است. شاعران جوان انقلاب، علي رغم تجارب كم، تحوّل ساختاري متنوعي در قالب‎هاي عروضي شعر به وجود آورده و توانسته اند با تكيه بر اصول و قواعد پايه‎اي عروض سنتي، اوزان جديد را كشف و تجربه نمايند. اخيراً مجموعه‎اي از اشعار طلاب حوزه‎هاي علميه تحت عنوان از حنجره‎هاي شرقي،‌به كوشش آقاي عبدالرضا رضايي نيا، از سوي حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي منتشر شده است كه در بردارنده قالب‎هاي متنوع و بديع كلاسيك، از شعراي انقلاب است. اين مجموعه در راستاي مجموعه‎ها، دواوين و جنگ‎هاي شعر انقلاب، كاري ارزشمند و چشمگير است. در شعر نو نيز شعرايي مانند محمد رضا عبد الملكيان[3]، قيصر امين پور[4] و... آثاري به جا ماندني آفريده‎اند كه شعر حماسه چهارده ساله از عبد الملكيان و شعري براي جنگ از امين پور، نمونه‎هاي موفقي در اين زمينه هستند.

شعر آزاد انقلاب نيز مرهون سلمان هراتي[5] است. سلمان، كه در پائيز 65 در سانحه تصادف رانندگي درگذشت، قالب آزاد را بستر مناسبي براي سرايش اشعار اجتماعي و جبهه‎اي ساخته بود. بعد از او شعرايي مانند عليرضا قزوه، شاعر مجموعه «از نخلستان تا خيابان» و سيد عبدالله حسيني و... در اين بستر نوين طبع آزمايي موفقي داشته اند. البته شعرايي پيشكسوتي مانند موسوي گرما رودي نيز آثار گرانسنگي در قالب آزاد خلق كرده‎اند كه مجموعه‎هاي خط خون و چمن لاله، خاصه شعر عاشورايي خط خون از نمونه‎هاي چشمگيري در شعر سپيد هستند.

امّا در اين ميان سازنده‎ترين و موفق‎ترين و در عين حال بديع‎ترين تحوّل ساختاري و موسيقايي و محتوايي، در قالب غزل عرضه شده است. غزل انقلاب در واقع بيت الغزل. تحوّل ادبي در عرصه شعر انقلاب است. در ادبيات كلاسيك، معمولاً غزل و مغازله، قالب نرم و براي پرورش و سرايش مظامين ظريف و لطيف عاشقانه بود. اگر از برخي غزلهاي حماسي ـ عرفاني ديوان شمس تبريزي صرف نظر كنيم، معمولاً بسيار كم اتفاق مي‎افتاد كه شاعر كلاسيك، مضامين و موضوعات و دريافت‎هاي حماسي را در قالب غزل بريزد. مضامين و موضوعات حماسي به دليل روايي بودن و به هم پيوسته بودن، محور عمودي شعر، همواره در قالب مثنوي بيان مي‎شده است، اما در شعر انقلاب، شاعران انقلاب توانسته‎اند، جهت پاسداشت ايجاز هنري ـ حداكثر معاني در حداقل الفاظ ـ حماسه را در قالب غزل بريزند و در اين پيوند پارادوكسي[6] (پيوند مضامين خشن حماسي با قالب ظريف غزل) موفق بيرون بيايند. كما اينكه غزلهاي نصر الله مرداني، قيصر امين پور، عليرضا قزوه و... چه به لحاظ زبان و چه به لحاظ تكنيك و چه به لحاظ نسخ حماسي و عرفاني كلام، نمونه‎هاي موفق غزل حماسي هستند.




  • بخوان حماسه خونين كربلا با ما
    سر بريده به ميدان عشق مي گويد
    اگر جهان همه دشمن شود ظفر يابيم
    به عرصه‎اي كه بود تيغ مرتضي با ما



  • كه شد بسيط زمين جمله هم صدا با ما
    حديث خون شهيدان كربلا با ما
    به عرصه‎اي كه بود تيغ مرتضي با ما
    به عرصه‎اي كه بود تيغ مرتضي با ما



نصر الله مرداني




  • بتي كه راز جمالش هنوز سربسته است
    ... . به يازده خُم مي گر كه دست ما نرسيد
    ... . زمينه ساز ظهورند شاهدان شهيد
    اگرچه ماتم شان داغ بر جگر بسته است



  • به غارت دل سودائيان كمر بسته است
    بده پياله كه يك خُم هنوز سربسته است
    اگرچه ماتم شان داغ بر جگر بسته است
    اگرچه ماتم شان داغ بر جگر بسته است



قادر طهماسبي (فريد)




  • يادگار از تو همين سوخته جاني است مرا
    به تماشاي تن سوخته‎ات آمده‎ام
    عرق شرم دلم بود كه از چشمم ريخت
    ورنه بركشته تو گريه روا نيست مرا[7]



  • شعله از توست اگر گرم زباني است مرا
    مرگ من باد كه اين گونه تواني است مرا
    ورنه بركشته تو گريه روا نيست مرا[7]
    ورنه بركشته تو گريه روا نيست مرا[7]



ساعد باقري




  • تنها تو بد نديده‎اي از واعظان شهر
    ما نيز در شمار شهيدان تهمتيم



  • ما نيز در شمار شهيدان تهمتيم
    ما نيز در شمار شهيدان تهمتيم



عليرضا قزوه

2. تحوّل در تصاوير هنري

تصاوير هنري از قبيل تشبيه، استعاره، تضاد، حس آميزي[8] اسطوره و... درخشش چشمگيري در شعر شاعران انقلاب دارد. اين عناصر هنري، اغلب محسوس و غير انتزاعي هستند و در باورهاي ديني و جهان بيني مكتبي شاعر باز آفريني شده و رنگ حماسه و عرفان به خود گرفته‎اند. از محوري ترين عناصر تصويري در اركان دو سويه تصاوير هنري (مشبه و مشبه به) عبارتند از: خورشيد، آينه، خون، شقايق، لاله، ستاره، عطش، اشك، فرات، زلال و...

شاعر انقلاب براي همسويه سازي اين عناصر تصويري، مفاهيمي را بر مي‎گزيند كه چه به لحاظ بافت موسيقايي حروف و چه به لحاظ پشتوانه مكتبي، شأن و منزلت انقلابي داشته و دورنماي حماسي ـ عرفاني پويا و حركت دار را در ذهن خواننده تجسّم بخشد.

3. تحوّل از نظر محتوا

عميق‎ترين و ماناترين تحوّل در ادبيات انقلاب، همان تحوّل محتوايي است كه تحوّلي خود جوش و دروني است در شعر انقلاب، شاعر براي رسيدن به جاه و مقام به مديحه پردازي‎هاي ريشه در دروغ مبادرت نمي‎ورزد. شاعر واقعي انقلاب اگر قلم به مدح مي‎گشايد، امام را مدح مي‎كند كه به قول موسوي گرمارودي[9]، هيچ آزاده‎اي نيست كه وامدار حضرتش نباشد، امامي كه ولايت او تبلور ولايت انبياست. او زيوركلام و طلايه دار قيام بوده و عارفي است كه در چشمه نور وضو مي‎سازد و سردار سپاه خون است.




  • آن پير كه زيور كلام من و توست
    آن گُرد وضو ساخته در چشمه ماه
    سردار سپاه خون امام من و توست[10]



  • سر فصل جريده قيام من و توست
    سردار سپاه خون امام من و توست[10]
    سردار سپاه خون امام من و توست[10]



شاعر انقلاب شهيد را مدح مي‎كند كه مصداق بارز كرامت انسان و خلافت الهي است و منقبت گوي شهيد منقبت گوي فطرت خدا جوي انسان است (مادح خورشيد مدّاح خود است).




  • كس چون تو طريق پاكبازي نگرفت
    زين پيش دلاورا كسي چون تو شگفت
    حيثيت مرگ را به بازي نگرفت[11]



  • با زخم نشان سر فرازي نگرفت
    حيثيت مرگ را به بازي نگرفت[11]
    حيثيت مرگ را به بازي نگرفت[11]



حسن حسيني

او رزمندگان اسلام را مدح مي‎كند كه عصاره ارزشهاي حماسي يك ملت هستند.




  • شكوه كوه فرازي ز استواري‎تان
    سرود رود طنيني ز خون جاري‎تان[12]



  • سرود رود طنيني ز خون جاري‎تان[12]
    سرود رود طنيني ز خون جاري‎تان[12]



محمد رضا محمدي نيكو

و سرانجام شاعر انقلاب شجاعت و آزادگي را مدح مي‎كند كه رمز قوام، پايداري و تمدن يك ملت در آزادگي و شجاعت آن ملت است.




  • مي برم منزل به منزل چوب دار خويش را
    در طريق عاشقي مردن نخستين منزل است
    مي‎برد بر دوش خود منصور دار خويش را[13]



  • تا كجا پايان برم آغاز كار خويش را
    مي‎برد بر دوش خود منصور دار خويش را[13]
    مي‎برد بر دوش خود منصور دار خويش را[13]



در مقاله حاضر ابعادي از تحوّل ادبي در قلمرو قالب، تصوير و نمادهاي تصويري غزل مورد بررسي و تحليل قرار گرفته است.

تحوّل در قالب يا فرم ادبي غزل

قالب شعري چه از نظر تنوع اوزان عروضي و چه از حيث انواع ادبي به اعتبار محور عمودي شعر (رباعي، مثنوي و...) و چه از حيث انواع ادبي اعتبار درونمايه شعر (حماسه، عرفان و...) در ادبيات انقلاب از چشم انداز گسترده‎اي برخوردار است. شاعر انقلاب، صرفاً به اوزان شناخته شده و متداول عروضي بسنده نمي‎كند، بلكه خود نيز دست به ابتكار زده و با بهره گيري از اصول و معيارهاي پايه‎اي عروض سنتي، تنوع چشمگيري در اوزان عروضي به وجود آورده است. ذيلاً به نمونه‎هايي از تنوع قوالب عروضي در ادبيات انقلاب اشارت مي‎كنيم.

1. اوّلين شعر، غزلي است از سيد ابوالقاسم حسيني[14]

اين شعر در بحر «رَمَل مُثَمَّن مكفُوف» سروده شده كه از اوزان دوري است؛ يعني اوزاني كه معمولاً به صورت شعر مسجّع سروده مي‎شود و در هر مصراع مثمّن قابل تبديل به يك بيت مربع است. زيباترين و در عين حال پر طنين‎ترين و رقص آميزترين اوزان دوري را مي‎توانيم در غزليات شمس تبريزي مشاهده كنيم. بحر «رمل مُثمّن مكفو ف» كه از اوزان كم كاربرد در شعر فارسي است، بستر مناسبي براي پردازش مضاميني از قبيل اميد يا عشق و آرمانهاي والاي انساني است.




  • شعر اگر كليد بغض مانده در گلو نباشد
    شعر اگر نگويد اينجا اشك و آه و خون چه كردند
    در ميان اين مضامين آيه‎هاي آسماني است
    اذن جستجو نباشد هر كه را وضو نباشد



  • پرنيان عشق و معني هر چه هست گو نباشد
    از شعور و شور و مردي ذرّه‎اي در او نباشد
    اذن جستجو نباشد هر كه را وضو نباشد
    اذن جستجو نباشد هر كه را وضو نباشد



2. شعر ديگر، غزلي است از سيد عبد الله حسيني با نام گلدان خالي. اين شعر در بحر كم تداول مستفعلن مستفعلن مستفعلاتن در اين شعر شاعر، واقعيات را در تعابير و چشم اندازهاي هنري و نمادين مختلف تجسّم مي‎بخشد كه عبارتند از چشم دوختن به گلدان خالي، ظرف سفالي، قصّه خشكسالي در چهره تكيده و زرد درختان، نگاه متبسّم كه ريشه در خيال سراب گونه دارد. همه اين تعابير جلوه‎هاي متنوع يك مفهوم هستند و آن مفهوم، زندگي بي روح و بي رمق است كه شاعر از آن به «شعر مكرّر» تعبير مي‎كند. آرمانهاي شاعر نيز به «واژه شوريده حالي» تعبير مي‎شود. بنابراين شعر گلدان خالي، حاصل اصطكاك و تقابل روزمرّگي با زندگي آرماني است. شاعر، زندگي آرماني را حاصل گره خوردگي عشق و شوريدگي مي‎داند:




  • تا كي به اين گلدان خالي چشم دوزم
    در ژرفناي خاطر زرد درختان
    شعر مكرّر، زندگيهاي فسرده است
    بر واژه شوريده حالي چشم دوزم



  • بر حسرت ظرفِ سفالي چشم دوزم
    بر قصّه‎هاي خشكسالي چشم دوزم
    بر واژه شوريده حالي چشم دوزم
    بر واژه شوريده حالي چشم دوزم



به هر تقدير بايد گفت در بحث تحوّل قالب‎هاي ادبي، غزل بيش از همه قوالب ديگر جلب توجه مي‎كند.

غزل انقلاب چه به لحاظ صور عواطف و چه به لحاظ حسي بودن كلمات و تعابير و چه به لحاظ تركيبات تصويري و همچنين به لحاظ محتوا و درونمايه، خود بستر نويني در سير تحوّل غزل فارسي است. غزل انقلاب به لحاظ برجستگي در كليّت شعر، از چند حيث جالب توجه و قابل ارزيابي است.



[1] . فرم، form

[2] . Blankverse

[3] . ر.ك ريشه در ابر، از انتشارات برگ

[4] . ر.ك تنفس صبح، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي.

[5] . از آسمان سبز، مجموعه شعر سلمان هراتي ـ انتشارات حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي.

[6] . Paradoxical، تصاوير تناقض يافته، كه ساختمان آنها از مصالح متناقض تركيب مي‎يابد مانند عطش آب، فرياد سكوت.

[7] . ابيات فوق منتخبي از غزل تماشاست. كه براي شهيد مهدي فريد طالب نيا سروده شده و شاعر خود شاهد تغسيل پيكر مطهر و سوخته شهيد بوده است.

[8] . حس آميزي: تصاويري كه ساختمان آنها از تركيب دو يا چند حس مختلف شكل مي‎پذيرد. مثلاً وقتي شاعر، صدا را چشيدني، فرياد را رنگين، محبّت را بوييدني ... مي‎بيند، به حس آميزي پرداخته است؛ مثل: چشيدن صدا، صداي سبز، چشاندن لباس و ...

[9] . سوگنامه امام، انتشارات سروش، در سوگ خورشيد، ص 352.

[10] . مجموعه از زمزمه تا فرياد، انتشارات دانشگاه گيلان، از غلامرضا رحمدل.

[11] . سوره، جُنگ ششم، انتشارات حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي.

[12] . همان.

[13] . سوره، جنگ نهم.

[14] . از حنجره‎هاي شرقي، انتشارات حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي به كوشش عبد الرضا رضايي نيا، ص 40.

/ 3