بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید نگاهي گذرا به قرآن، سنت و فقه اسلامي، نشانگر اين است كه متون مربوط به ابعاد اجتماعي دين به مراتب حجم بيشتري را نسبت به متون مربوط به ابعاد فردي به خود اختصاص داده است. «اگر اسلام نظارت و ارشاد و امر به معروف و نهي از منكر و جهاد و دفاع دارد، اگر حدود و مقررات و قوانين اجتماعي و جامع دارد اين نشان ميدهد كه اسلام يك تشكيلات همه جانبه و يك حكومت است و تنها به مسأله اخلاق و عرفان و وظيفه فرد نسبت به خالق خود يا نسبت به انسانهاي ديگر نپرداخته است، اگر اسلام آمده است تا جلوي همه مكتبهاي باطل را بگيرد و تجاوز و طغيان طواغيت را در هم كوبد، چنين انگيزهاي بدون حكومت و چنين هدفي بدون سياست هرگز ممكن نيست».[5]يكي از ادلهاي كه اتهام سكولاري را نه تنها از اسلام، بلكه از اديان و پيامبران آسماني رفع ميكند، برقراري عدالت اجتماعي به عنوان هدف بعثت پيامبران در قرآن مجيد است.[6]استاد شهيد مرتضي مطهري در پاسخ به يكي از نويسندگان غربزده كه معتقد است دين با زندگي مردم سر و كار ندارد مينويسد: «مگر قرآن هدف انبياء و مرسلين را بيان نكرده است؟ مگر قرآن در كمال صراحت نميگويد: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» ما همه پيغمبران را با دلايل روشن فرستاديم و با آنها كتاب و مقياس فرود آورديم تا مردم به عدالت قيام كنند.[7] قرآن عدالت اجتماعي را به عنوان يك هدف اصلي براي همه انبياء ذكر ميكند.[8]متفكر شهيد (استاد مطهري)، دين اسلام را يگانه ديني ميداند كه در ميان اديان و مذاهب مختلف در شؤون زندگي مردم مداخله كرده است و رابطه تنگاتنگ با مقوله حكومت و سياست دارد و نسبت اين دو را نسبت «روح و بدن» و «مغز و پوست» وصف ميكند.[9] «نسبت اين دو با هم نسبت «روح و بدن» است، اين روح و بدن، اين مغز و پوست بايد به يكديگر بپيوندند. فلسفه پوست حفظ مغز است. اگر اين پوست از مغز جدا باشد، البتّه مغز گزند ميبيند و پوسته خاصيتي ندارد. بايد سوخته و ريخته شود».[10]مرحوم امام (ره) كه خود معمار حكومت اسلامي ايران است در سراسر كتابها، نامهها و سخنرانيهاي خود بر رابطه تنگاتنگ دين و سياست و تشكيل حكومت تأكيد دارند: «كتابهاي قطوري كه از دير زمان در زمينههاي مختلف حقوقي تدوين شده، از احكام قضا و معاملات و حدود و قصاص گرفته تا روابط بين ملتها و مقررات صلح و جنگ و حقوق بينالملل عمومي و خصوصي، شمهاي از احكام نظامات اسلام است.»[11]ايشان در مقام ارائه دليل بر لزوم دخالت دين در حوزه سياست و تشكيل حكومت، پس از بيان لزوم وجود مؤسسات اجرايي براي اجراي قوانين و مقررات دين اسلام، به سنت و رويه حضرت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ تمسك ميكنند: «سنت و رويه پيغمبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ دليل بر لزوم تشكيل حكومت است زيرا اولاً خود تشكيل حكومت داد... ثانياً براي پس از خود به فرمان خدا تعيين حاكم كرده است... بديهي است ضرورت اجراي احكام كه تشكيل حكومت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ را لازم آورده، منحصر و محدود به زمان آن حضرت نيست و پس از رحلت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيز ادامه دارد. طبق آيات شريفه قرآن،[12] احكام اسلام محدود به زمان و مكان خاصي نيست و تا ابد باقي و لازم الاجرا است... اين حرف كه قوانين اسلام تعطيلپذير يا منحصر و محدود به زمان يا مكاني است، برخلاف ضروريات اعتقادي اسلام است بنابراين چون اجراي احكام پس از رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ تا ابد ضرورت دارد، تشكيل حكومت و برقراري دستگاه اجراء و اداره ضرورت مييابد.»[13]امام در ادامه، رويّه اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب را دليل ديگر لزوم تشكيل حكومت ميدانند و سپس از ماهيت و كيفيت قوانين اسلام به عنوان چهارمين دليل لزوم تشكيل حكومت از سوي دين و شريعت نام ميبرند: «ماهيت و كيفيت اين قوانين ميرساند كه براي تكوين يك دولت و براي اداره سياسي، اقتصادي و فرهنگي جامعه تشريع گشته است. [1] . خلخالي موسوي، سيد محمد مهدي، شريعت و حكومت، قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي قم، چاپ اول 1377 ش، ص 25.[2] . محمد جواد نوروزي، نظام سياسي اسلام، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 79، قم، ص 16.[3] . همان، ص 33 ـ 34.[4] . عبدالله جوادي آملي، ولايت فقيه، ولايت فقاهت و عدالت، مركز نشر اسراء، قم، 78، ص 73.[5] . همان، ص 75.[6] . قدردان ملكي، محمد حسن، حكومت ديني از منظر استاد شهيد مطهري، ، قم، چاپ اول، تابستان 79، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، ص 21.[7] . سوره حديد، آيه 35.[8] . مطهري، مرتضي، همان، صص 88 و 89.[9] . قدردان ملكي،محمد حسن، پيشين، ص 23.[10] . مطهري، مرتضي، امامت و رهبري، انتشارات صدرا، ص 32.[11] . امام خميني، ولايت فقيه، موسسه تنظيم و نشر آثار امام، چاپ دوم، زمستان 1373، ص 6.[12] . براي نمونه رجوع كنيد به: آيه 52 سوره ابراهيم، آيه 2، سوره يونس، آيه 49، سوره حج،آيه 40، سوره احزاب و آيه، 70 سوره يس.[13] . ولايت فقيه، همان، صص 19ـ17.