آغاز خلقت كي و چگونه بوده است؟ - آغاز خلقت كي و چگونه بوده است؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آغاز خلقت كي و چگونه بوده است؟ - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آغاز خلقت كي و چگونه بوده است؟

پاسخ

پاسخ در چند محور ارائه مي شود:

1. به نظر مي رسد كه قبل از هر چيز بايد به اختصار مطرح شود كه حرف فلاسفه الهي در بحث محال بودن تسلسل علل چيست؟ به طور اشاره بايد گفت كه حرف حكماي الهي در اين باره بر اساس دو مبناي فلسفي مطرح شده، فارابي در برهاني كه معروف به برهان اسد و اخصر است مي گويد: اگر سلسله اي از موجودات را فرض كنيم كه هر يك از حلقات آن وابسته به ديگري باشد به گونه اي كه تا حلقه قبلي موجود نشود حلقه وابسته به آن هم تحقق پذير نباشد لازمه اش اين است كه كل اين سلسله وابسته به موجود ديگري باشد زيرا فرض اين است كه تمام حلقات آن داراي اين ويژگي مي باشد و به ناچار بايد موجودي را در رأس اين سلسله فرض كرد كه خودش وابسته به چيز ديگري نباشد و تا آن موجود، تحقق نداشته باشد حلقات سلسله به ترتيب، وجود نخواهد يافت پس تسلسل در علل محال است.[1]

بيان ديگر بر اساس حكمت متعاليه مطرح شده و خلاصه آن چنين است:

هر معلولي نسبت به علت ايجاد كننده خود عين ربط و وابستگي است و هيچ گونه استقلالي از خود ندارد، و اگر علت مفروض نسبت به علت بالاتر از خود، معلول باشد همين حال را نسبت به آن خواهد داشت. پس اگر سلسله اي از علل و معلولات را فرض كنيم كه هر يك از علت ها معلول ديگري باشد سلسله اي از تعلقات و وابستگي ها خواهند بود، و بديهي است كه وجود وابسته بدون وجود مستقلي كه طرف وابستگي آن باشد تحقق نخواهد يافت، پس ناچار بايد وراي اين سلسله ربط ها، وجود مستقلي باشد كه همگي آنها در پرتو آن تحقق يابند بنابراين نمي توان اين سلسله را بي آغاز و بدون مستقل مطلق دانست.[2]

2. طبق هيچ يك از دو بيان ياد شده اشكال مطرح در پرسش وارد نخواهد بود، اما جهت دفع توهم اشكال به چند نكته اشاره مي شود:

نكته اول

فرض اين مسئله كه خداوند در زمان شروع به خلق يعني خلق نخستين موجود و به اصطلاح فني‌ (صادر اول، معلول اول و مخلوق اول) و قبل از آن خالق نبوده باشد خود فرض ناصواب است، زيرا در آن مرتبه از آفرينش اساسا زمان و قبليت زماني مطرح نيست. چون زمان جزء اعراض و از مقوله (كم غير قار)[3] است و در نشئة عالم طبيعت قرار دارد و فراتر از آن اصلا وجود ندارد تا فرض ياد شده ممكن باشد و در روايات نيز در اين باره كه كارهاي خداوند نه تنها زمان مند نيست بلكه فوق زمان است، نكاتي عميق آمده از جمله علي ـ عليه السّلام ـ در نهج البلاغه فرمود: «لا تَصَحَبُه الاوقات، سَبَقَ الاوقات كونه و العدم وجوده و الابتداء ازله»[4] يعني زمان با او همراه نيست، هستي او بر زمان ها و وجودش بر عدم پيشي جسته و ازليتش را آغازي نيست.

و يكي از مفسران ذيل بعضي آيات قرآني با تحليل اين مسئله مي گويد: به هر حال سخن از زمان به خاطر تعبيرات روزمره ما است، و به خاطر آن است كه قرآن به زبان ما سخن مي گويد، و گرنه خداوند و اوامرش ما فوق زمان است.[5]

نكته دوم

خالقيت و اين كه خداوند خالق عالم هستي است از صفات فعل مي باشد، و صفات فعليه عبارت است از مفاهيمي كه از مقايسه ذات الهي با مخلوقاتش با در نظرگرفتن نسبت و اضافه و رابطه خاصي انتزاع مي شود و آفريننده و آفريده، طرفين اضافه را تشكيل مي دهند مانند خود مفهوم (آفريدن) كه از ملاحظه وابستگي وجود مخلوقات به خداي متعال انتزاع مي شود و اگر اين رابطه در نظر گرفته نشود چنين مفهومي به دست نمي آيد.[6] بنابراين بعد از اثبات واجب الوجود به عنوان نخستين علت براي پيدايش موجوداتِ ممكن الوجود و در نظر گرفتن اين كه همگي آنها در هستي خودشان نيازمند به او هستند صفت خالقيت براي واجب الوجود و مخلوقيت براي ممكنات انتزاع مي شود. مفهوم (خالق) كه بر اساس اين رابطه وجودي به دست مي آيد مساوي با علت هستي بخش و موجدِ (ايجاد كننده) مي باشد و همه موجودات ممكن و نيازمند ، طرف اضافه آن بوده و متصف به مخلوقيت مي گردند.[7]

پس با توجه به اين بيان معلوم مي شود كه صفت خالقيت از صفات فعليّه خداوند است و از مقام فعل خداوند انتزاع مي شود و آنچه در پرسش مطرح شده: «... صفات خدا تغيير ايجاد نمي شود» مربوط به ويژگي صفات ذاتي خداوند است كه عين ذات است و از هر گونه تغيير منزّه است. پس جريان عليت و اينكه خداوند علة العلل همه پديده هاي هستي است و همه آنها در نهايت به خداوند ختم مي شوند و خلق و آفرينش پيوسته ادامه دارد چون فيض الهي هرگز قطع نمي شود، هيچ گونه منافاتي با تغيير ناپذيري صفات ذاتي خداوند ندارد.[8] بخصوص آن كه خلق كردن خداوند مثل تصرفات انسان در اشياء و ساختن مصنوعات نيست كه نيازي به حركت و تغيير داشته باشد.

چون خداوند از اين گونه امور منزه است.[9] اين مطلب در كلمات امير مومنان در نهج البلاغه در چند جا مطرح شده از جمله فرمود: «الحمدلله الدال علي وجوده بخلقه و بمحدث خلقه علي ازليته الخالق لا بمعني حركةٍ و نصبٍ»[10] يعني سپاس و ستايش خداي را كه به آفريدگانش بر وجودش دلالت كرد و با حادث بودن آفريدگانش به ازلي بودنش هدايت نمود، آفريننده است اما نه با حركت و رنج.

نكته سوم

اما درباره اين مسئله كه (در قرآن درباره جريان خلقت از طريق عليت چيزي نيامده) بايد گفت: قانون عليت كه در فلسفه الهي مورد بحث و تحليل عقلي بوده و ترديدي در صحت آن نيست، از نظر قرآن كريم كاملا مورد تاييد است (تفصيل اين بحث را در منبع ذيل جويا شويد)[11]

و در كلمات بعضي ديگر از مفسرين در ابن باره ذيل آيه 50 سوره قمر چنين آمده است: مي دانيم در ميان علت تامه و معلول هيچگونه فاصله زماني وجود ندارد، و لذا تقدم علت به معلول تقدم رتبي است و در مورد اراده خداوند نسبت به امر ايجاد و خلقت كه روشن ترين مصداق علت تامه يا مصداق منحصر به فرد علت تامه است اين معني روشن تر مي باشد.[12]

از مجموع آنچه بيان شدن به خوبي به دست مي آيد كه هيچ يك از اشكالات مطرح در پرسش به مسئله عليت و جريان بطلان تسلسل در علل وارد نيست، چه اين كه قانون عليت هيچگونه منافاتي با مباني اسلام ندارد.

براي مطالعه بيشتر:

1. محمد سعيدي مهر، آموزش كلام اسلامي، ج1،ص111، نشر طه، قم 1377ش.

2. علامه طباطبايي، الميزان، مجلدات: 2 ص 88، 79، 105، 108، 291، و 15ص138 و 7ص293 نشر دارالكتب الاسلاميه، تهران 1372ش.

3. ناصر مكارم، تفسير نمونه مجلدات: 3 ص 164 و 1ص 419 و 2 ص416 و 2ص416 و 12ص537 و 13ص447 و 15 ص492 نشر دارالكتب الاسلاميه، تهران 1379ش.

قال علي -عليه السّلام- : بها تجلي مانعها للعقول.

خالق از راه مخلوقات خود بر عقول تجلي كرده است.

نهج البلاغه خطبه 186.


[1] . مصباح يزدي، آموزش فلسفي، ج2 ص84، نشر سازمان تبليغات اسلامي، 1374.

[2] .همان ص85.

[3] .علامه طباطبايي، بدايه الحكمه، مرحله 10، ص163، نشر موسسه النشر الاسلامي، قم 1419ق.

[4] . نهج البلاغه خطبه 186.

[5] . ناصر مكارم، تفسير نمونه، ج23، ص86، نشر دارالكتب الاسلاميه، تهران 1379ش.

[6] . مصباح محمد تقي، آموزش عقايد، ج1ص104، نشر سازمان تبليغات چاپ اول، 1365ش.

[7] .همان، ص106.

[8] . مصباح، آموزش فلسفه، ج2، ص388، نشر سازمان تبليغات اسلامي، 1374ش.

[9] . مصباح، محمد تقي، آموزش عقايد، ج1،ص107نشر پيشين.

[10] . نهج البلاغه، خطبه152، با ترجمه علي شيرواني.

[11] .علامه طباطبايي، الميزان، ج1ص72، نشر دارالكتب الاسلاميه، تهران 1372ش.

[12] . ناصر مكارم، تفسير نمونه، ج23، ص85 ، نشر پيشين.

/ 1