2- گفتمان انكار وضع موجود - گفتمان احیاء و زوال گفتمان های پیشین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گفتمان احیاء و زوال گفتمان های پیشین - نسخه متنی

نویسنده: محمدتقي قزلسفلي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

2- گفتمان انكار وضع موجود

گفتمان انكار وضع موجود در عين گرايش نهيليستي، نوعي پذيرش علم زدگي (ساينتيسم) را نيز باور داشت. اما چنين همسويي را به جاي يافتن در شرايط بومي، به عصرهاي طلايي گذشته مرتبط مي كرد. كارگزار حوزه قدرت چنين گفتماني در پهلوي اول و شخص رضا شاه متجلي شد.
اين گفتمان،‌و البته بخشي از هواداران گفتمان پيشين را نيز با خود همراه كرد، تا از كارگزار آن چهره اي انساني،‌ مترقي و علاقمند به ايجاد دولتي مقتدر هچون ايران قبل از اسلام ارايه كند. چهره ديگري از اين گفتمان، پذيرش فرهنگي بود كه در صدد اشاعه و تحكيم نوعي ناسيوناليسم گذشته گرا، «غيريت پرور» (مثل عرب و ترك) و گزينشي بود. هژموني فرهنگي موجود در ادبيات آن نيز سرنوشت مشابه داشت. براي مثال ادبيات سالهاي 1300 تا 1315 به طور كل چنين وضعيتي را منعكس مي كرد. مجله هايي چون عصر انقلاب، عهد انقلاب، ايران، وطن، زبان آزاد، كوكب ايران، صداي تهران، استخر، گلستان، عصر آزادي و... در اين حوزه نمادهايي از آنچه گفته شد را پديدار مي ساختند.

گفتمان انكار وضع موجود، استقبال از شونيسم (ناسيوناليسم ايراني افراطي) بود. در مجموعه گفتمان حمايت شده از سوي دولت پهلوي، هويت طلبي ملي خود را با بهره جويي از ميراث فرهنگي و تاريخي باستان گرا دل خوش كرد. اقدامات نهادهاي حكومتي و طبقه روشنفكري تمامت خواه، همسو با يكديگر، مفاخر تاريخي را با انكار هويت بومي معنوي پاس مي داشتند. نامگذاري شهرها و خيابانها و نهادها با الهام از نامهاي باستاني، ترجمه متون پهلوي به فارسي و تشويق پارسي نويسان، همه در جهت تقويت احساسات و گرايش هاي ناسيوناليستي و جانشين فرهنگ كهن به جاي اعتقاد بومي ـ اسلامي بود البته در چنين شرايطي، «اسلام» جايگاهي متعالي نمي يافت.

«اسلام» در متن گفتمان پهلوي (گفتمان انكار وضع موجود)، به مثابه پديده اي تحميلي به سرزمين كوروش و داريوش و سرزمين هخامنشيان و ساسانيان، نگريسته مي شد و عناصر گفتمان اسلامي به عنوان عناصري ويرانگر، غيرطبيعي، خطرناك و تهديدزا تعريف مي شدند كه ضرورت يك استراتژي نظارت و كنترل مستمر را ايجاب مي كردند.[1]

در گفتمان انكار وضع موجود، نه تنها هويت اسلامي بلكه غرب نيز به شكل اهريمني در مي آمد، يكي از نويسندگان، غرب ستيزي خود را اين گونه هويدا مي كند:

«تمدن غرب بدبختانه بشر را طوري غرق ماديات كرده كه براي اعتلاي روح انساني مجال و راهي بازنگذاشته است. تمدن غرب زندگي امروزي انساني را نيز به زندگي حيواني نزديك تر و بلكه در بعضي موارد پايين تر ساخته است. اين ميليونها نفوس بشر كه هر روز به كارخانه ها سوق داده شده و مانند ماشين و يا حيوان به كار واداشته وقت غروب خسته به خانه برمي گردند و فردا باز همان كار را تكرار مي كنند چه فرقي با حال گاو و گوسفندي كه چوپان هر روز به چراگاه مي برند، دارند؟»[2]

در طيف حمله به هويت اسلامي ـ مذهبي نيز برخي از نويسندگان تا پذيرش آراي نژادپرستانه پيش رفتند و شايد ندانسته فضايي را پرورش دادند كه خود نمي دانستند چه بهره گيري از آن مي شود. در اين طيف، صادق هدايت، با ارائه برخي آثار تاريخي و سياسي بر پايه غيريت تراشي بيگانه، بر عنصر «عربيت» حمله مي كند. آثاري از او مثل مازيار،‌ پروين دختر ساسان سه قطه خون و توپ مرواريد از اين نمونه ها به شمار مي روند. براي مثال او در توپ مرواريد يهوديان را عنصر سازنده اسلام معرفي كرده ادعا مي كند كه آن را جاسوسان يهودي به راه انداختند و با دست خودشان درست كردند براي آنكه تمدن ايراني و روم را براندازند و به مقصودشان هم رسيدند.

/ 12