گفتمان احیاء و زوال گفتمان های پیشین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گفتمان احیاء و زوال گفتمان های پیشین - نسخه متنی

نویسنده: محمدتقي قزلسفلي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كردار زباني چنين گفتماني، در صدد جستجوي همه آن چيزي بود كه در «ديروز، آنجا و آنها» و به عبارتي بهتر در لايه هاي فشرده و بغض آلود تاريخي نهفته بود. در اين گفتمان به دليل كم رنگي واقعيت و حضور توهمات ناشي از بازيهاي زباني، تلاش براي هم رنگي با جهان رو به تصعيد و تكامل به نوعي سرگرداني دائم بدل شد.[3] لذا سويه هاي ناسيوناليستي و رمانتيك و مدرنيسم سطحي شده از گفتمان پيشين كه ارثيه مشروطيت بود، همه در مسير «تمجيد و تجليل از ايران پيش از اسلام و انتقاد سخت از اسلام و عرب ها، و آرزوي بي فرجام اروپايي شدن كامل و سريع جامعه ايراني»[4] قرار گرفت.

انگيزه هاي معرفتي سطحي نگر در اين نوع گفتمان كه همراه با خشم از اضمحلال فرهنگي، عقب ماندگي و ضعف سياسي هم بود، در عين بزرگ جلوه دادن دستاوردهاي واقعي و خيالي ايران باستان، خود را مخالف امپرياليسم اروپايي مي دانست[5]. در همان حال شيفته فرهنگ جديد اروپايي از همه هنجارها و سنتها ـ احساس بيزاري و گاه حتي شرم مي كرد و در عوض به افتخارات ايران باستان در قالبي بسيار رمانتيك مغرور بود. از عوام و رفتار و عادات آنها در عذاب بود و از اين مي ترسيد كه داوري اروپاييان درباره «ما» (همان غير اروپايي)، بر مبناي شكل و قيافه و لباس و طرز زندگي «آنها» صورت گيرد. اما از سوي ديگر به كورش، داريوش انوشيروان، و نژاد آريا مي باليد. به اين ترتيب هم طرفدار اروپا بود و هم ضد امپرياليست؛ هم به خود مي باليد و هم خود را انكار و نفي مي كرد.

اين وجوه ساختار سياسي ـ اجتماعي و فرهنگي ايران را به سمت پذيرش و هواداري از نوعي سمبوليسم مي كشاند، كه در اين حال به قول پلخانف روسي، «وقتي هنر يك جامعه گرايش به سوي سمبوليسم پيدا كند، دليل آشكاري است بر اينكه تفكر اين جامعه، يا تفكر آن طبقه اجتماعي كه مهر خود را بر هنر زده است نمي تواند به معناي عميق رشد اجتماعي كه پيش رويش جريان دارد، پي ببرد. سمبوليسم نوعي گواهي نامه فقر است. تفكري كه مجهز به فهم واقعيت باشد، هيچ نيازي ندارد كه خود را در بيابان سمبوليسم سرگردان كند.»

در چنين فضاي غبار گرفته اي است كه «فكر احيا» در كالبد خسته و بي اميد «بومي گرايي» رو به توسعه مي نهد و فراراه مناسبي جهت تصعيد احوال معرفتي در ابعاد كلان مي شود.

/ 12