3- گفتمان احياء - گفتمان احیاء و زوال گفتمان های پیشین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گفتمان احیاء و زوال گفتمان های پیشین - نسخه متنی

نویسنده: محمدتقي قزلسفلي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

3- گفتمان احياء

الف ـ جايگاه زباني و معرفتي

در جايگاه زباني، فرآورده هاي متعددي وجود داشته اند كه به نوعي خواهان ارائه بخشي از معناي نهفته پيرامون گفتمان احياء هستند. حضور اصطلاحات زباني معطوف به كردا سنت و مذهب تعالي بخش، چون «احياي دغدغه هاي ديني، احياي تمدن ديني، احياي معارف ديني، احياي تفكر ديني، احياي باورهاي ديني،‌ و احياي شعاير ديني و...» در چهارچوب گفتمان مذكور هويت خود را باز مي يابند؛ براي مثال شهيد مطهري ضمن اشاره به اينكه معرفت ديني زنده است و حقيقت دين قابليت مردگي ندارد، از احياي فكر ديني به جاي احياي دين ياد مي كند و با اشاره به چنين جايگاه معرفتي تصريح مي كند:

«ما اكنون بيش از هر چيزي نيازمنديم به يك رستاخيز ديني و اسلامي، به يك احياي تفكر ديني، و به يك نهضت روشنگر اسلامي.»[6]

از چشم انداز تطبيقي آنچه تسريع كننده حضور چنين گفتماني بود، كاستيها و ناكارآمديهاي موجود در بدنه معرفتي و هستي شناسانه و نيز جهانبيني آلوده به ماديات گفتمان هاي پيشين بود. به علاوه، دير صيرورت تاريخي الزامات ترقي بشر و در مقابل نياز به تحول گفتمان ترقي در انديشه روشنفكري ديني داخلي، حضور چنين گفتماني الزامي و اجتناب ناپذير بود.[7] از طرفي،‌ مخاطرات متعدد جوامع ديني، در صد ساله اخير، وجدان جمعي ديني را به سوي تمركز گفتماني مي كشاند تا در اولويت نخست، به مقام دفاع از هويت ديني و قومي خويش برآيد. لذا شايسته است كه خاطرنشان كنيم، هرچند اين گفتمان پس از الگوهاي پيشين تحليل مي شود، اما سويه زماني و ديرينه شناسانه گذشته نگر دارد.

و در همان حال از پذيرش علقه ها و مجاري مثبت گفتمان هايي رايج نيز حذر نمي كند، از اين جهت تعالي آن نوعي تكامل ديالكتيكي و تدريجي است. بي مناسبت نيست اگر تسريع تاريخي اين رويكرد را، از يك سو دغدغه مشفقانه مؤمنان براي حفظ چهره آراسته و دلرباي دين و از ديگر سوي، بخشي از تلاش فكري جامعه بومي، در پاسخ گويي به بحرانهاي عيني؛ همچون «عقب ماندگي، استعمار زدگي، و فقر فرهنگي» بدانيم، چالش دو قطبي موجود در هسته آن هم، به شكل مبارزه با «غرب گرايي» (Occiden Talism) تجلي مي كرد.[8]

در اين معنا،‌ تنها مي شد از «اسلام انتظار داشت، كه خود را به مثابه گفتماني تجديدنظر طلب و نه تنها به عنوان دين مسلمانان بلكه شايد گسترده تر از آن، به عنوان ايدئولوژي كساني كه از شيفتگي سطحي به نظم ملي و جهاني، چندان تصوير خوشايندي ندارند، مطرح كند.»[9] به علاوه اينكه رهبري حاضر در متن چنين فضايي در مقام معارضه و چالش جدي با امر «خود ـ نهادينه» كردن فروتري و انزواي انسان مسلمان در متن بومي برآمد و آنچنان كه كردار انقلابي نشان داد، اين معارضه به شكل يك آيين شكني و خلق شورش همه جانبه عليه سلطه غربي درآمد. در فهم چنين رخداد قابل تحسيني است كه بنارد (Benard) اعتراف مي كند؛ اسلام، تنها پاسخ مناسب براي گفتمان احياء بود، چرا كه در نزاعهاي مختلف موجود در فضاي بحراني و مادي قرن بيستم، نظير نزاع شرق و غرب، برخورد ميان سنت و ارزشهاي جديد غربي و نزاع ايدئولوژيهاي مادي مسلك محوريت مناسب تري داشت.[10]

اين گفتمان چنان كه متذكر شديم نگاهي بازانديشانه و احياگرانه برگذشته بومي و انباز غبارگرفته معرفتي آن هم بود. به عبارتي در اين معنا «بومي گرايي، آموزه اي بود كه خواستار بازآمدن، بازآوردن، يا ادامه رسوم، باورها‌، و ارزشهاي فرهنگي بومي بود. بومي گرايي در باورهاي عميق چون مقاومت در برابر فرهنگ غيرپذيري، ارج نهادن به هويت اصيل اسلامي و آرزوي بازگشت به سنت فرهنگي آلوده نشده بومي قرار مي گرفت.»[11]


[1] . تاجيك، 1377، ص 86.

[2] . نقل از بهنام، 1375، ص 121.

[3] . نگاه كنيد، داوري، 1376، ص 60-49.

[4] . كاتوزيان، 1372، ص 14.

[5] . براي مثال نگاه كنيد به ريچارد كاتم، 1372.

[6] . نگاه كنيد به محمدي، 1375، ص 38-30.

[7] . نگاه كنيد به حجاريان، 1375، ص 60-54.

[8] . Cheryl Benard، 1986،p25-6.

[9] . عمرو ثابت، 1375، ص 17.

[10] . Ibid.p26.

[11] . بروجردي، 1377، ص 130.



/ 12