انقلاب اسلامي و بازتاب آن بر پاكستان
مقدّمه
ذبيح اللّه نعيميان - مجلة معرفت، ش 98، ص65-74انقلاب اسلامي ايران، انفجار نور بود كه شعاع تابش آن تا ژرفاي جهان اسلام راه يافت. از ديدگاه جان ال. اسپوزيتو، ايران نخستين انقلاب سياسي اسلامي موفق را به جهان عرضه كرد و مسلمانان سراسر جهان از ثمره آن، كه همانا اوج گرفتن مفهوم هويّت اسلام و بازگشت غرور و اقتدار به مسلمانان در جهاني كه تحت سلطه ابرقدرت هاست، محظوظ شدند. ايران آماده بود تا اصول خود را در كشور خويش و جهان خارج از آن تبليغ كند.[1] بازتاب جهان شمول انقلاب اسلامي چنان گسترده بوده كه بسياري از محافل و شخصيتهاي سياسي جهان اين امر را مورد تأكيد قرار داده اند و حتي رجال برجسته صهيونيست نيز به آن اذعان نموده اند.[2] پاكستان به عنوان يك كشور مسلمان و همسايه ايران، يكي از كشورهايي است كه از تابش انوار انقلاب اسلامي بي بهره نمانده است. در نوشتار حاضر، به ابعادي از اين مسئله خواهيم پرداخت.الف. وجوه اشتراك دو جامعه ايران و پاكستان
1. اشتراك مذهبي
اشتراك مذهبي در اسلام و در درجه بعد تشيّع، اصلي ترين امري است كه زمينه ساز ارتباط دو جامعه ايران و پاكستان بوده است.[3] 95 درصد جمعيت پاكستان مسلمان، با اكثريت حنفي و مالكي، هستند و در اين ميان، دست كم 25 درصد جمعيت پاكستان را (كه بر اساس آمار سال 1987 حدود 105 ميليون نفر بوده اند) شيعيان تشكيل مي دهند.[4] روشن است كه اسلام گرايي جنبه مشتركي است كه توانسته زمينه تأثيرپذيري از انقلاب اسلامي را فراهم آورد، اما در اين ميان «تشيّع» و وجود برخي گرايشهاي خاص در ميان اهل تسنّن (بهويژه آن دسته از گرايشهاي سنّي گرايانه كه تعلّق خاطر بيشتري نسبت به اهل بيت(عليهم السلام) دارند) توانسته است زمينه اشتراك و تأثيرپذيري فراوان تري را ايجاد كند، در حالي كه گرايش هايي مانند «وهّابيت» و «سلفيگري»، كه در جريانهاي فراواني خود را نشان داده اند، سطح تأثيرپذيري از انقلاب را كاهش داده اند. از ميان اكثريت سنّي مذهب در اين كشور، سطح تأثيرپذيري دو گروه «ديوبندي» كه تعلّق خاطر به وهّابيت در آن زياد است و «بريلوي ها» كه سطحي از علاقه به اهل بيت(عليهم السلام)در آن ديده مي شود، از انقلاب اسلامي متفاوت است.[5]در اينجا، ذكر اين نكته حايز اهميت است كه برخي از تحليلگران غربي ميان انقلابيگري از نوع شيعي با جنبشهاي سنّي گرايانه ـ كه در اوايل دهه 1980 جهان اسلام را در نورديدند و آن را «بنيادگرايي» مي نامند ـ تمايز قايل مي شوند و از اين نظر، تأثيرپذيري يا عدم تأثيرپذيري جنبشهاي اهل تسنّن از انقلاب اسلامي، در نگاه آنان معناي ديگري دارد.[6]2. اشتراك تاريخي ـ سياسي
بخشي از مناسبات مشترك ايران و پاكستان به جريانهاي تاريخي بازمي گردد كه اين دو كشور شاهد آن بوده اند؛ چنان كه حمله برخي سلاطين ايراني به هندوستان و سلطه بر بخش هايي از پاكستان كنوني زمينه ساز چنين مناسباتي بوده است.[7] اما صدور اسلام به سرزمين هندوپاك، از طريق ايران و بهويژه از طريق صوفياني كه نامشان تاكنون در فرهنگ ديني ـ عرفاني باقي مانده، علقه خاصي ميان اين دو كشور ايجاد كرده است.[8]گذشته از سوابق مشترك تاريخي ديني، استعمارزدگي اين دو كشور و بهويژه مقابله با استعمار انگليس، آمريكا و دست نشاندگان آن ها، امري است كه زمينه ساز تأثيرپذيري شديد پاكستان از انقلاب اسلامي ايران، بهويژه در سطح ملّت مسلمان، بوده است.نوع ارتباط حكومت پهلوي با هندوستان زمينه ساز نگاه و تأثيرپذيري خاص پاكستان از انقلاب اسلامي ايران بوده و ناخشنودي تاريخي پاكستانيها در احساس نزديكي محمّدرضا شاه با پارسيان زرتشتي هند و همكاري دولت او با دولت هند، با فروريختن تخت سلطنت او، به نوعي ديگر در نگاه پاكستان به ايران تأثير گذاشت.