آيا ضرورت ندارد تا با افزايش مقاومت منازلمان در برابر زلزله، جلوي فاجعه ها و كشتارها و خرابي ها را بگيريم؟
زلزله بالاي هفت ريشتر در ژاپن هيچ گونه فاجعة انساني در بر ندارد, بهتر نيست ما زلزله را يك امر طبيعي قلمداد كنيم و منازلمان را ضد زلزله بسازيم, تا جلوي اين فاجعه ها و كشتارها و خرابي ها را بگيريم؟پاسخ
با سلام و احترام خدمت شما پرسشگر گرامي كه به دنبال رفع دغدغههاي علمي به تلاش و كاوش فكري پرداخته و از رهگذر سئوال به شكوفايي انديشه خود ياري ميرسانيد.از اينكه با مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه مكاتبه نمودهايد صميمانه تشكر ميكنيم، اميد آن كه تحقيق و پاسخ ارايه شده رهگشاي انديشه پويشگرتان باشد.يكي از مسايل مهم و بحث برانگيز از گذشته تا كنون مسئله جبر و اختيار انسانها در برابر حوادث است نگاه سطحي به اين مسئله و موشكافي نكردن آن, نتيجهاي جز فرو غلطيدن در جبر يا اختيار محض (تفويض) ندارد كه هر دو با تعاليم شيعه مخالف است. در اين نوشتار به اختصار به حوادث جهان و ارتباط آنها به اعمال ما, ميپردازيم:
حوادث جهان و ارتباط آنها با علتهاي پيشين
دربارة حوادثي كه در جهان رخ ميدهد, سه گونه ميتوان نظر داد:1 . حوادث با گذشته خود هيچ ارتباطي ندارد؛ هر حادثه در هر زمان كه واقع ميشود مربوط و مديون اموري كه بر او تقدم دارند, نيست. پذيرش اين نظريه, منجر به انكار اصل عليت و توجيه حوادث با گزاف و اتفاق و صورتهاي غير علمي است. كه پذيرفته نيست.2 . براي هر حادثه علت قايل شويم؛ ولي نظام اسباب و مسبّبات را و اين كه هر علتي معلولي خاص ايجاب ميكند و هر معلولي از علت معين امكان صدور دارد, منكر شويم و چنين پنداريم كه در همة عالم و جهان هستي يك علت و يك فاعل بيشتر وجود ندارد و آن ذات حق است و همة حوادث و موجودات مستقيم و بدون واسطه از او صادر ميشوند.اين همان مفهوم جبر و سرنوشت جبري است و همان اعتقادي است كه اگر در فرد يا قومي پيدا بشود زندگي آنها را تباه ميكند.3 . اصل علّيت عمومي و نظام اسباب و مسبّبات بر جهان و جميع حوادث جهان حكم فرما است و هر حادثهاي, ضرورت و قطعيت وجود خود را و همچنين شكل و خصوصيّت زماني و مكاني و ساير ويژگيهاي خود را از علتهاي پيشين خود كسب كرده است و يك پيوند ناگسستني ميان گذشته و حال و استقبال وجود دارد. بر اساس اين نظر, سرنوشت هر موجودي به دست موجود ديگر است كه علت او است و آن علت اين موجود را پديد ميآورد و آن علت نيز, به نوبة خود معلول علّت ديگري است و همينطور...[1]ماديون به علت العلل نهايي كه اين حوادث را پديد ميآورد جنبه مادي ميدهند اما الهي مسلكان علت اصلي را آگاه و باشعور و... ميدانند.بر اساس نظريه الهيون، هيچ حركتي در جهان بدون اذن و مشيت الهي صورت نميگيرد, حتي برگي بدون آگاهي و اذن او از درخت نميافتد, البته بايستي توجه داشت كه اراده و مشيت خداي متعال, در قالب اسباب و سنتها مقرر شده و از جانب خداوند جريان مييابد دانهاي كه در مكان سبزي قرار ميگيرد سبز ميشود. اين سنت الهي است كه در جهان حاكم است همين دانه اگر در جاي خشك باشد سبز نميشود اين هم مشيت خدا است, بنابراين خداوند مجموعهاي از سنتها را در طبيعت و نظامهاي هستي برقرار كرده و جريان امور را بر طبق اين سنتها, انجام ميپذيرد.انواع موجودات نسبت به علتها
موجودات جهان بر دو قسماند: برخي آنها امكان بيشتر از يك نوع خاص از وجود در آنها نيست, مانند مجردات علوي. برخي ديگر از موجودات امكان و قابليت شكل پذيرهاي متفاوتي دارند، مانند همة موجودات مادي كه با فراهم بودن امكانات, تكامل يافته و به حيات خود ادامه ميدهند و در صورت وجود مانع از آن باز ميايستند.انسان از آن جا كه داراي اختيار و اراده است, از موجودات مادي ديگر برجسته و متمايز است. به عبارت ديگر؛ بيشتر موجودات مادي شكل و قالب و تعيين سرنوشتشان غير ارادي است؛ اما انسان تعيين آينده و سرنوشتش به عهدة خودش ميباشد و اين هم در واقع يكي از سنن الهي است كه در نهاد انسان, نهاده شده است تا او با اختيار و اراده خود, در كنار ساير عوامل و علتها, آينده خود را رقم زند.[2]عوامل تأثيرگذار در سرنوشت انسان
برخلاف نظر ماديون, كه عوامل تأثير گذار در سرنوشت انسان و عمر او را در عوامل طبيعي منحصر ميدانند, شريعتهاي آسماني, افزون بر عوامل مادي, مانند: بياحتياطيها, مراعات نكردن بهداشت, ساخت و سازهاي نامناسب, زلزلهها, سيلها و...، عوامل معنوي را نيز, مانند: صدقه, دعا, گناه, عذاب خداوند و...، در سرنوشت انسان مؤثر ميدانند. نمونههاي متعددي از تأثير اين عوامل, در طول تاريخ در كتابهاي معتبر آمده است در اينجا به اختصار به نمونههايي از آيات و روايات كه بر تأثيرگذاري عوامل معنوي تأكيد دارند اشاره ميشود:1 . در روايتي پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ ميفرمايند:انفاق در راه خدا و صله رحم خانهها را آباد, و عمرها را طولاني ميكند.[3]2 . آيه 41 سورةروم: «فساد در خشكي و دريا به خاطر اعمال مردم آشكار شد, تا نتيجه بعضي از اعمالي را كه انجام دادهاند به آنان بچشاند, شايد باز گردند». اشاره دارد كه گاه مصيبتها, جنبه دسته جمعي دارد و محصول گناهان جمعي است.3 . در روايتي پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ ميفرمايند:«اي مسلمانان از زنا بپرهيزيد كه شش پيامد سوء دارد: سه چيز در دنيا و سه چيز در آخرت, اما آن سه كه در دنيا است: نورانيت را از انسان ميبرد, فقر و تنگدستي به بار ميآورد و از عمر انسان ميكاهد». [4]حاصل آن كه نبايد عوامل دخيل در سرنوشت انسان را, منحصر به عوامل مادي و ظاهري دانست.آيا تشخيص اين كه حوادث پيش آمده بر اثر عوامل معنوي است يا طبيعي ممكن است؟همچنان كه گفته شد,اعمال آدميان مانند عوامل طبيعي بر روند حوادث تأثير دارد, اما اين كه فلان حادثه تحت تأثير كدام علت بوده است كاري است بسيار مشكل و جز اولياي الهي ـ كه واقف بر اسرار باشند ـ كسي قادر به تشخيص قطعي آن نيست, بنابراين ما نيز بهتر است از قضاوت كردن بدون دليل, در اين گونه حوادث بپرهيزيم.
وظيفه انسان در برابر حوادث و عوامل طبيعي
اسلام و به ويژه آموزههاي شيعه, نه تنها انسان را به دست روي دست گذاشتن در برابر عوامل طبيعي فرا نخوانده, بلكه او را به مواجهه مناسب با آنها فرا خوانده است. قرآن كريم و آيات در هيچ مورد نميگويد در برابر مصيبتها تسليم باش و در رفع مشكلات كوشش مكن و تن به ظلمها, ستمها, بيماريها و حوادث بده، بلكه ميگويند: اگر با تمام تلاش و كوششي كه انجام دادي باز هم گرفتاريها بر تو چيره شد، بدان گناهي كردهاي كه نتيجه و كفارهاش دامانت را گرفته, به اعمال گذشته بينديش و از گناهانت استغفار كن و خويشتن را بساز و ضعفها را اصلاح نما.[5]همه دستورهاي بهداشتي و تأميني و امنيتي در راستاي همين مواجه مناسب انسان در برابر حوادث است. در روايتي آمده است: «حضرت علي ـ عليه السّلام ـ در پاي ديواري نشسته بود متوجه شد كه ديوار شكسته است و ممكن است فرو ريزد؛ فوراً برخاستند و از آن جا دور شدند مردي اعتراض كرد: از قضاي الهي ميگريزي؟ حضرت پاسخ دادند از قضاي الهي به سوي قدر الهي فرار ميكنم.»[6]بنابراين، وظيفه در برابر حوادث احتياط كامل و فراهم كردن همه شرايط و امكانات متناسب با آنها است.از جمله، در برابر زلزله، سيل، طوفان و جز اينها، وظيفه آدمي، ساخت و ساز مناسب، دوركردن خود از معرض آنها است، چنانچه، آدمي، اين امور را مراعات نكند، عامل پديدههاي شرّ از نظر ما جز او كسي نخواهد بود، از اين رو است كه از نظر حقوقي اگر پيمانكاري اصول ساخت و ساز را مراعات نكند مجرم شناخته خواهد شد.براي آگاهي بيشتر رجوع شود به :1 . عدل الهي، شهيد مطهري.2 . كلام اسلامي، ج 1، سعيدي مهر.علي ـ عليه السّلام ـ:«ان البلاء للظالم ادب، و للمؤمن امتحان، و للانبياء درجة و للاولياء كرامه؛بلاها براي ظالم تأديب است و براي مؤمنان امتحان و براي پيامبران درجه و براي اولياء كرامت و مقام است.»بحارالانوار، ج81، ص 198چرا خداوند حوادثي مانند سيل و زلزله را بوجود ميآورد تا انسانها از بين بروند؟
جواب اجمالي
اولاً، جهان طبيعت آميخته با حوادث ناگوار است و نخواستن اين امور مساوي با نفي اين جهان است ثانياً، بشر استعداد كاهش دادن برخي از اين زيانها را ندارد ثالثاً بيشتر بلاهاي جوامع انساني به خاطر اعمال و كردار خود آن جوامع است. رابعاً شرور ذاتاً و اصالتاً متعلق اراده خداوند نيستند.جواب تفصيلي
با سلام و عرض ارادت به حضور شما سؤال كنندة گرامي، يكي از اشكالات مهمي كه برخيها از جمله «هيوم» و همفكران او بر برهان نظم كردهاند همين مسئلة آفات و شرور است در جواب به اين اشكال توجه به نكاتي در اين باب بسيار ضروري است: بايد دانسته شود كه معلومات ما انسانهاي ضعيف در برابر مجهولات بسيار ناچيز است لذا با اين بينش محدود و ناقص خود قضاوتهاي نسبي داريم و آنچه ما از اسرار آفرينش و جهان هستي ميدانيم در برابر آنچه نميدانيم همچون قطرهاي در برابر اقيانوس عظيمي است. بنابراين اگر ما نتوانستيم اسرار وقوع فلان طوفان يا زلزله را دريابيم نميتوانيم به كّلي آن را مورد انتقاد قرار دهيم. در گذشته بسياري از مسائل را جزء شرور و آفات ميشمرديم، ولي امروز در پرتو پيشرفتهاي علمي و كشف اسرار تازه از جهان آفرينش آنها را مفيد و سودمند ميدانيم، فيالمثل در سابق قضاوت عمومي بر اين بود كه گريه پيدرپي نوزادان جز شكنجهاي براي خودشان، و آزاري براي پدر و مادر بيش نيست. در حالي كه امروز ميگويند اگر اين گريه نباشد ممكن است نوزاد سلامت خود را به كلّي از دست دهد، گريه بهترين ورزش براي او است، گريه دستگاه تنفس او را به كار مياندازد، جريان خون او را سريع ميكند، و تمام بافتهاي بدن را تغذيه ميكند، عضلات دست و پا و سينه و شكم را قوي ميسازد، به علاوه رطوبتهاي اضافي موجود در مغز او را كه ممكن است مايه عفونت گردد بيرون ميفرستد.[7]در مثال زلزلههاي ويرانگر، اگر علل وقوع يك زلزله را در ارتباط و با علل و عوامل زنجيرهاي مورد بررسي قرار دهيم مسلماً ديدها عوض خواهد شد. به طور مثال اگر محلت قوع زلزله را ـ طبق بعضي از فرضيهها ـ حاصل تأثير جاذبة ماه روي پوستة شكنندة زمين بدانيم، و در نظر داشته باشيم كه حركت حاصل از جزر و مد به وسيلة ماه چه اندازه در تنظيم حيات موجودات زنده در درياها و آبياري بسياري از سواحل حاصلخيز كه نهرهاي آب شيرين از آنها ميگذرد و جزر و مد دريا آب شيرين را به عقب ميراند و ميليونها درخت را سيراب ميكند، اثر ميگذارد، آنگاه خواهيم دانست كه حكم به شر بودن آن قضاوتي بسيار عجولانه است. (منظور شر مطلق است).همچنين اگر علت آن را حرارت و بخارات دروني زمين بدانيم و آثار اين حرارت دروني را در مجموع بررسي كنيم كه چه تأثيري در پيدايش منابع عظيم نفتي و زغال سنگ و غير اينها دارد مسلماً آن قضاوت يكجانبه از ميان خواهد رفت.حقيقت اين است كه حداقل بايد به امر اعتراف كرد كه علم محدود ما نسبت به اسرار جهان هستي به ما اجازه نميدهد به سادگي دست به قضاوت مطلق و همه جانبه در اين گونه امور بزنيم. مخصوصاً باتوجه به اينكه رويدادهاي عالم اموري جدا و پراكنده از هم نيستند بلكه سلسلة زنجيري است كه از آغاز تا پايان جهان كشيده شده و همه را با هم پيوند داده است.[8] بايد جهان طبيعت را از ديدة عقل و خرد بررسي كرد نه از ديدة عاطفي، و چه بسا داوريهاي تكفيكي و عاطفي، عادلانهترين و اخلاقيترين كارها را بد تلّقي كند، روي اين اساس حوادثي كه مايملك انسانهاي منطقهاي را نابود ميكند، از نظر جزء نگري، شّر و ناگوار است ولي در مطالعة مجموعه حوادث طبيعت، چه بسا معلول يك رشته خيرهاي بيشمار قبلي بوده و يا سرچشمة پديد آمدن فراواني است كه زندگي انسانهاي بيشماري را تأمين ميكند، اين نوع شّر قليل در برابر آن خير كثير (كه تفكيك پذير نيستند) شّر محسوب نميشود.ثانياً جهان طبيعت بر پايه اسباب و مسبباّت استوار است و اصطكاك و تزاحم در طبيعت آن نهفته است، خواستن جهاني كه در آن مرض و بيماري، مرگ و مير، تنازع و خصومت در ميان آفريدههاي آن نباشد، در حقيقت خواستن شيري است كه فاقد خوي درندگي ، پنجه افكني و حمله وري باشد، آتش در هر كجا باشد اثر ويژه آن سوزاندن است، خواه در كعبه و مسجد، خواه در خانه و مغازه، بنابراين نميتوان انتظار داشت كه جهان مادّه خارج از نظام علّيت، كاري را صورت دهد.[9] البته عدل الهي ايجاب ميكند كه گرفتاران و حادثه ديدگان بيگناه را از طريق پاداشهاي اخروي و يا تخفيف در احكام اعانت نمايد همچنانكه در قرآن ميفرمايد: «و بشّر الصابرين، الّذين اذا اصبتهم مصيبهّ قالو انّالله و انّا اليه راجعون اولئك عليهم صلوات من ربهّم و رحمة[10]» و بشارت بده به صابران كشاني كه در هنگام مواجهه با مصيبت ميگويند اما از خدا خداييم و به بسوي او باز ميگريدم اينان كسانياند كه رحمت خدا شامل حالشان ميشود...ثالثاً آنچه متّعلق ذاتي و اصلي ارادة خداست كمالاتي است كه از اين عالم به وجود ميآيد ولي شرور هميشه ملازم با نوعي عدم هستند كه نياز به آفريننده ندارد مانند بيماري كه از نبود صحّت و عافيت ناشي ميشود و مرگ و فقر كه همراه با نداشتن حيات و اموال است. البته شّر مطلق كه مساوي با عدم مطلق است هرگز وجود خارجي ندارد.رابعاً، درست است كه انسان در دل بلاها و مصائب قرار گرفته و جهان ماّده آميخته با حوادث ناگواري چون طوفان، سيل و زلزله است، ولي برخي بلاها ساختة خود انسان است و چنان نيست كه بشر در كاهش بخشي ازآنها ناتوان باشدء او ميتواند باهوش خدادادي از زيانها و مصائب اين عالم بكاهد، بلكه از آنها به سود خود بهره گيرد. ساختن خانههاي ضّدزلزله در مراكز زلزله خيز، و احداث سدّهاي استوار در محلهاي سيلخيز، بخشي از زيانهاي ناشي از اين دو حادثه طبيعي را جلوگيري ميكند و چه بسا انسان از آن به سود خود بهره ميگيرد.[11] و از طرفي ديگر بسياري از حوادث دردناك طبيعي به واسطة بيعدالتي و تبعيضهايي است كه از طرف انسانهاي ديگر و احياناً ظالمين مستكبر بر مردم ديگر وارد ميشود لذا نبايد اين بيعدالتي انسانها را نسبت به يكديگر را به حساب بيعدالتي آفرينش و بينظمي كار بشر را به حساب بينظمي سازمان خلقت گذاشت. به طور مثال وقتي مشاهده ميشود زلزله در برخي نقاط محروم و فقير و روستانشين خيلي بيشتر از شهرها خسارت و قرباني به بار ميآورد اين نشان از ظلم انسانهايي است بر انسانهاي ديگر.
اگر آنها هم همچون ثروتمندان داراي خانههاي محكم و مقاوم بودند در برابر اين حوادث آسيبپذيري آنها كمتر بود. و همچنين است در مسئلة قحط سالي كه اكثر قربانيان آن انسانهاي محروم است و نه ثروتمندان پس اين بيعدالتيها و ظلمها و مصائب ربطي به خالق و ناظم جهان ندارد. خداوند در قرآن كريم ميفرمايد: «خدا هرگز به هيچ كس ستم نخواهد كرد ولي مردم خود در حق خويش ستم ميكنند.»[12] علاوه در مواردي هم كه چنين حوادثي منجر به مرگ و مير ميشود، در صورتي شّر و كاستي تلّقي ميشود كه زندگي دنيا دائمي و هدف قرار گيرد ولي اگر مرگ به صورت ترك خانهاي و انتقال به منزلگاه برتر باشد، در اين صورت نعمت و كرامت خواهد بود.خامساً در قرآن و روايات اسلامي بخش عظيمي از مصائب جوامع انساني، جنبة مجازات گناهان دانسته شده است ضمناً گناهان و كردار ناشايستة انسان، تكونياً و بر اساس قانون علّيت نه تنها در مورد شخص گنهكار تأثير سوء دارد، بلكه نسبت به سرنوشت ساير افراد جامعه نيز مؤثّر است، قرآن كريم صريحاً اعلام ميكند كه: «و اتّقوا فتنه لاتصيبّن الذّين ظلموا منكم خاّصه»[13] يعني: از فتنهاي كه تنها به ستمگران شما نميرسد بترسيد و در مورد گروهي از امتّهاي پيشين كه هر كدام به خاطر گناهانشان گرفتار مجازاتهايي شدند ميفرمايد: «فكلّاً اخذنا بذنبه .. و منهم من اغرقنا و ماكان الله ليظلمهم و لكن كانوا انفسهم يظلمون.»[14] يعني: هر يك از ايشان را به گناهش گرفتار كرديم ... بعضي را غرق كرديم و اين خدا نبود كه برايشان ستم كرد بلكه خودشان بر خود ستم كردند، امام صادق ميفرمايد: «انّ الله تعالي اذا غضب علي امّة ثّم لم ينزل بها العذاب، اغلي اسعارها ، و قصّر اعمارها ، و لم تربح تجّارها و لم تغزر انهارها، و سلّط عليها شرارها و حبس عليها امطارها»[15] يعني هرگاه خدا بر قومي خشم گيرد ولي بر آنها عذابي نازل نكند مايحتاج آنها را گران ميكند و عمر ايشان را كوتاه ميكند و تجارتشان را كم سود و رودهاي آنها را كم آب كرده و اشرار را بر آنها حاكم ميكند و آنها را از باران محروم ميكند و از حضرت امير نقل است كه فرمود: «توقّوا الذنوب، فما من بليّه و لانقص رزق الا بذنب» يعني از گناه پرهيز كنيد زيرا هيچ بلا و مصيبتي جز به سبب گناه رخ نميدهد.[16]البتّه علاوه بر اين نكاتي كه در مورد حوادث و شروربيان شد يك سري فوايدي هم براي انسانها دارد از جمله سازندة روح انسان است و همچنين زنگ بيدارباشي است و هشداري براي بشر غفلتزده است و... كه جاي بحث و گفتگوي فراوان دارد لكن به اين بسنده ميكنيم: «ما آنها را به حوادث غمانگيز و رنجها گرفتار يافتيم شايد به درگاه خدا روي آورند.»[17] نتيجه آنكه با توجه به اين نكاتي كه به طور مختصر بيان شد اين گونه حوادث و مصائب و شرور و آفات هيچگونه خللي به نظم آفرينش جهان و همچنين هيچ گونه نقصي بر خالق و ناظم اين عالم كه حكيم و بصير و قادر است وارد نميشود.منابع جهت مطالعه بيشتر:1. پيام قرآن، ناصر مكارم شيرازي، ج4، ص440، ـ506، چ1، قم نسل جوان، 1369.2. مفاهيم القرآن، جعفر سبحاني، نگارش جعفر الهادي، ج1، چ2، ص329 ـ 334، قم: توحيد، 1404 ح. ق.3. آموزش عقايد، محمدتقي مصباح يزدي، ج1، درس20، ص198، تهران: سازمان تبليغات.4. مجموعه آثار، مرتضي مطّهري، ج1، ص147، چ مكّرر: قم:صدرا (عدل الهادي).5. عقيده يك مسلمان، ناصر مكارم شيرازي، ص60 ـ 63، قم: مطبوعاتي هدف.
[1] . شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج1، ص 381.[2] . همان، ص 391.[3] . بحارالانوار، ج 93، ص 130.[4] . ديلمي، ارشادالقلوب، انتشارات شريف رضي، ج 1، ص 71.[5] . آيت الله مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج20، ص 440.[6] . بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 5، ص 97.[7] . ر.ك: پيام قرآن، ناصر مكارم شيرازي، ج4، ص443،چ4، قم: مدرسه اميرالمؤمنين، 1374.[8] . برخي نويسندگان، معارف اسلامي، 2 ـ 1، ص 62، چ چهارم، 1369، سازمان مطالعه تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها.[9] . ر.ك: مدخل مسائل جديد در علم كلام، جعفر سبحاني، ص123، چ1، قم: مؤسسه امام صادق، 1375.[10] . بقره 155، ـ 157.[11] جعفر سبحاني، همان، در حل مسايل جديد در علم كلام، ص 122، چ1، قم موسسة امام صادق، 1375.[12] . سورة يونس، آية 44.[13] . انفال 25.[14] . عنكبوت ،40.[15] . بحارالنوار، ج70، ص353.[16] . ميزان الحكمة، محمد ريشهري، ج 4 ص1900، حديث 6635، دارالحديث،چ2.[17] . سورة انعام،آية 42.