اگر خداوند عادل است، پس اين همه تفاوت در انسان ها و زندگي آن ها چرا وجود دارد
اگر خداوند عادل است، پس اين همه تفاوت در انسانها و زندگي آنها چرا وجود دارد (زشتي و زيبايي، مرض و سلامت، فقر و غنا، راحت و زحمت، نقص و كمال، ايمان و كفر)؟پاسخ
براي دست يافتن به پاسخ اين پرسش، لازم است نكاتي را يادآوري كنيم:1- آنچه در آفرينش وجود دارد، "تفاوت" است نه "تبعيض"، و آنچه با عدل الهي ناسازگار است، تبعيض است نه تفاوت.2- تبعيض، عبارت است از اين كه در شرايط يكسان و با وجود استحقاقها و شايستگيهاي همسان، ميان اشيا يا اشخاص، فرق گذاشته شود؛ ولي تفاوت، عبارت از اين است كه در شرايط نامساوي و استحقاقها و شايستگيهاي ناهمسان، ميان اشيا و اشخاص فرق گذاشته شود؛ به عبارت ديگر، تبعيض از ناحيه دهنده است و تفاوت، از جانب گيرنده.اينك مثالهايي براي روشن شدن مطلب ميآوريم:مثال اوّل: اگر دو ظرف را كه هر كدام گنجايش ده ليتر آب دارند، زير شير آبي قرار دهيم، ولي در يكي ده ليتر آب بريزيم و در ديگري پنج ليتر، در اينجا تبعيض صورت گرفته است. منشأ اختلاف ميزان آب دو ظرف نيز كسي است كه شير آب را در اين دو ظرف باز كرده است.امّا اگر دو ظرف گنجايش و ظرفيت يكسان نداشته باشند، بلكه يكي گنجايش ده ليتر داشته باشد و ديگري گنجايش پنج ليتر، آنگاه هر دو را زير شير آب قرار دهيم و در يكي ده ليتر و در ديگري پنج ليتر آب بريزيم، در اين صورت، ميان اين دو ظرف اختلاف هست، ولي منشأ اختلاف، تفاوتي است كه خود آن دو ظرف از نظر گنجايش و ظرفيت دارند.مثال دوّم: اگر يك استاد به دانشجوياني كه از نظر استعداد و تلاش و درجه علمي در يك سطح قرار دارند، نمرههاي گوناگون بدهد، اين تبعيض است و چنين استادي ظالم، ولي اگر سؤالها براي همه يكسان باشد، ولي بعضي از شاگردان به خاطر استعداد كم يا جدّي نبودن در درس نمره كمتر و بعضي به دليل استعداد بيشتر و كوشش افزونتر، نمره بيشتري بگيرند، در اين صورت، كار استاد تفاوت هست امّا تبعيض نيست.3- پرسشي كه ممكن است به ذهن بيايد اين است كه تفاوتها و اختلافها هم به دست خدا است، چرا از آغاز همه را يكسان نيافريده است؟ راز اين تفاوتها چيست؟راز تفاوتها يك جمله سنگين فلسفي است كه ميكوشيم تا آنجا كه ممكن است آن را توضيح دهيم. آن جمله اين است: "تفاوت موجودات، ذاتي آنها و لازمه نظام علت و معلول است."امّا توضيح مختصر اين جمله: براي آفرينش، نظام خاص و قانون و ترتيب معيني است و اراده خدا به وجود اشيا، عين اراده نظام است: نظام اسباب و مسببّات يا قانون علت و معلول.هر موجود و هر شيئي در نظام علت و معلولي، جاي مشخص و مقام معلومي دارد: "اِنّا كل شيء خلقناه بقدر".جهان داراي دو گونه نظام است. يكي نظام طولي و يكي نظام عرضي.نظام طولي علت و معلول، بدين معني است كه موجودات رتبه به رتبه و پشت سر يكديگر نسبت به خداوند قرار دارند. در اين نظام، ذات حق در رأس همه موجودات قرار دارد و ملائكه مجريان فرمان او هستند؛ نسبت خدا به موجودات نسبت آفريدن و ايجاد كردن و تكوين است. اما تشكيلات و دستگاه خداوند را مانند تشكيلات اجتماعي و روابط قرار دادي كه در اجتماع بشر داير است نبايد پنداشت، زيرا نظام فرماندهي او جنبه تكويني و حقيقي دارد، نه جنبه قرار دادي و اعتباري.نبودن نظام معين در بين موجودات، مستلزم اين است كه هر موجودي بتواند منشأ پديد آوردن هر چيزي بشود و پديد آمدن هر چيز از هر چيز ديگري ممكن باشد؛ مثلاً يك نيروي كوچك، انفجار عظيمي را پديد آورد يا شعله كبريت با خورشيد جهان برابري كند، يا مثلاً معلول به جاي علت قرار گيرد و خدا مخلوق گردد و مخلوق خدا شود.در مراتب ممكنات نيز همين طور است، مثلاً فرض شود كه كامل به جاي ناقص قرار گيرد و ناقص به جاي كامل.اين تفكرات از آنجا نشأت ميگيرد كه قطعيت و ضرورت و روابط ذاتي موجودات، درست درك نشدهاست و مراتب موجودات در جهان هستي، از قبيل مراتب قرار دادي و اعتباري، فرض شده است؛ لذا اين تصوّر غلط پديده آمده كه همانطور كه در نظام قرار دادي اجتماع انسان، هيچ مانعي ندارد كه مثلاً كسي كه تا ديروز رئيس فلان اداره بوده از رياست بر كنار شود و مرئوس و كارمندي عادي باشد، و كسي كه تا ديروز زير دست او بود، امروز رئيس او گردد، مانعي هم ندارد كه انسان به جاي گوسفند بنشيند و گوسفند به جاي انسان را؟ چرا خداوند آن را گوسفند قرار داد و اين را انسان؟!اينان نميدانند كه چنين چيزي محال است؛ زيرا مرتبه هر وجودي، عين ذات اوست و تخلّفناپذير است. درست مانند مراتب اعداد كه نميتوان آنها را جلو و عقب كرد. عدد پنج كه رتبهاش بعد از عدد چهار است، ممكن نيست قبل از آن قرار گيرد.آري "نظام جهان" و "قانون اسباب" و به زبان دين: "سنت الهي" تغيير و تبديل نمييابد.خلاصه سخن اين كه:1- جهان هستي با يك سلسه نظام ها و قوانين ذاتي و تغييرناپذير اداره ميشود و بر اساس آن، هر پديده مقام و مرتبه و موقعيت خاصي دارد كه دگرگونناپذير است.2- لازمه "نظام داشتن هستي"، وجود مراتب مختلف و درجات متفاوت براي هستي است كه خاستگاه اختلافها و تفاوتها است.3- تفاوت و اختلاف، آفريده نميشود، بلكه لازمه ذاتي آفريدگان است. پس اين پندار كه خدا ميان آفريدگان تبعيض روا داشته است، خطا و بي اساس است.4- آنچه با عدل و حكمت الهي ناسازگار است، تبعيض است نه تفاوت، و آنچه در جهان وجود دارد تفاوت است نه تبعيض(1).با دقت در پاسخ نخست، پاسخ پرسش سوّم هم به دست ميآيد. اين پرسش اين است:3- چرا خداوند نظام آفرينش را به گونهاي قرار ندادهاست كه همه انسانها فرصت مساوي براي نيل به كمال و تحصيل سعادت را داشته باشند؟4- اگر تنها فرصت براي رسيدن به كمال و سازندگي براي حيات ابدي، همين مدت كوتاه دنيوي است، چگونه عدالت خداوند ايجاب ميكند كه يكي در شقاوت و سختي و تنگي روزي و فقر و مرض و بيفرهنگي و انواع تضييقات زندگي دست و پا بزند، و يكي بدون هيچ يك از اين مشكلات به امور معنوي و كسب معارف و عبادت خداوند بپردازد؟ يكي كودن و بياستعداد باشد و ديگري داراي قوّه كشف و شهود؟بدها دو نوعند: بدهايي كه خود، اموري عدمياند، و بدهايي كه امور وجودياند، امّا از آن جهت بد هستند كه منشأ يك سلسله امور عدمي ميگردند. شروري كه خود، عدمي هستند مانند جهل و عجز و فقر، صفاتي حقيقي (غير نسبي) ولي عدمي هستند؛ امّا شروري كه وجودي هستند و از آن جهت بدند كه منشأ امور عدمي هستند، مانند سيل و زلزله و گزنده و درنده و ميكرب بيماري، بدون شك، بدي اينها نسبي است.از اين گونه امور، آنچه بد است، نسبت به شي يا اشياء معيني بد است، زهر مار، براي مار بد نيست، براي انسان و ساير موجوداتي كه از آن آسيب ميبينند بد است. گرگ براي گوسفند بد است ولي براي خودش و براي گياه بد نيست، همچنانكه گوسفند نسبت به گياهي كه آن را ميخورد و نابود ميكند بد است، ولي نسبت به خودش يا انسان يا گرگ بد نيست.مولوي ميگويد:
زهر مار، آن مار را باشد حيات
پس بد مطلق نباشد در جهان
بد به نسبت باشد اين را هم بدان
ليك، آن مر آدمي را شد ممات
بد به نسبت باشد اين را هم بدان
بد به نسبت باشد اين را هم بدان
در اين چمن، گل بيخار كس نچيد، آري
چراغ مصطفوي با شرار بولهبي است
چراغ مصطفوي با شرار بولهبي است
چراغ مصطفوي با شرار بولهبي است
جهان چون چشم و خط و خال و ابروست
كه هر چيزي به جاي خويش نيكوست
كه هر چيزي به جاي خويش نيكوست
كه هر چيزي به جاي خويش نيكوست
زندگي در مردن و در محنت است
آب حيوان در درون ظلمت است
آب حيوان در درون ظلمت است
آب حيوان در درون ظلمت است
سؤال
اعطاي عصمت به افراد معدودي از انسانها و محروم بودن سايرين از چنان موهبتي، چگونه با عدل الهي سازگار است؟براي پاسخگويي به اين پرسش، نكاتي بايد مورد توجه قرار گيرد:نكته نخست
خاستگاه عصمت چيست؟آيا تقواي والاست، يا علم خللناپذير با معرفت كامل؟از نظر علامه طباطبايي، عصمت دانشي است به صورت ملكه كه پيامبران و امامان را از ارتكاب گناهان مصون نگه ميدارد و با وجود آن، سر زدن گناه از آنان چه صغيره و چه كبيره ممتنع است.ويژگي معصومان اين است كه نسبت به پروردگار خود از چنان معرفت و دانشي برخوردارند كه ديگران از آن بيبهرهاند. خداوند در سوره صافات، آيه 160 بر اين ويژگي، انگشت تصديق و تأييد مينهد: "سبحان اللَّه عما يصفون الا عباد اللَّه المخلصين" خداوند منزه و فراتر از توصيف ديگران است، مگر بندگان مخلص و معصوم.ويژگي ديگر آنها اين است كه محبت الهي و عشق به حق، آنان را بر ميانگيزد كه جز آنچه را خدا اراده ميكند، اراده نكنند و از گناهان روي برتابند. خداي سبحان، اين حقيقت را با سخني كه به تكرار از ابليس، حكايت كرده، تأييد فرمودهاست: "قال فبعزتك لَاُغِوْيَنَّهُمْ اجمعين الاّ عبادك منهم المخلصين"(6) - شيطان - گفت: پس به عزّت تو سوگند كه همگي را جدّاً از راه به در ميبرم، مگر بندگان پاكدل تو را.(7) دليل اين كه عصمت از قبيل علم است، سخن خداي تعالي است خطاب به پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم: "ولولا فضل اللَّه... وعلّمك ما لم تكن تعلم..."(8) و آيات ديگر....(9).
نكته دوم
آيا عصمت با تكليف و امر و نهي معصوم ناسازگار است؟معصوم بودن پيامبر به عصمت الهي و سر نزدن معصيت از او، با نهي او از شرك منافات ندارد؛ زيرا عصمت موجب نميشود كه تعلّق امر و نهي به معصوم و برداشته شدن تكليف از او نادرست باشد، زيرا معصومعليه السلام نيز انساني مختار در فعل و ترك است و طاعت و معصيت در حق او با نظر به خود او متصور است(10).نكته سوّم
درست است كه عصمت موهبتي الهي است، امّا اين موهبت و لطف در همه شرايط به كسي داده نميشود، بلكه بايد يك رشته زمينهها در خود فرد، وجود داشته باشد تا لطف الهي شامل حال او گردد. برخي از اين زمينهها در اختيار فرد معصوم است. درست است كه دو عامل وراثت و تربيت خانوادگي در اين باره مؤثرند، ولي يك رشته عوامل كاملا اختياري نيز وجود دارند، از جمله:1- مجاهدتها و كوششهاي فردي و اجتماعي پيامبراني مانند حضرت ابراهيم و يوسف و موسي و پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله وسلم كه پيش از بعثت آنان، زمينه را براي افاضه عصمت آماده كردهاست.2- علم الهي به فعاليتهاي سودمند و ثمر بخش آنان در دوران رسالت و زندگي سراسر مجاهدتشان؛ در فرازي از زيارت صديقه طاهره - سلام اللَّه عليها - آمدهاست:"يا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الذي خَلَقَكِ قَبْلَ أنْ يَخْلُقَكِ وَكُنْتِ لِما امْتَحَنَكِ به صابِرَةً"اي بانوي آزمودهاي كه خدايي كه تو را آفريد، پيش از آن كه بيافريندت، تو را آزمود و تو در ميدان امتحان و ابتلا صابر بودي.و در دعاي ندبه آمدهاست: "اوليائك الذين اسْتَخْلَصْتَهُمْ لنفسك... بَعْدَ أن شَرَطْتَ عليهم الزهدَ في درجات هذه الدنيا الدنيّة.... فشرطوا لَكَ ذلِكَ وَعَلِمْتَ منهم الوفاء به" اوليايي كه آنان را براي خود برگزيدي... پس از آن كه زهد و پارسايي را در اين دنياي پست بر آنان شرط كردي... آنان آن شرط را براي تو پذيرا گشتند و تو از وفاي آنان آگاه شدي.(11)
1) ر.ك: استاد شهيد مطهري، مرتضي، عدل الهي، قم، انتشارات اسلامي، 1361، صص 119 - 99.2) ويل دورانت، تاريخ فلسفه، ترجمه دكتر زرياب خويي، عباس، ص 249.3) سوره الم نشرح4) بحارالانوار، ج 15، ص 56.5) ر.ك: استاد شهيد مطهري، مرتضي، عدل الهي، صص 159 - 141.6) ص ، 82 و 837) ترجمه فولادوند، مهدي8) نساء ، 113.9) ر.ك: علامه طباطبايي، محمد حسين، الميزان، ج 11، ص 162 چاپ جامعه مدرسين.10) ر.ك: همان، ج 15، ص 328، و ج 17، ص 195 و 290 و 291.11) استاد سبحاني، جعفر، منشور جاويد، ج 5، قم، دفتر انتشارات اسلامي ص 26 - 24.