صدور انقلاب اسلامي ايران - صدور انقلاب اسلامی ایران نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

صدور انقلاب اسلامی ایران - نسخه متنی

نویسنده: علي فلاح نژاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

صدور انقلاب اسلامي ايران

علي فلاح نژاد - سياست صدور انقلاب اسلامي، ص 47- 72

انديشه و تحليل ها

صدور انقلاب يكي از پديده هايي بود كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي؛ بحث ها، اختلاف نظر ها و ديدگاه هاي گوناگوني را موجب شد. بنابر اين

در اين قسمت در ابتدا به نگرش هاي اوليه در زمينه ي صدور انقلاب اسلامي، سپس انتقاد هاي موجود به اين نگرش ها و در نهايت آراي

حضرت امام درباره ي صدور انقلاب اسلامي مي پردازيم.

الف) ملي گراها

ناسيوناليسم به مفهوم مليت پرستي در تاريخ ايران سابقه ي ديرينه اي داشت، ليكن از دوران مشروطيت به بعد جمعي از

ناسيوناليست ها ظهور كردند كه ريشه در قدمت حضور فرهنگ غرب در ايران داشتند. اين ناسيوناليست ها كه غالباً در خدمت حكومت رضا خان

بودند، پس از شهريور 1320 به صورت يك جريان سياسي مخالف دخالت بيگانگان مطرح و تدريجاً در دوران حاكميت مصدق به اوج شكوفايي خود

رسيده بودند، در يك موضع گيري انفعالي به اين جمع بندي گرايش يافتند كه بدون توجه به فاكتور هاي بين المللي تنها بايد در صدد بهبود اوضاع

ملي و ارتقاي سطح كيفي دانش و تكنولوژي برآمد و از ايجاد حساسيت هاي جهاني جلوگيري نمود.

تكنوكرات هاي ميان سال و پيري كه طي سه دهه، حركت هاي انتقادي مبتني بر قانون اساسي مشروطه عليه رژيم حاكم پهلوي داشتند،

ميدان را عرصه ي بارور نمودن انديشه ي خود قرار مي دهند. شعار بازسازي ملي در قالب هماهنگ با نظام و عرف بين المللي، بدون توجه به

شرايط انقلابي اولين آميزه ي اين ديدگاه بود. اينان به موازات داغ شدن بحث صدور انقلاب، مخالفت تلويحي خود را با اعلام اولويت بازسازي

داخلي مطرح نمودند. طرفداران اين ديدگاه مدعي بودند تنها بايد در قبال ملت ايران احساس مسؤوليت نمود و تمام محور هاي توسعه و رشد

بايد صرفاً منافع ملت ايران را در بر گيرد و ايرانيت محور اصلي پيشرفت تلقي مي شد. اين تفكر، نگاهي انفعالي و خنثي نسبت به تحولات

جامعه ي جهاني داشت و تنها نسبت به آن بخش از تحولات جهاني واكنش نشان مي داد كه به تعهدات بين المللي و مدون كشور ارتباط

داشت. برخورد ارزشي با نظام جهان از اين ديدگاه عملي ناپسند و مطرود تلقي مي گرديد. كرانه ي شعار ها به اين نكته بسنده مي شد كه

بايد ايراني آباد، آزاد و مستقل بسازيم و با تمامي كشور ها يك رابطه ي متقابل و مستمر برقرار نموده و به جمع وضع موجود جهاني بپيونديم.

اين گروه معتقد بودند ارزش هاي انقلاب تنها در چارچوب مرزهاي ملي قابل قبول بوده و نبايد نسبت به محيط پيرامون، موضعي تعرضي داشته

باشد، لذا به طور كلي مخالف صدور انقلاب بوده و آن را عملي خلاف شؤونات بين المللي مي پنداشتند

[1] و البته واضح است كه به ارزش هاي اسلامي و حتي ماهيت انقلاب اسلامي توجهي نداشتند.

ب) آرمان گرايان

دسته اي ديگر عناصري ظاهراً انقلابي بودند كه مرزهاي ملي را ساخته ي دوران سلطه ي استعمار دانسته و معتقد بودند كه

جهان اسلام زماني يك كل يكپارچه بوده است، كه بر اثر تهاجم دو قطب فرهنگ غرب يعني ناسيوناليسم و استعمار تجزيه شده و به فراخور

منافع دول قدرتمند، مرزها و پرچم هاي ملي شكل گرفته اند و تفاخر نژادي و ملي تقويت شده، ارزش هاي فرهنگ اسلام را تحت الشعاع قرار

داده اند. طرفداران اين ديدگاه به تئوري توطئه، اعتقاد داشته و هرگونه نابساماني، عقب ماندگي، تحجر فرهنگي و مرزبندي ها را ناشي از

توطئه ي برنامه ريزي شده ي دولت هاي استعمار گر مي دانستند، توجيه قدرتمند، «اسلام مرز نمي شناسد» حربه ي مناسبي براي اين گروه

بود كه در قالب آن مشروعيت شايان توجهي نيز براي خود تدارك ديده بودند. باقي ماندن در مرزهاي ملي و حركت براي توسعه ي داخلي را

نوعي توطئه و شيوه ي ميانه رو مي دانستند كه به نظر آنان مي توانست در پي تهاجم جامعه ي جهاني به ارزش هاي انقلابي، از بين رفته و

الگوي تحقق يافته ي انقلاب را به شكست بكشاند، تهاجم دائمي و مستمر به ارزش هاي وضع موجود و تلاش در جهت نابود ساختن رژيم هاي

پيراموني هدف اصلي اين ديدگاه بود.

استفاده از توانمندي هاي نظامي، چريكي و اطلاعاتي و تجهيز تسليحاتي جنبش هاي آزادي بخش و به خطر افكندن پايه هاي حكومت هاي

مستبد، در كانون توجه اين دسته قرار داشت. رشد ملي تنها در قالب ايجاد زنجير هاي انقلابي در ملت هاي مسلمان و به خطر افكندن منافع

جهاني استعمار قابل قبول بود، لذا اين ديدگاه به سرعت در برابر ديدگاه اول عرض اندام نمود. در اين ديدگاه منافع ملي با منافع آرماني يكسان

فرض شد، و اولويت در سياست خارجي به منافع ايدئولوژيك داده مي شود. هر نوع پذيرش قوانين بين المللي مطرود بوده و تمامي سازمان

ها، مؤسسات و قواعد بين المللي به كلي مطرود تلقي مي شود و درگيري دايمي تا نابودي كامل اين سيستم ظالمانه و تحقق ارزش هاي

انقلابي از طريق اعمال زور و قدرت مورد توجه اين دسته مي باشد.

ج) ميانه رو ها

طرف داران اين ديدگاه معتقد بودند كه بايد تلاش كنيم در داخل، يك امت نمونه بسازيم و از تمامي ابزار هاي انقلابي، قانوني و

حتي خشن نظامي براي تحقق اين هدف سود جوييم. در رابطه با جامعه ي جهاني نيز اين ديدگاه، سياست مسالمت آميز توأم با فرصت طلبي

را دنبال مي كرد و معتقد بود هر جا مصالح و منافع ملي اقتضا نمود و شرايط نيز آماده بود. به رژيم هاي وابسته و مستبد ضربه وارد نماييم و

اگر شرايط مناسب نبود به تفاهم با وضع موجود ادامه دهيم.

اين ديدگاه تلفيقي از دو ديدگاه اول و دوم را دنبال مي نمود و طرف داران آن اعتقاد داشتند مادامي كه در داخل موفق به تثبيت اوضاع نشده

ايم، نبايد در قبال جامعه ي جهاني، موضعي تعرضي داشته باشيم، بلكه پس از آن كه توانستيم اوضاع را در داخل بهبود بخشيده و به اهداف

خود دست يابيم، بايد تدريجاً وارد يك مخاصمه با جامعه ي جهاني و محيط پيرامون شويم. در صورتي كه منافع ما در نقطه اي به خطر افتاد و

مخاصمه و برخورد خشن كارساز نبود، اقدام به يك مصالحه ي بين المللي و تفاهم با كشوري قدرتمند ضروري است. اين ديدگاه تا حدود زيادي

در داخل متأثر از انديشه ي انقلابي و در جامعه جهاني، مدافع تفاهم با سياست دولت هاي قوي بود. در اين ديدگاه استفاده از تمام شيوه ها

براي دست يابي به اهداف انقلابي، مشروع بوده و قابل قبول تلقي مي شد.[2]

/ 9