الف. بازتاب انقلاب اسلامي بر نظريه هاي اسلامي
وقوع و پيروزي انقلاب اسلامي از چند جهت بر نظريه هاي سياسي تأثير نهاد.1. تا پيش از اين وقوع، ديدگاه علمي غالب در زمينه انقلاب اين بود كه دست يابي به توسعه، كه از اهداف انقلابهاي معاصر است، با دو مفهوم «سكولاريزه شدن فرهنگي»[7] و «تمايز ساختاري»[8] همراه است[9] و همان طور كه خانم هانا آرنت[10] در كتاب «انقلاب» گفته است، يكي از ويژگيهاي موسوم و موجود انقلابها، دنيوي بودن است.[11]بدين ترتيب، رخداد انقلاب اسلامي با ماهيت ديني، اعتبار چنين نظريه هايي را زير سؤال برد. اين انقلاب، ايدئولوژي انقلابي جديدي را كه شامل مجموع نقاط مثبت ساير ايدئولوژيهاي انقلابي زمانه نيز بود ـ مفاهيم استقلال، آزادي و عدالت اجتماعي ـ در چهارچوب حكومت ديني در دنياي مادي گراي معاصر مطرح نمود و باعث غافل گيري صاحب نظران پديده انقلاب،[12] دولتها و نخبگان سياسي كه تصور وقوع انقلابي با اين ماهيت و ايدئولوژي در دنيايي عادت كرده به انقلابهاي ماركسيستي يا ليبرال مسلك را نمي كردند، شد.2. رخداد انقلاب اسلامي از چند جنبه انتقادات وارد بر انديشه هاي مدرنيسم را مورد تأييد قرار داد و انديشمندان فرامدرنيسم[13] آن را دليلي بر عبور بشر از مدرنيسم دانستند. در حقيقت اين انقلاب چالشي در برابر انديشه هاي فوق ايجاد كرد. ميشل فوكو فيلسوف فرانسوي كه در زمان وقوع انقلاب اسلامي در شهرهاي تهران و قم به ميان تظاهركنندگان مي رفت تا دريابد «ايرانيان چه رؤيايي در سر دارند»، انقلاب ايران را به دليل اينكه برداشتهاي فرامدرنيستي درباره تاريخ و قدرت را مورد تأكيد قرار داده است، يك انقلاب فرامدرنيستي خواند. در اين برداشت، قدرت، آن گونه كه همگان تصور مي كنند از بالا اعمال نمي شود و تنها در تسليحات و نيروهاي نظامي دولتها خلاصه نمي گردد؛ بلكه در همه اجزا و لايه هاي اجتماع نهفته است و به موقع خود را نشان مي دهد. به نظر وي، در مطالعه قدرت بايد از الگوي لويتان پرهيز كنيم. بايد از حوزه محدود حاكميت حقوقي و نهادهاي دولتي رها شويم و در عوض پايه هاي تحليل خود را درباره قدرت بر مطالعه شيوه ها و تاكتيكها و استراتژيها استوار سازيم. بر اين اساس، امام خميني رحمه الله توانست اين قدرت نهفته را در راستاي انقلاب اسلامي بسيج نمايد و بر قدرتي تا دندان مسلح، يعني رژيم محمدرضا شاه پيروز شود.[14]همچنين به نظر فوكو انقلاب اسلامي تأييدي بر اين برداشت بود كه تاريخ يك مسير واحد همه جايي ندارد. بنابراين، اين ايده كه همه جوامع به سوي ليبراليزم و دموكراسي غربي در حركت اند از قبيل آنچه فرانسيس فوكوياما در «پايان تاريخ، واپسين اسطوره» گفته است، تصورات و تمايلاتي نامنطبق با واقعيت است.3. انقلابهاي پاياني قرن 20، يعني دو انقلاب ايران و نيكاراگوئه و به ويژه انقلاب ايران، به دليل ماهيت ويژه خود ـ نقش مذهب و ساير ويژگيهاي شاخص آنها ـ طليعه پديد آمدن نسل جديدي از نظريه هاي انقلاب شدند.جك گلدستون[15] در دسته بندي نظريه هاي انقلاب در قرن 20، از توالي سه نسل توصيفي، تعميمي و ساختاري سخن گفته است. در نسل اول كه مربوط به دهه هاي نخست قرن بود، نظريه ها تنها در پي توصيف انقلابهايي مانند انقلاب 1789 فرانسه بودند، مانند نوشته هاي ادواردز،[16] پتي[17] و برينتون.[18] در نسل دوم كه مربوط به اواسط قرن فوق ـ دهه هاي 1950 و 1960 ـ بود، نظريه ها تعميمي شدند. مانند نظريه هاي سيستمي و روانشناختي كه اين نسل از نظريه هاي مبتني بر انديشه نوسازي بهره مي گرفتند. و در نسل سوم كه مربوط به دهه هاي پاياني قرن 20 مي شود، نظريه ها ساختاري شدند، مانند نظريه تدا اسكاچپول[19] در كتاب دولتها و انقلابهاي اجتماعي. در اين نظريه ها به نقش ساختهايي مانند محيط بين المللي و ساخت دهقاني توجه مي شود و نقش جبر مورد تأكيد قرار مي گيرد.[20]وقوع انقلاب اسلامي در پايان دهه 1970 نظريه اسكاچپول را زير سؤال برد؛ به گونه اي كه وي در سال 1982 در مقاله اي تحت عنوان «دولت تحصيلدار و اسلام شيعي در انقلاب ايران»، اين گفته اش را «انقلابها ساخته نمي شوند؛ بلكه به وجود مي آيند.» در مورد انقلاب ايران رد كه و با دست كشيدن از ديد كاملاً ساختاري خود، نوشت: اگر در دنيا يك انقلاب باشد كه توسط يك حركت انقلابي آگاهانه ساخته شده است، آن انقلاب، انقلاب ايران است و بدين گونه نقش عناصر ايدئولوژي و رهبري را مورد تأكيد قرار داد.[21]در همين راستا، جان فوران[22] و جك گلدستون از ورود محافل علمي و دانشگاهي به نسل چهارم نظريه هاي انقلاب سخن راندند. فوران معتقد است:رخداد دو انقلاب ايران و نيكاراگوئه راه را براي ورود به نسل چهارم نظريه هاي انقلاب ـ كه البته اكنون در ابتداي راه است ـ هموار كرد؛ يعني نسلي كه خود را از ديد ساختاري محض و جبرگرايي رهانيده است و به عناصر متعددي، مانند نقش فرهنگ و ايدئولوژي، بسيج منابع، توسعه نامتوازن و غيره بها مي دهد.[23][1]. Martin Waiht.[2]. هاليدي، فرد، انقلاب و روابط بينالملل، ترجمه مسعود اخوان كاظمي، فصلنامه انقلاب اسلامي، دانشگاه اصفهان، س اول، پيش شماره سوم، پاييز 1378، ص 33 - 34.[3]. هانا آرنت در ابتداي كتاب «انقلاب» خود جنگ و انقلاب را دو مسئله اساسي دنياي ما ميخواند و ميگويد سيماي قرن بيستم را جنگها و انقلابها رقم زدهاند. به نظر وي در تاريخ مدون بشر بايد به نقش مهم اين دو پديده توجه نمود. (آرنت، هانا، انقلاب، ترجمه عزتاللّه فولادوند تهران، خوارزمي، 1361، ص 9 ـ 22).[4]. هاليدي، پيشين، ص 35.[5]. Pitirim. A. Sorokin.[6]. Pitirim. A. Sorokin، "Fluctuations of Internal Disturbances"، in: Struggles in the State، George Kelly & Cliford Brown (eds)، (New York: Wiley، 1970)، p 147.[7]. Cultural Secularization.[8]. Structural Dofferentition.[9]. See Almond & Powell، Comparative Politics: A Developmental Approach، (Boston: LITTLE، BROWN and COMPANY: 1966)، p 213-298.مفهوم تمايز ساختاري در انقلاب اسلامي نيز مورد تأكيد قرار گرفته است.[10]. H. Arrndt.[11]. به نظر وي وجه عرفي و اين جهاني به امور بخشيدن، به عبارت ديگر تفكيك دين از سياست و ظهور يك قلمرو دنيوي با شأن و حيثيت خاص خود، مسلما از عوامل بسيار مهم در پديد آمدن انقلاب به شمار ميرود. (آرنت، پيشين، ص 32.)[12]. در اين زمينه رجوع كنيد به: اسكاچپول، تدا، حكومت تحصيلدار (صاحب درآمد مستمر) و اسلام شيعي در انقلاب ايران، ترجمه محسن امين زاده، رهيافتهاي نظري بر انقلاب اسلامي، گردآورنده عبدالوهاب فراتي، قم: انتشارات معارف، 1379، ص 185 ـ 191.[13]. Post _ Modernism.[14]. فوكو، ميشل، قدرت انضباطي و تابعيت، قدرت، استيون لوكس (ويراستار)، ترجمه فرهنگ رجائي، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1370، ص 340؛ محمدباقر خرمشاد، فوكو و انقلاب اسلامي ايران، معنويتگرايي در سياست، پژوهشنامه متين، پژوهشكده امامخميني و انقلاب اسلامي، س اول، ش اول، زمستان 1377، ص 211 ـ 216.
اكبر احمد نيز از اين زاويه به انقلاب اسلامي پرداخته است. و به علت اينكه نميتوان آن را تحليل ساختاري كرد، اولين انقلاب پست مدرن خوانده است. افرادي مانند منگل بيات هم انقلاب اسلامي را مبتني بر شكل جديدي از مدرنيته ميدانند كه با مدرنيته مبتني بر عقلانيت محاسبهگر تفاوت دارد. (حجاريان، سعيد، تأثير انقلاب اسلامي ايران بر نظريات علوم اجتماعي، فراتي، پيشين، ص 321.)[15]. Jack Goldestone.[16]. Edwardz.[17]. Pettit.[18]. Brinton.[19] Theda Skocpol.[20]. حميرا مشيرزاده، نگرشي اجمالي به نظريههاي انقلاب در علوم اجتماعي، انقلاب اسلامي و ريشههاي آن، مجمعوعه مقالات، 2 ج، قم، معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها، 1374، ج 1، ص 33 ـ 34.
براي مطالعه مشروح مثالهاي مختلف نسلهاي فوق، ر.ك. به: ملكوتيان، مصطفي، سيري در نظريههاي انقلاب، تهران، قومس، 1376، صفحات مختلف.[21]. اسكاچپول، پيشين، ص 189 ـ 190 و 205 ـ 206.[22]. J. Foran.[23]. مشيرزاده، پيشين، ص 34.