آيا تحقيقات عقلاني نهايتاً به تزلزل ايمان و دينداري نميانجامد؟
پاسخ
ابتدا بايد ديد چه علل و عواملي باعث گشته است تا برخي گمان كنند كه تحقيقات عقلاني به تضعيف ايمان ميانجامد. اينك به بررسي مهمترين عوامل ميپردازيم.1. خطر اعتبار بخشيدن به عقل
از نظر برخي اعتبار بخشيدن به عقل موجب ميشود كه آنچه برخلاف خرد به نظر آيد و يا عقل نتواند آن را درك كند مورد انكار قرار گيرد و بدين ترتيب عقلاني كردن دين و ايمان در نهايت به انكار دين و بيايماني ميانجامد از اين رو در تاريخ هم مشاهده ميكنيم كه متكلمان مسيحي براي حفظ مسيحيت از انتقادها، توانايي عقل در كشف حقايق را انكار كردند.ژيلسون فيلسوف فرانسوي ميگويد: با نقاديهاي فيلسوفانه نسبت به كلام به تدريج «اين فكر همگاني پيش آمد كه پس تا ممكن است بايد از خطر و زيان فلسفه كاست و در اين صورت آسانترين راه براي اثبات اينكه فلسفه نميتواند چيزي را عليه دين اثبات كند اين بود كه ثابت كند اصولاً قادر نيست هيچ چيز را اثبات كند.[1]اكنون بايد پرسيد آيا به راستي يا بايد به عقل اعتبار بخشيد و دست از ايمان شست و يا اينكه تابع دين و ايمان شد و عقل را كنار نهاد؟ حقيقت آن است كه ميان دينداري و عقلانيت تعارضي وجود ندارد و اگر تعارضي تصور ميشود يا ناشي از شناختن جايگاه درست عقل است و يا ناشي از تحريفاتي است كه در برخي اديان رخ داده است از باب نمونه عقل به پارهاي از امور غيبي و يا حقايق جزئي كه در قلمرو كلينگري او نيست نميتواند پي ببرد و اين البته نه موجب بياعتباري دين و ايمان ميشود زيرا ضرورتي ندارد كه عقل بتواند همه حقايق را درك نمايد و نه بايد باعث شود تا به طور كلي عقل كنار نهاده شود و تواناييهاي او به كلي ناديده انگاشته شود و به عبارت ديگر افراط و تفريط در باب عقل موجب چنين توهمي شده است.2. پايان ناپذيري مجادلات عقلي
از جمله ادلهاي كه براي عدم تكيه بر عقل گفته شده است تداوم اختلافات متدينان در زمينه مسائل ديني و حل نشدن مسائل نظري دين است زيرا ادامه اين مباحثات عقلي ديني ماية ترديد نسبت به اين موضوعات ميشود كه شايد نقصان و كاستي در آنها وجود دارد كه ساليان ميگذرد و هنوز توافقي حاصل نشده است و از سويي ديگر ايمان را به انتظار دستيابي به نتايج قطعي نهادن و هر بار با شبههاي آن را در معرض زوال قرار دادن، اقدامي ناشايست و نتيجه آن داشتن ايمان متزلزلانه ميباشد.[2]جان كالوين مؤسس فرقه كالويني از نهضت پروتستان معتقد است شخص مسيحي بايد اعتقادش بر مبناي استدلال نباشد؛ اگر كسي اين گونه اعتقاد ورزيد، به احتمال زياد ايمان او «بيثبات و سست» و به عبارت ديگر «دست خوش تزلزل دائمي» است.[3]در پاسخ بايد گفت آيا اختلافات دربارة موضوعات علمي موجب گشته است كه دانشمندان علوم تجربي از تحقيقات علمي صرفنظر كنند و يا اينكه دستاوردهاي آن را كه از جمله صنعت و تكنولوژي است انكار كنند و مورد استفاده قرار ندهند؟ شكي نيست كه آدمي به لحاظ محدوديتهايي كه دارد در كنار موفقيتها و كاميابيهاي تحقيقاتيش، دچار شكستها و ناكاميهايي ميشود امّا نبايد ناكاميها و عدم موفقيتها موجب كنار نهادن عقل به طور كلي گردد. از سويي ديگر آيا انسان اگر به موضوعي يقين دارد مانند وجود خدا و براي آن موفق به ارائة ادلهاي ثابت كننده شده است چنانكه در حكمت متعاليه و كلام اسلامي اقامه گرديده است آيا بايد آن موضوع قطعي را انكار كند صرفاً به جهت آنكه در موضوع و مسألة ديگري دچار شك است و با ديگران اختلاف نظر دارد؟ روشن است كه شك در چيزي ربطي به يقين در چيز ديگري ندارد و انسان بايد آنچه را عقل تأييد كرده است انكار نكند و آنچه را نتوانسته است ثابت كند بيجهت قبول ننمايد.نكتة آخر در پاسخ آن است كه ريشه اختلافات فكري هميشه در ناكارآمدي ابزار شناخت يا استفاده نادرست از ابزار شناخت نيست بلكه گاه در پيروي از هوا و هوسها و غلبة خودخواهيها بر حيات فكري و علمي شخص ميباشد.3. اختلاف توانائيهاي عقلهاي آدميان
از جمله ادلهاي كه ماية توهم تضعيف ايمان در اثر تحقيقات عقلاني شده است استناد جستن به تفاوتهاي عقلي آدميان ميباشد. به عبارت ديگر آدميان همگي از توانائيهاي يكساني برخوردار نيستند آنان كه نتوانند به اثبات حقائق ديني برسند و يا اينكه نتوانند در برابر شبهات و اشكالات وارده بر ايمان و دينشان مقاومت كنند و پاسخي ارائه دهند نهايتاً به بيايماني و ترديد در دين دچار ميشوند.[4]بايد در جواب گفت آنچه دربارة عقل گفته شد ميتواند دربارة شهودات و تجربههاي ديني نيز كه مورد تأكيد ايمان گرايان است بيان كرد و گفت همة مردم كه از توانايي يكساني در شهود حقايق برخوردار نيستند در راه شهود چنان آسان نيست كه هر كسي به راحتي به مقامات عالي مشاهده برسد و بتواند به تمام يا اكثر حقايق ديني دست يابد و نيز از وسوسههاي شيطاني و خيال و وهم مبري نيست و چه بسا آنچه را حقيقت نيست به شهود خيالي خود حقيقت بپندارد و يا تفسير نادرستي از مكاشفه خود ارائه دهد. از سوي ديگر حقايق اساسي دين چون اصول دين به كمك عقل اثباتپذير است و عموم مردم ميتوانند با تأمل و مطالعه و يا آموزشهاي ديني به فهم آنها نائل آيند چنانكه بررسي در حالات متدينان اين را ثابت ميكند و البتّه برخي جزئيات ديني و پارهاي مباحث نظري غير اساسي كه احياناً مورد اختلاف متفكران ميباشد نميتواند به ريشه ايمان و دينداري شخص كه بر اعتقاد به اصول بالا آمده است آسيبي وارد كند مانند اينكه انسان اصل معاد را با عقل پذيرفته است حال معاد جسماني باشد يا روحاني ضربهاي به اين اعتقادش وارد نميشود و بايد گفت اگر ديني و ايماني همچون اسلام نه مسيحيت تحريف شده به واقع قابل دفاع باشد هر شخصي خواهد توانست با مراجعه به متخصصان پاسخ شبهات و سؤالات خود را بجويد و با تأمل و انديشه پاسخ صحيح را دريابد.در پايان بيان اين نكته ضروري است كه اگر انسان به دنبال عقلانيت اساس دين و ايمان خود نرود عقل و ديگران به سراغ او خواهند آمد و سرانجام با ارائة شبهات و اشكالات متعدد ايمان و دينداريش را ضايع خواهند كرد و در شهوداتش ايجاد ترديد خواهند نمود و اگر نتوانند ريشة ايمان او را بخشكانند ولي از درخت ايمان چون چند شاخه و برگ چيزي باقي نخواهند گذاشت و همان وضعيتي براي متدينان رخ خواهد داد كه امروزه در غرب شاهد آن هستيم يعني غلبه بيايماني بر قسمت اعظمي از قلمرو حيات آدميان بنابراين عقلي كردن ايمان پيش از گرفتار شدن به شبهات ثمربخشتر از دست و پا زدن در ميان آنها و ناتواني از دفع آنها و غرق شدن در ميان آنهاست تاكنون آنچه گفتيم در دفاع از عقلانيت ايمان براي عموم مردم بود امّا لزوم تحقيقات عقلي براي عالمان دين و كساني كه توانائيهاي بالايي براي پژوهشهاي عقلي در عرصة دين دارند خود داستان ديگري دارد و داراي دلائل مختص به خود ميباشد.[1] . اتين ژيلسون، نقد تفكر فلسفي غرب، ترجمة احمد احمدي، ص 98، انتشارات حكمت، چ سوم، 1402 هـ . ق.[2] . الوين پلانتيجا، عقل و ايمان، مترجم بهناز صفري، ص 169، انتشارات اشراق، چ اوّل، 1381.[3] . ر. ك: ص 160.[4] . مايكل پترسون، عقل و اعتقاد ديني، مترجمان احمد نراقي و ابراهيم سلطاني، ص 88، چ قيام، چ اوّل 1376.