آيا اينکه خداوند در سوره بقره، آيه 7، عبارت «ختم» را بکار برده، مقدمه گمراهي برخي را فراهم نکرده است؟
چرا قرآن در سورهي بقره، آيهي 7 تعبير به "ختم" كرده؟آيا اين دليل بر اين نيست كه خداوند خود بعضي از بندگان را گمراه ميكند؟
و چرا چنين تعبيري كرده است؟
پاسخ
براي پاسخ به اين سؤال كه چرا قرآن در سورهي بقره، آيهي 7، تعبير به "ختم" كرده؟آيا اين دليل بر اين نيست كه خداوند خود بعضي از بندگان را گمراه ميكند؟
و چرا چنين تعبيري كرده است؟
در ابتداء توضيحي در رابطهي با دو نوع "هدايت عمومي و خصوصي" از منظر قرآن خدمتتان عرض ميكنم و سپس با تدبّر و تحليل در رابطه با هدايت خصوصي، معناي اضلال و گمراه ساختن خداوند متعال روشن ميگردد.
هدايت عمومي و همگاني، مقصود از اين نوع هدايت اين است كه خداوند متعال از طريق دعوت و كشش فطرت عقل و خرد و اعزام پيامبران، راه سعادت و شقاوت را براي تمام بشر نمايان ميكند. آيات زيادي در قرآن بر اين نوع هدايت گواهي ميدهند مانند:"انا هديناه السّبيل امّا شاكراً وامّا كفورا" .(1)"ما راه را به او (انسان) نشان داديم، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس"."قدجاءكم الحق من ربكم فمن اهتدي فانما يهتدي لنفسه و من ضلّ فانما يضل عليها و انا عليكم بوكيل".(2)"بگو: اي مردم، حق از جانب پروردگارتان براي شما آمده است. پس هر كه هدايت يابد به سود خويش هدايت مييابد، و هر كه گمراه گردد به زيان خود گمراه ميشود، ومن بر شما نگهبان نيستم."خداوند متعال در اين آيات از هدايت عمومي و گسترده خبر ميدهد اين نوع هدايت الهي شامل همگان ميباشد و همه ميتوانند از وسايلي كه خداوند مهيّا كرده، بهره گيرند و هدايتپذيري از آن، در اختيار خود انسان است. اين نوع هدايت را ميتوان هدايت ابتدائي در مقابل هدايت خصوصي كه هدايت ثانوي است، ناميد.هدايت خصوصي، خداوند متعال علاوه بر هدايت عمومي ابتدائي، هدايت ويژهاي به صورت پاداش براي انسان مقدّر كرده است كه كمكهاي غيبي و امدادهاي خارج از اختيار انسان است و طي مسير انسان در طريق كمال و قرب حق را آسان و سريعتر ميكند. اين نوع هدايت از آنِ كساني است كه از هدايت نخست بهره گرفته باشند، يعني به مخالفت كشش فطرت و راهنمائي عقل و دعوت پيامبران، برنخاسته و خود را در مسير وزش نسيم رحمت الهي قرار داده باشند. چنانكه خداوند ميفرمايد:"والذين اهتدوا زادهم هدي" .(3)"و آنان كه به هدايت گراييدند (خدا) آنان را هر چه بيشتر هدايت بخشيد"."والذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا وان اللَّه لمع المحسنين".(4)"وكساني كه در راه ما كوشيدهاند، به يقين راههاي خود را بر آنان مينماييم و در حقيقت، خدا با نيكوكاران است".با اين توضيح در رابطه با هدايت، فهم "اضلال خداوند" بهتر ميشود.در رابطه با "اضلال" نيز ما ميتوانيم دو نوع فرض كنيم اول "اضلال ابتدائي" يعني خداوند سبحان بنابر فرض، قانون و شريعت به دو باطلي را وضع كند اين فرض با حقّ محض بودن خداوند در تضاد است و غير ممكن. (فتعالي اللَّه الملك الحق ...).(5) و يا اين كه خداوند متعال از ابتداء همهي انسانها و يا يك عدهي حاضر را گمراه كند و به تعبير ديگر آن ها را به حال خود رها كند و وسايل هدايت آن ها را فراهم نياورد اين فرض نيز صحيح نيست چرا كه با هدايت عمومي و ابتدائي خداوند كه آيات قرآن به آن اشاره دارد، منافات دارد.نوع دوم "اضلال" كه نسبت به خداوند متعال قابل فرض است، "اضلال كيفري و ثانوي" است و مقصود از آن قطع عنايات خاص و هدايت مخصوص خداوند از گروه معيني است كه از پذيرش هدايت عمومي و ابتدائي سرباز زدهاند و با اصرار بر اعمال زشت و ناشايست به مخالفت عوامل هدايت عمومي خداوند، پرداختهاند چنين گروهي هيچ گاه از عنايات خاص الهي بهرهمند نميشوند و در تاريكي و ظلمت سرگردان ميمانند.
و در اين حالت تقصير متوجه هيچ كس جز خود آن ها نميباشد چرا كه وقتي انسان با فراهم بودن وسايل هدايت و سعادت، مانند: عقل، فطرت، كتاب و سنت، زمينه و امكان استفاده از آن را در خود از بين ببرد و به بيراهه برود و با اين كه درب توبه بر روي او باز است و ليكن باز بر عصيان و طغيان اصرار ورزد. و در مقابل حق لجاجت كند، ديگر روزنهاي براي تابش رحمت الهي بر جانش باقي نگذاشته تا از نور هدايت الهي برخوردار شود او مانند فردي است كه با وجود اين كه خداوند متعال نعمت بينائي را به او عطا كرده با اختيار خود چشمش را كور كند و هيچ قابلتي براي ديدن باقي نگذارد. در اين جا هيچ كس جز خود او مسئول و باعث فرو رفتن در تاريكي و عدم بهرهمندي از بينايي نيست(6).اگر اين ها مقدار خيلي كمي از قابليّت هدايت در خودشان باقي ميگذاشتند به طور حتم خداوند مهربان از رحمت خود نسبت به آن ها هيچ دريغ نميكرد. همانگونه كه در قرآن ميفرمايد:"ان شرّ الدَّوابّ عنداللَّه الصمّ البكم الذين لايعقلون× ولو علم اللَّه فيهم خيراً لأَسمعهم ولو اسمعهم لتولَّوا وهم معرضون.".(7)"قطعاً بدترين جنبندگان نزد خدا كران و لالانياند كه نميانديشند (كنايه از انسانهاي كافر و لجوج است) و اگر خدا در آنان خيري مييافت قطعاً شنوايشان ميساخت، واگر آنان را شنوا ميكرد، حتماً باز به حال اعراض، روي برميتافتند."خداوند در اين آيه صريحاً ميفرمايد كه هيچ خير و قابليتي در آن ها وجود ندارد تا خداوند آن ها را از نعمت هدايت برخوردار كند. و اگر خداوند بخواهد با نبود هيچ زمينهي هدايتي، آن ها را هدايت كند، اين خود نوعي جبر است و با هدف خلقت انسان كه بايد با پاي اختيار و اعمال خود راه كمال را طي كند، متناقض است.بنابراين اگرچه "اضلال كيفري" قابل اسناد به خداوند متعال است، لكن نسبت به خداي سبحان معناي سلبي دارد و نه ثبوتي، يعني اين كه خداوند رحمت خاص خود را از آنان منع ميكند و وسايل هدايت خاص را براي آن ها فراهم نميآورد و آن ها را به حال خود واميگذارد و نه اين كه كاري ميكند كه آن ها گمراه شوند."فنذر الذين لايرجون لقاءئنا في طغيانهم يعمهون"(8)
"پس كساني را كه به ديدار ما اميد ندارند، در طغيانشان رها كنيم تا سرگردان بمانند."البته با يك نگاه خاص، ميتوان گفت كه اين ضلالت از طرف خداوند متعال جنبهي ثبوتي نيز دارد و آن اين كه محروم ماندن افراد لجوج و متعصّب از هدايت خاص الهي نتيجهي افعال زشت و صفات شوم آن ها ميباشد و خداوند متعال در اين اعمال خاصيتهاي ذكر شده در آيات را مانند، طبع، ختم، اضلال و ...،قرار داده است، درست همانند خاصيتي كه خداوند متعال در سّم كشنده آفريده است، و وقتي انسان با اختيار خود اين سمّ را ميخورد خاصيّت آن كه خداوند متعال در آن قرار داده در بدن انسان اثر ميگذارد. و در اين حال تمامي تقصير و سرزنش متوجه خود فرد است(9).و با بياني ديگر اصولاً اين مطلب امري طبيعي است، كه اگر انسان به هر كار خوب يا بدي ادامه دهد، تدريجاً با آن انس ميگيرد، نخست يك "حالت" است، بعداً يك "عادت" ميشود، سپس مبدل به يك "ملكه" ميگردد و جزء بافت جان انسان ميشود و خلاصه به صورت "شاكله" و سنخيّت ذاتي ميگردد اگر آن عمل خوب باشد او مجسمهي هدايت و نور ميگردد واگر بد باشد يك مجسمهي ضلالت و سياهي ميگردد(10).در آياتي كه به نوعي ضلالت و گمراهي به خدا نسبت داده شده، اشاره به همين "اضلال كيفري" دارد".0ختم اللَّه علي قلوبهم و علي سمعهم و علي ابصارهم غشاوة".(11)"خداوند بر دلهاي آنان، و بر شنوايي ايشان مُهر نهاده، و بر ديدگانشان پردهاي است.""وما يضلّ به الا الفاسقين" .(12)"جز نافرمانان را با آن گمراه نميكند"."كذلك يضل اللَّه من هو مسرف مرتاب".(13)"اين گونه، خدا هر كه را افراطگر، شكّاك است، بي راه ميگذارد (گمراه ميكند)"."افرأَيت من اتخذ الهه هواه و اضلّه اللَّه علي علم و ختم علي سمعه و قلبه" .(14)پس آيا ديدي كسي را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده، و خدا او را دانسته گمراه گردانيده و برگوش و دلش مُهر زده"."فلما زاغوا ازاغ اللَّه قلوبهم".(15)"پس چون (از حق) برگشتند، خدا دلهايشان را برگردانيد"."كذلك يطبع اللَّه علي كل قلب متكبر جبار" .(16)"اين گونه، خدا بر دل هر متكبر زورگويي مُهر مينهد"."بل طبع اللَّه عليها بكفرهم".(17)"بلكه خدا به خاطر كفرشان بر دلهايشان مُهر زده""ختم"، "اضلال"، "طبع" و "ازاغ" اين عناوين به طور كلي بر گمراهي دلالت ميكنند و همانطور كه در آيات ديده ميشود اين ها نتيجهي "فسق"، "كفر"، "اسراف"، "تكبر" و "هواي نفس خو را اله قرار دادن" ميباشد.مرحوم علامه طباطبائي (ره) در تفسير آيهي 7 سورهي بقره ميفرمايند: از اين كه خداوند مُهر نهادن بر دل و گوشهاي كافران را به خود نسبت داده و پرده افتادن بر چشمهايشان را به خود كافران، از اين جا فهميده ميشود كه در اين افراد دو نوع حجاب وجود دارد، حجابي از جانب خود آن ها و حجابي از طرف خداوند كه بر اثر كفر و نافرماني آن ها ايجاد شده(18).خلاصه اين كه: عناوين "ختم"، "اضلال"، "طبع"، "ازاغ" و شبيه اين ها كه به نوعي گمراهي اشاره دارند در قرآن به خداوند نسبت داده شده:1 - عناويني عدمي هستند نظير ناداني و نابينائي كه عدم عنايت و توفيق الهي در جهت هدايت را ميرسانند و اگر بخواهيم جنبهي وجودي نيز براي آن ها درنظر بگيريم ميتوان گفت آثار اعمال خود آن هاست كه خداوند اين آثار را براي آن اعمال قرار داده است.2 - اين عناوين هرگز در ابتداء به خداوند متعال اسناد داده نميشود بلكه از باب كيفر و مجازات است.3 - هيچ سرزنش متوجه كسي نيست جز خود آن ها (كافرين لجوج) كه با اختيار خود زمينهي رحمت الهي را از خود سلب كردهاند(19).منابع براي مطالعهي بيشتر:1 - تفسير تسنيم، نوشتهي حضرت آيت اللَّه جوادي آملي، جلد 2، ص 515، ص 227.2 - تفسير منشور جاويد، نوشتهي آيتاللَّه سبحاني، جلد 3، ص 146.3 - تفسير نمونه، نوشتهي آيت اللَّه مكارم شيرازي، ج 1، ص 151 82.4 - آيت اللَّه مكارم شيرازي، تفسير موضوعي (پيام قرآن)، ج 1، بحث موانع و آفات معرفت.5 - سبحاني، جعفر، منشور جاويد، انتشارات توحيد، ج 3، ص 153 تا 156.6 - جوادي آملي، عبداللَّه، تسنيم، (قم، مركز نشر اسراء)، ج 2، ص 515 تا 521.7 - مكارم شيرازي، ناصر، با همكاري جمعي از نويسندگان، تفسير نمونه، (تهران: دارالكتب الاسلاميه، چاپ 1365 21)، ج 1، ص 82 تا 87.
1) سورهي انسان، آيهي 3.2) سورهي يونس، آيهي 108.3) سورهي محمد، آيهي 17.4) سورهي عنكبوت، آيهي 69.5) سورهي طه، آيهي 114.6) جعفر سبحاني، منشور جاويد، (قم،انشتارات جاويد)، ج 3، ص، 153 تا 156.7) سورهي انفال، آيات 22 و 23.8) سورهي يونس، آيهي 11.9) آيةاللَّه مكارم شيرازي، پيام قرآن، تفسير نمونه موضوعي، (قم، مدرسهي امام اميرالمؤمنين، چ اول، 1367)، ج 1، ص 307.10) ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، (تهران، دارالكتاب الاسلاميه، چاپ 21، ص 136)، ج 1، ص 84.11) سورهي بقره، آيهي 7.12) سورهي بقره، آيهي 26.13) سورهي غافر، آيهي 34.14) سورهي جاثيه، آيهي 23.15) سورهي صف، آيهي 5.16) سورهي غافر، آيهي 35.17) سورهي نساء، آيهي 155.18) محمدحسين، طباطبائي (ره)، الميزان في تفسير القرآن، قم، انتشارات الاسلاميه، ج 1، ص 52.19) عبداللَّه جوادي آملي، تسنيم در تفسير قرآن، (قم، انتشارات اسراء)، ج 2، ص 515 تا 521.