اوضاع و شرايط عصر امام حسين(ع)
مهدي پيشوايي - سيره پيشوايان، ص145در زمان امام حسين ـ عليه السلام ـ انحراف از اصول و موازين اسلام، كه از «سقيفه» شروع شده و در زمان عثمان گسترش يافته بود، به اوج خود رسيده بود. در آن زمان معاويه كه سالها از سوي خليفه دوم و سوم به عنوان استاندار در منطقه شام حكومت كرده و موقعيت خود را كاملا تثبيت كرده بود، بنام خليفه مسلمين سرنوشت و مقدرات كشور اسلامي را در دست گرفته حزب ضد اسلامي اموي را بر امت اسلام مسلط ساخته بود و به كمك عمال ستمگر و يغماگر خود مانند: زياد بن ابيه، عمرو بن عاص، سمره بن جندب و... حكومت سلطنتي استبدادي تشكيل داده، چهره اسلام را وارونه ساخته بود.معاويه از يك سو، سياست فشار سياسي و اقتصادي را در مورد مسلمانان آزاده و راستين اعمال ميكرد و با كشتار و قتل و شكنجه و آزار، و تحميل فقر و گرسنگي بر آنان، از هر گونه اعتراض و جنبش و مخالفت جلوگيري ميكرد، و از سوي ديگر، با احياي تبعيضهاي نژادي و رقابتهاي قبيلهاي در ميان قبائل، آنان را به جان هم ميانداخت و از اين رهگذر نيروهاي آنان را تضعيف ميكرد تا خطري از ناحيه آنان متوجه حكومت وي نگردد، و از سوي سوم، به كمك عوامل مزدور خود با جعل حديث و تفسير و تاويل آيات قرآن به نفع خود، افكار عمومي را تخدير كرده، و به حكومت خودش وجهه مشروع و مقبول ميبخشيد.اين سياست ضد اسلامي، به اضافه عوامل ديگر همچون ترويج فرقههاي باطل نظير:جبريه و مرجئه كه از نظر عقيدتي با سياست معاويه همسو بودند، آثار شوم و مرگبار در جامعه به وجود آورده و سكوت تلخ و ذلتباري را بر جامعه حكمفرما ساخته بود.در اثر اين سياست شوم، شخصيت جامعه اسلامي مسخ و ارزشها دگرگون شده بود، به طوري كه مسلمانان، با آنكه ميدانستند اسلام هيچ وقت اجازه نميدهد آنان مطيع زمامداران بيدادگري باشند كه بنام دين بر آنها حكومت ميكنند، با اين حال بر اثر ضعف و ترس و ناآگاهي، از زمامداران ستمگر پشتيباني ميكردند. در اثر اين سياست، مسلمانان، بر خلاف منطق قرآن و تعاليم پيامبر (ص)، تبديل به افرادي ترسو، سازشكار، و ظاهر ساز گشته بودند.
تاريخ اين دوره از زندگي مسلمانان، پر از شواهدي است كه نشان ميدهد اين دگرگوني و انحراف فراگير شده، جامعه اسلامي را با خود همرنگ ساخته بود.اگر عكس العملي را كه مسلمانان در برابر سياست عثمان و عمال وي از خود نشان دادند، با روشي كه در برابر سياست معاويه در پيش گرفتند مقايسه كنيم، آثار شوم اين سياست شيطاني را در جامعه اسلامي بوضوع مشاهده ميكنيم، زيرا مسلمانان در برابر سياست عثمان با قيام عمومي، عكس العمل نشان دادند؛ قيامي كه بزرگترين شهرهاي اسلامي يعني مدينه، مكه، كوفه، بصره، مصر و ساير شهرها و روستاها در آن شركت داشتند؛ ولي با توجه به اينكه در زمان معاويه ظلم به مراتب بيشر، ميزان قتل و تهديد زيادتر و گستردهتر؛ و محروميت مسلمانان از حقوق و ثروت و درآمد خود آشكارتر بود، با اين حال عكس العمل دسته جمعي در برابر رفتار ضد اسلامي معاويه ديده نميشد، بلكه مردم كوركورانه در برابر معاويه مطيع و خاضع بودند. بلي گاه گاه اعتراضهاي پراكندهاي مثل مخالفت «حجر بن عدي» و «عمرو بن حمق خزاعي» و امثال آنها صورت يك جنبش عملي و عمومي در نميآمد، بلكه شعله آن بسرعت خاموش ميگشت، زيرا حكومت وقت، سران جنبش را ميكشت و انقلاب را در نطفه خفه ميكرد و جامعه هيچ تكاني نميخورد.[1]
[1] . جهت اطلاع بيشتر در اين زمينه ر.ك به: ارزيابى انقلاب حسين، تاليف محمد مهدى شمس الدين، ترجمه مهدى پيشوائى، چاپ 2، قم، انتشارات توحيد