جلوه‏هاي سراب‏ گونه و ديدگان بصير - جلوه هاي سراب‏ گونه و ديدگان بصير نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه هاي سراب‏ گونه و ديدگان بصير - نسخه متنی

محمدمهدی زارعی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جلوه‏هاي سراب‏ گونه و ديدگان بصير

در شماره‏ي 85 روزنامه‏ي «حيات نو» مقاله‏اي با نام «صد هزار جلوه، صد هزار ديده» درج گريده بود. نگارنده مسئله‏ي قرائت‏هاي مختلف از دين را وجهه‏ي همّت قرار داده بود. ليكن مسائل مطروحه در آن، داراي ابهامات متعدّد بوده و از جهات گوناگون قابل نقد است. در اين نوشته تنها به دو استدلال‏گونه (كه بر مدّعاي مقاله اقامه شده است) مي‏پردازيم.

1ـ نويسنده در ادامه‏ي استدلال‏هايي كه براي اثبات اعتبار قرائت‏هاي مختلف از دين مي‏آورد و هر كدام در جاي خود قابل نقد است؛ به رواياتي كه قرآن را داراي هفت بطن يا هفتاد بطن معرّفي مي‏كند، استشهاد كرده تا اعتبار قرائت‏هاي مختلف از دين را اثبات كند.
اين استشهاد، البته شگفت آور است؛ چرا كه اين روايات، مسلمانان را از ژرفاي قرآن آگاه مي‏سازد تا كسي گمان نكند قرآن همين سطح است و ظاهر است و در پس آن عمق و باطني نيست.

درست است كه دست يافتن به هر بطني، قرائتي نو از قرآن را به دست مي‏دهد امّا روشن است كه اين بطون هيچ يك، بطن ديگر را نفي نمي‏كنند؛ چرا كه اين بطون در طول يك‏ديگر قرار دارند؛ نه در عرض هم و ميان اين روايات و مدّعاي مقاله، فاصله‏اي بس دور است.

2ـ نگارنده در جاي ديگري از مقاله، برخي از عالمان و مفسّران شيعي را معتقد به تحريف قرآن برشمرده است و اين امر را دليل بر كثرت قرائت‏هاي ديني از منظر آن بزرگان دانسته است.

در ارزيابي اين سخن نيز بايد گفت: ادلّه‏ي عدم تحريف قرآن، چنان متقن و غيرقابل ترديد مي‏باشد كه مسئله‏ي نفي تحريف، مورد اجماع عالمان شيعي و سنّي واقع گرديده است.(1) ناگفته نماند، آوردن روايات تحريف در يك مجموعه‏ي حديثي، دليل بر آن نيست كه گردآورنده‏ي آن، اعتقاد به تحريف داشته است؛ زيرا تنها در صورتي نقل روايت، نشان اعتقاد مؤلف است كه اولاً، صاحب كتاب هر چه را نقل نموده صحيح و قطعي‏الصدور بداند؛ ثانياً، اخبار نقل شده به گونه‏اي صريح در تحريف باشند كه احتمال تأويل يا توجيه آن بر اساس عقل يا نقل متواتر امكان‏پذير نباشد؛ ثالثاً، آن اخبار با اخبار ديگري در تعارض نباشد(2) و رابعاً، مؤلف خبر واحد را حجّت بداند.(3) از اين رو، اخبار تحريف در برخي مجموعه‏هاي حديثي اهل سنّت - و البته بيش‏تر و صريح‏تر از آن‏چه در كتب شيعه آمده - ذكر شده است؛ امّا صاحبان آن مجموعه‏ها، معتقد به تحريف شناخته نشده‏اند. آيا همين كه كليني؛ برخي احاديث تحريف را در باب نوادر آورده(4) نشان بي‏اعتنايي ايشان به اين احاديث و اشاره به حديث دع الشاذّ النادر (= روايات شاذّ و نادر را رها كن) نيست؟(5)

آيا همين كه ناقلان اين گونه احاديث چون كليني و فيض و ديگران - كه رضوان خدا شامل حالشان باد - هيچ‏گاه در ميان عالمان و محقّقان تاريخ شيعه، به عنوان «معتقدان به تحريف» شناخته نشده‏اند، تأييدي بر نكته‏هاي پيش گفته نيست؟

از اين‏ها گذشته، اگر گفته شده كسي چون محدّث نوري؛ معتقد به تحريف بوده است (هر چند بر اساس نقل برخي از بزرگان، ايشان نيز، پس از تأليف كتاب فصل الخطاب از عقيده برگشته‏اند)(6) بايد دانست منظور، «تحريف به نقصان» بوده است، نه «تحريف به زياده». و اين امر، از يك سو نشان مي‏دهد كه اعتقاد به تحريف، هيچ پي آمد عملي ندارد و معتقدان به تحريف، همانند ديگران ظواهر قرآن را حجّت مي‏دانند و بدان عمل مي‏كنند و از سوي ديگر، نشان مي‏دهد كه بر خلاف تصوّر نويسنده‏ي مقاله، دامنه‏ي تصرّف بشر بسيار محدود است.

در نتيجه، نه عالمان شيعي، قائل به تحريف بوده‏اند و نه اعتقاد به تحريف، مستلزم «به رسميّت شناختن قرائت‏هاي مختلف از دين» است؛ بلكه اگر به فرض اين دو حقيقت مسلّم را ناديده انگاريم، يك رويكرد منفي‏گرايانه نسبت به كلام نويسنده از منظر عقلي و عقلايي، جلوه پيدا مي‏كند و آن اين كه قول به تحريف هم - در صورت وجود قائل براي آن يار شاطر و مساعدي براي مدعاي نگارنده نخواهد بود؛ چرا كه تحريف يك چيز، نشانه‏ي عدم توانايي فهم و درك آن و يك نوع مقابله‏ي غير منطقي با گزاره‏هايي مستدل است و معلوم است از آن‏جا كه متون ديني در كمال وضوح و روشني و اتقان معنايي - با توجه به مجموعه‏ي كتاب و سنت و عقل - مي‏باشد، حق ستيزان نتوانسته‏اند قرائت‏هاي ديگري را به آن تحميل كنند و لذا به تحريف لفظي و حذف متن تمسك جسته‏اند. و بر هر محقق حقيقت‏جو معلوم است كه با كمي واقع‏نگري به تاريخ درمي‏يابيم كه عقيده به تحريف و نيز اعتقاد به عدم آن، هر دو در زمينه‏ي «تحرّي حقيقت» و «نفي قرائت‏هاي مختلف از دين» و فارغ از تمام شبه فلسفه‏هاي شكّاكانه امروزين طرح شده‏اند و با اين شبهِ فلسفه‏هاي موجود (كه دير يا زود به اشباه چند دهه‏ي پيش خود ملحق خواهند شد) نمي‏توان بر روزگاران پيش و عالمان گذشته حكم كرد.



1) ابوالقاسم خويي، شناخت قرآن (ترجمه البيان)، محمد صادق نجمي و هاشم هريسي، ص 187، (قم: دفتر مدينهالعلم، 1402)؛ و محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن و صيانه القرآن من التحريف.

2) ابوالقاسم خويي، البيان، (قم: انتشارات مدينه العلم(.

3) صيانه القرآن من التحريف، ص 104.

4) محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ج 2، ص 459، (المطبعه الاسلاميه، 1388 ه ق(.

5) سيد علي حسيني ميلاني، التحقيق في نفي التحريف، ص 134، (قم: دارالقرآن الكريم، 1410).

6) ناصر مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، (تهران: دارالكتب الاسلاميه، 1371)، ج 11، ص 31.

محمد مهدي زارعي

/ 1