تحولات فرهنگي، واقعيات جامعه و چالشهاي حاكميت
عنوان فوق، موضوع نشست مسئولان فرهنگي انجمن اسلامي دانشجويان سراسر كشور در دانشگاه تربيت مدرس بود. موضوع محوري اين نشست آن طوري كه از سخنان افرادي چون آقايان علي ربيعي (مشاور رئيس جمهوري)، هاشم آغاجري، محمد جواد مظفر بر ميآيد تبيين منشأ بحران اجتماعي در ايران است. نكاتي تأمّل برانگيز در اين مجموعه مطرح شد كه نقد برخي از آنها براي خوانندگان محترم مفيد خواهد بود:1ـ آقاي علي ربيعي، ضمن تقسيم ارزشها به سه دسته ميان حكومتي، ميان مردميو ارزشهاي مشترك، ادعا ميكند كه «اگر بخشي از حاكميت ارزشهاي كمتر از 30 درصد مردم با ارزشهاي مورد نظر آنها منطبق است، خود را با خواست ملّت تطبيق ندهد ما با بحرانهاي اجتماعي عميق روبرو خواهيم بود كه به تهديد امنيت ملّي ميانجامد«. ظاهراً مقصود ايشان از «ارزشها» صرفاً تعلّقات و منافع گروهي و طبقاتي است. طبق اين اصطلاح، ارزش ميان حكومتي يعني آنچه كه براي حكومت و طبقه حاكم پسنديده و مورد رغبت باشد و ارزش ميان مردمي يعني آنچه كه مردم ميپسندند، فصل مشترك بين مردم و حكومت همان ارزشهاي مشترك است. چنين ارزشي، مطلوبيت و اعتبار خويش را از حكومت يا از مردم ميگيرد و لهذا با تغيير خُلقيات و اعتبارات مردم دگرگون ميشود، راستي ارزشهاي ثابت و واقعي انسانها كجاست؟!چه كسي آنها را تعيين ميكند؟ چه كساني آنها را در خارج محقق ميكنند؟ ارزشهاي مطلق الهي در كجاي اين تقسيم ميگنجد؟ اگر چيزي بنام ارزشهاي ديني داريم، در آن صورت جامعه چه رابطهاي با آن دارد؟
و اگر همه دنيا ارزشهايشان تغيير كند و بر خلاف موازين الهي شود، آيا زمامداري مثل اميرالمؤمنين علي عليه السلام بايد از ارزشهاي خود در حكومت دست بردارد؟ ما چطور؟
در جامعهاي كه ملّتش اسلام و ارزشهاي ديني را پذيرفته و به تناسب آن فرهنگي عميق و ريشهدار در عمق تاريخ هويت خويش بنا نهاده، راستي اين كدامين بخش از حاكميت است كه به تعبير ايشان ارزشهايش فقط موافق با ارزشهاي 30 درصد از مردم است؟!2ـ آقاي آغاجري در اين نشست اظهار ميدارد: در جامعه كنوني، ما شاهد سرعت گرفتن تحولات و تغييرات هستيم. اگر در اين بستر جامعه پذيري براي افراد خوب انجام نشود در آن صورت فرد با جامعه همنوا نميشود و شرايط نهادها و سيستمها دچار ناكار كردي شده و سيستم از تعادل خارج شده و بحران اجتماعي رخ ميدهد، يعني نسل جديد پيش از آنكه جامعه پذيري ملّي پيدا كند به طرف جامعه پذيري جهاني ميرود و به دليل ضعف نهادها و ساختارهاي ملّي، شاهد بحران ميشود. بقاء يك نظام بدون پويايي امكان ندارد يعني چارهاي جز تغيير در نهادهاي جامعه پذير خود ندارد...هر چند ناكارآمدي شرايط نهادي و سيستمي يك جامعه باعث ميشود تا افراد نسبت به ارزشهاي موجود، جامعهپذير نشوند اما ادعاي ايشان مبني بر اينكه افراد در چنين شرايطي به سمت ارزشهاي جهاني جامعهپذير ميشوند، جاي بحث و تأمّل دارد. سؤال ما اين است كه آيا جامعهپذير شدن افراد نسبت به ارزشهاي جهاني خودبخود صورت ميگيرد يا نيازمند شرايط خاص ساختاري در جامعه است تا تحت تاثير و فشار اين شرايط ساختاري (از قبيل تبليغات پر حجم رسانهاي و غيره) گرايشات به سمت ارزشهاي بين المللي و جهاني شكل بگيرد. ايشان اگر واقعاً از سر دلسوزي به فكر پويايي نهادها و شرايط ساختاري كشور است تا توان جامعه پذيري را داشته باشد، بهتر است موانع پويايي آن را نشان دهد نه اينكه اضمحلال اين شرايط ساختاري و هماهنگ شدن با مقتضيات بين المللي را توصيه كند.(تعقل اجتماعي تصديق ميكند كه تا مجموعهاي هماهنگ و عواملي ساختاري در سطوح مختلف جامعه به تعارض با انديشهها و ارزشهاي پذيرفته شده و نهادينه يك ملّت برنخيزد، هرگز تغييري بنيادين در نحوه جامعهپذير شدن افراد آن جامعه ايجاد نميشود.)تبليغ، تشويق و اشاعه نمودها و نهادهاي فرهنگي غربي به اشكال مختلف هنري، علمي، تكنيكي، از يك طرف، و ترسيم چهرهاي نامطلوب از ارزشهاي رسمي جامعه و نهادهاي آن از طرف ديگر يكي از بزرگترين موانع جامعه پذيري احاد مردم و گروههاي اجتماعي نسبت به ارزشها و هنجارهاي خويش است.3ـ آقاي محمد جواد مظفر از ديگر شركت كنندگان اين نشست ادعا ميكند: بيش از 150 سال است كه ايران تلاش ميكند تا در جاده تحولات نوين جهاني قرار گيرد و اين تلاشها در قالب جنبشها، نهضتها و انقلابات ظهور يافته اما نتوانسته آنچنان كه بايد ما را در مسير قرار دهد. ما در اين صد سال همواره و به تناوب شاهد پديده تلاش براي آزادي و در عين حال گريز از آزادي هستيم و...در اين مدت 150 سالهاي كه ايشان اشاره كردند، راستي چه كساني مدعي حركت به سمت تحولات نوين جهاني بودند؟ بديهيتر از همه، آيا حكومت مستبد شاهنشاهي با همه كارگزاران و روشنفكران اجيري كه در خدمت داشت، با همين شعار، بدبختي و فلاكت را براي اين ملّت به ارمغان نياورد؟! آيا ملتي كه در برابر چنين رژيم دژخيمي ميايستد و دنياي كفر و الحاد را كه پشتيبان او بودند به زير پا ميگيرد ملتي كه جنگي نابرابر را تنها با اعتماد بر خدا در برابر حمايت دنياي مدرن و به اصطلاح متمدن به پيش ميبرد، آيا چنين ملّتي هدفش رسيدن به »جاده تحولات نوين جهاني« است؟! راستي چرا بنام ملت بر خلاف ملّت سخن ميگوئيد؟! اگر شما بر خلاف اين ملّت فراموشكار شديد، سري به مكتوبات و سفارشات خيل شهداء اين ملت بزنيد تا معلوم گردد كه تنها هدف اين ملّت كه تحقق همه ارزشها و آرمانهاي خود را در تحقق آن ميدانست، اسلام ناب محمدي بود.نصر اللّه آقاجاني