نگاهى به مقالهى «چون سخن در وصف اين حالت رسيد»
غلامحسن محرّمىآنچه كه در مقالهى كوتاه «چون سخن در وصف اين حالت رسيد» شمارهى 1643 روزنامهى ايران.آمده است از جهاتى قابل ملاحظه به نظر مىرسد كه با مسئلت موفقيت روز افزون مسئولين محترم روزنامهى ايران در ترويج امور فرهنگى دينى از خداى متعال، استدعاى درج اين جوابيه در آن روزنامه دارد.نويسندهى محترم در قسمتى از نوشتهى خود آورده است:
«اگر كفر نباشد، در مىمانى كه على عليه السلام را به اعتبار خدا عشق مىورزى يا (هر چه باداباد) خدا را به اعتبار على عليه السلام عبادت مىكنى؛ آخر مگر نه محمد آمد و با او همكاسه شد. برنجى بر روى آن دست كه از پشت پرده آمده بود، در قاب قوسين، دستى از پشت پرده به همسويى نشست و بعد از معراج، محمد همان برنج را در دست على عليه السلام ديد؟!».بايد گفت كه هر مسلمانى على عليه السلام را به خاطر خدا عشق مى ورزد و از آن سوى كه انسانى او خدايى است و مظهر اسماء و صفات بارى، به او عشق مىورزد، كه چيز ديگر، على عليه السلام را دوست داريم چون خود را در ارادهى خدا فانى كرد؛ على را به خاطر خدا دوست داريم و البته اين به معناى اين نيست كه خدا را به خاطر على عليه السلام عبادت مىكنيم؛ بلكه به على عليه السلام به جهت محمدى بودن او عشق مىورزيم. على معشوق ماست، ولى محمّد صلى الله عليه وآله معشوق او و خدا معشوق هر دو.اما محمد از او افضل و برتر است؛ چون خود گفته؛ «انا عبد من عبيد محمد» «من يكى از غلامان محمد صلى الله عليه وآله هستم». او نبى است و اين وصىّ. هر دو عقل اول هستند و واسطهى فيض بارى تعالى به خلق؛ امّا مرتبهى محمد صلى الله عليه وآله از مرتبهى على عليه السلام بالاست. و اين هم نكتهاى است غير قابل تأويل.امّا در باب معراج سخن از على عليه السلام و وصايت او بسيار رفته و پيوسته ملائكه جوياى حال على عليه السلام بودند؛ به حدى كه پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: گمان كردم اسم على عليه السلام از اسم من در آسمانها مشهورتر است. و تحت عرش على را ديدم و پرسيدم على جان، زودتر از من اينجا آمدى كه جبرئيل گفت: اين على نيست، بلكه فرشتهاى است كه خداى تعالى به صورت على عليه السلام خلق كرده تا هرگاه ما به زيارت على مشتاق شديم، به زيارت اين فرشته بياييم(1). اما قصّهى دانه و دست، صحيح به نظر نمىرسد؛ زيرا چنين حديثى در جوامع روايى حتّى بحار الانوار - موجود نيست. و ثانياً در صورت بودن، در جايى كه ما به آن دست نيافتيم با آيهى قرآن: «اسرى بعبده...» كه عبد حاكى از اين است كه تنها يك نفر به معراج رفته كه آن هم وجود مبارك پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله است. و نيز با روايات ديگر كه تصريح دارند، على عليه السلام در معراج نبوده، بلكه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله ايشان را روى زمين مشاهده كرده(2)، معارض است.در هر صورت ما شيعيان و شيفتگان آن امام همام و اهلبيت عليهم السلام هر چند بر آنيم كه على حق است و حق هم جز على عليه السلام نيست، لكن در بيان فضايل ايشان طريق كتاب و سنت، خود طريق روشن و بسيار شفافى است؛ پس چه نيازى است به طريق ديگرى كه از شفافيت و انقداح تهى باشد.
1) محمد تقى مجلسى، بحار الانوار، »دار الكتب الاسلاميه«، ج 18، ص 300.2) همان، ص 370.