حكومت ديني مي تواند مردم سالار باشد - حكومت ديني مي تواند مردم سالار باشد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حكومت ديني مي تواند مردم سالار باشد - نسخه متنی

حامد وحیدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكومت ديني مي تواند مردم سالار باشد

آن چه در ذيل مي‏آيد نقدي است بر گفت و گوي گروه انديشه روزنامه ايران با جناب آقاي مصطفي ملكيان درباره حاكميت ديني، نو انديشان ديني و... كه در تاريخ 13 و 19 مهرماه سال جاري در آن روزنامه درج شده بود. مستدعي است در صورت صلاحديد، آن را در نشريه خويش درج فرماييد.

ضمن احترام به جناب آقاي ملكيان، يادآور مي‏شويم كه اشاره به همه نكات درست يا نادرست اين گفت و گو در اين مختصر نمي‏گنجد؛ از اين رو به نكاتي چند اشاره مي‏شود:

1ـ در بخش اول مصاحبه، آقاي ملكيان مي‏فرمايند: «... حاكميت نظام ديني، آزمايشگاهي است كه در آن، آموزه‏هاي ديني در معرض آزمايش قرار مي‏گيرند و محك مي‏خورند... و حاكميت ديني هميشه حاكميت يك قرائت خاص از دين است، هيچ وقت حاكميت همه قرائتها از دين، در آن واحد امكان‏پذير نيست...»(1)

اين نكته كه حاكميت ديني آزمايشگاهي است كه در آن آموزه‏هاي ديني در عمل محك مي‏خورند نكته درستي است. همچنين اين نيز درست است كه حاكميت ديني همواره حاكميت يك قرائت از دين است. اما بايد به اين نكته نيز توجه داشت كه اين نكات در مورد همه انواع حاكميت صادق است و اختصاصي به حاكميت ديني ندارد. هر نوع حاكميتي، حاكميت ايدئولوژي خاص است و در مقام عمل نيز آزمايشگاه آن ايدئولوژي به حساب مي‏آيد. خواه ايدئولوژي ليبرال باشد يا ماركسيستي يا غير آن.

2ـ ايشان در ادامه مي‏افزايند: «... بنابراين اين اثر منفي را حاكميت ديني مي‏تواند داشته باشد كه آرام آرام به هر غرض، اين قرائت واحد از دين را بهترين قرائت ممكن يا يگانه قرائت مطلوب جلوه گر كند و جلوي بروز و ظهور قرائتهاي دين را بگيرد و به اين ترتيب پويايي انديشه ديني را تحمل نكند».(2)

گذشته از اين كه نمي‏توان ادعا كرد كه دين در تمام جنبه‏ها قرائت‏پذير است )كه البته فعلاً در صدد بررسي آن نيستيم(، بايسته بود كه آقاي ملكيان توضيح مي‏دادند كه چرا و چگونه حاكميت ديني نمي‏تواند پويايي انديشه ديني را تحمل كند و در دل خود پذيرنده انواع گوناگون نظريه‏ها باشد. به نظر مي‏آيد كه چنين چيزي نه استحاله نظري دارد و نه عدم امكان عملي. زيرا هيچ ملازمه‏اي ميان حاكم شدن يك نظريه و عدم مدارا نسبت به ساير نظريه‏ها نيست. حتي مي‏توان انحصار گراترين آموزه‏هاي نظري را به گونه‏اي در نظر گرفت كه در عمل نسبت به نظريه‏هاي مخالف اهل مدارا باشد.

چنان كه تقريباً به اجماع همه عالمان و انديشمندان مسلمان پاره‏اي عقايد اصلي اهل كتاب و مجوس و باطل است؛ اما اين امر موجب نشده است كه حاكميت اسلامي، چه در صدر اسلام و چه پس از آن، نسبت به اهل كتاب بي مدارايي كند و بر آنان تنگ بگيرد يا با خشونت رفتار كند تا از افكار و عقايدشان دست بردارند. نظام سياسي اسلام بر پايه‏ا اسلام و انديشه‏هاي آن استوار است، اما در دل اين انديشه‏ها توصيه به مدارا با مخالفان ديده مي‏شود و پايه عمل حكمرانان قرار مي‏گيرد.

فانسان مونيته، استاد ادبيات عرب و تاريخ اسلام در دانشگاه پاريس، در اين باره مي‏گويد: »دين اسلام چون دين فطرت است، بيشترين جاذبه را دارد و بيشترين تسامح را نسبت به اديان ديگر از خود نشان مي‏دهد.«(3) بنابراين حاكم شدن اسلام نه تنها مانع پويايي انديشه‏ها نيست، كه بستر ساز پويايي آن نيز هست. البته مي‏توان يك نوع نگاه همراه با تعصب جاهلي را فرض كرد كه به نام اسلام، از احكام آزادي بخش آن تخطّي كنند، اما امكان وجود چنين برداشتهاي ناصوابي را نبايد به پاي حاكميت ديني به نحو مطلق نوشت. همچنان كه نبايد امكان برداشتهاي استبداد گرايانه از دمكراسي (مانند دموكراسي از نوع فاشيستي يا كمونيستي) را به پاي همه انواع آن نوشت. و جالب آن جاست كه آقاي ملكيان اين تلقي از حكومت ديني را (يعني برداشت استبدادگرايانه) نه تنها به همه انواع تعميم مي‏دهند بلكه آن را مجوّز سكولاريسم و جدايي نظام سياسي از دين مي‏دانند و براي حفظ ديانت مردم اين جدايي را ضروري و لازم مي‏يابند.(4)

3ـ ايشان در جاي ديگر دين را با دموكراسي كاملاً قابل جمع مي‏دانند ولي مي‏فرمايند به هيچ روي امكان ندارد كه حكومت ديني مردم سالار باشد.(5)

در اين خصوص بايد گفت كه حاكميت اسلام در ايران بر پايه برداشت يك مجتهد جامع الشرايط از دين تحقق يافت. امام خميني در مواضع گوناگوني، چه پيش از انقلاب، چه در آستانه پيروزي و چه پس از آن، نظريه خودشان را در مورد حكومت اسلامي به صراحت بيان كرده‏اند. در نظريه امام خميني، حاكم اسلامي اسلام شناس جامع الشرايطي است كه بايد بر پايه احكام اسلام حكمراني كند و اين مسأله ديني بودن اين نظام را تاييد مي‏كند. اما در عين حال اين نظام بر پايه نوعي مردم سالاري استوار است. از آن‏جا كه مردم مسلمانند و حاكميت ديني را طلب مي‏كنند، ولي فقيه قدرت و بسط يد مي‏كند و مي‏تواند حكومت اسلامي‏را تشكيل دهد و در صورت عدم حضور و خواست مردم، چنين حكومتي تأسيس نمي‏شود. در هيچ جايي از سخن امام نيامده است كه فقيه مي‏تواند با زور و علي رغم خواست مردم بر آنها حاكم شود.

امام خميني‏رحمه الله در پاسخ خبرنگاري كه در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي از ايشان پرسيده بود: »دولت پيشنهادي شما چگونه خواهد بود، و چه كسي آن را اداره خواهد كرد؟« فرمودند: «راجع به چگونگي دولت و رژيم، پيشنهاد ما جمهوري اسلامي‏است و چون ملت مسلم است و ما را هم خدمتگذار خود مي‏داند، از اين جهت حدس مي‏زنم به پيشهاد ما رأي دهد. ما از طريق رفراندوم با ملت يك جمهوري اسلامي تشكيل مي‏دهيم. و اما شخص، اين تابع آراي مردم است».(6) و در جاي ديگر فرموده‏اند: «حكومت اسلامي‏ما متكي به آراي عمومي خواهد بود.»(7)

جمله مشهور ايشان در روز ورودشان به ايران در بهشت زهرا كه فرمودند: »من به واسطه اين كه ملت مرا قبول دارد، دولت تعيين مي‏كنم«، و دهها مورد ديگر نشان از اين دارد كه حكومت اسلامي مورد نظر امام خميني‏رحمه الله حكومتي است كه اساس آن بر پايه رأي مردم شكل مي‏گيرد و طبيعتاً اين چنين حكومتِ مردم سالاري كه مقيد به احكام اسلام هم باشد، تنها در صورتي تحقق مي‏پذيرد كه مردم يك كشور مسلمان باشند و حاكميت اسلام را بخواهند، آن گونه كه در ايران اتفاق افتاد. حال جاي اين سؤال وجود دارد كه چرا چنين حكومتي را مردم سالار ندانيم؟

جناب آقاي ملكيان خودشان در ضمن گفتگو با اشاره‏اي كوتاه مي‏گويند: «بله، يك معنا براي حكومت ديني متصور است كه در آن معنا جمع ميان دموكراسي و حكومت ديني ممكن مي‏شود... اين معنا آن است كه حكومت ديني، حكومتي باشد مبتني بر آراي مردم، ولي مردم خودشان متدين باشند. يعني خواستشان ديني باشد»(8) معنايي كه ايشان مي‏گويند دقيقاً همان چيزي است كه امام‏رحمه الله بارها و بارها فرمودند و نظام جمهوري اسلامي نيز بر آن بنيان گذاشته شد.

اما عجيب اينجاست كه بلا فاصله مي‏گويند: «اما هيچ جا نديده‏ام كه حكومت ديني را به اين معنا بگيرند... اين معنا البته مورد نظر كسي نيست»(9) و بعد هم مي‏گويند: «چون اين معنا مراد نمي‏شود، من به طور مطلق جمع دموكراسي و حكومت ديني را ناممكن دانستم». اگر كلام امام (قدس سره) و ساير رهبران فكري و سياسي اين نظام در اين زمينه حجت نباشد، سخن چه كس ديگري اعتبار دارد. ممكن است در گوشه و كنار كساني پيدا شوند كه نظريه‏هاي ديگري درباره حكومت اسلامي عرضه كرده باشند. اما آن چه بيش از همه گفته و به آن عمل شده است، همان است كه امام فرمودند رهبر معظم انقلاب نيز بارها در مواضع گوناگون بر مردمي بودن اين نظام تأكيد كرده‏اند. سخنان اخير ايشان درباره مردم سالاري به ياد همگان است. سخنان اوايل انقلاب نيز همان است. ايشان در يكي از خطبه‏هاي نماز جمعه سال 1362 ويژگيهاي حكومت اسلامي را بر مي‏شمارند و مي‏گويند اين حكومت از هشت جهت مردمي است:

1) تكيه بر ايمان و اعتقاد مردم دارد؛

2) در جهت منافع مردم برنامه ريزي مي‏كند؛

3) خطوط كلي آن مورد رضايت و ميل اكثريت قاطع است؛

4) مديران و مسؤولان اين حكومت از دل مردم جوشيده‏اند...؛

5) اصل حكومت اسلامي، نوع آن و اركان آن به نظر مردم انتخاب شده است...؛

6) در اجراي برنامه‏هاي اين دولت مردم مشاركت جدي دارند...؛

7) مردم در همه صحنه‏هاي حساس حاضرند... و

8)... دشمنان مردم و دشمنان دولت يكي هستند.(10)

هم چنين در جاي ديگري مي‏گويند: »ما در انقلابمان چند اصل را از اول فهميديم. اسلام به ما اين اصول را تعليم داد و اما حكيم عظيم و فقيه بزرگوارمان بارها اين اصول را به زبانهاي مختلف بيان فرمودند. يكي از اين اصول اين بود كه هر نظامي بر پايه مردم بنيان گذاري نشده باشد، ماندني نيست و اين مردم هستند كه مي‏توانند يك نظامي را به وجود آورند... پس اگر نظامي مردمي نبود و بر روي دوش مردم و بر پايه اعتقادات و احساسات و خواست و اراده مردم نبود، اين بنا ماندني نيست».(11) اگر اين يك اصل اسلامي‏باشد كه نظام حكومتي بايد بر پايه آرا و خواسته‏هاي مردم شكل بگيرد، و اين اصل نيز پايه نظري و عملي نظام جمهوري اسلامي است، چگونه مي‏توان ادعا كرد كه هيچ كس چنين نظري نداده‏است؟!


4ـ جناب آقاي ملكيان به حق مي‏گويند كه نوانديشي ديني تاكنون بيشتر كار سلبي انجام داده است و كار ايجابي قابل ملاحظه‏اي نداشته است و عواملي را براي اين امر بر مي‏شمرد ولي در ادامه سخن دارند كه قابل نقد است و آن اين كه «ما دو گام اصلي بايد برداريم: يكي هرس كردن جنگل انديشه و اصلاح خطاها و ديگري، غرس گياهان و گلهاي شاداب.
اگر كسي نتوانست كار دوم را انجام دهد معنايش آن نيست كه كار اول را هم نبايد انجام دهد».(12)

اگر روشن فكران تنها به هرس كردن جنگل انديشه بپردازند آيا احتمال پيدايش خطر مهمي در كار نيست؟

بي شك خود آقاي ملكيان نمونه‏هاي متعددي از جوانان را سراغ دارند كه بر اثر كار سلبي نو انديشان ديني، به كلي گمراه شده‏اند و اينك ديگر همان نو انديشان ديني را نيز قبول ندارند. و اگر كار ايجابي كرده بودند چنين فجايعي رخ نمي‏داد يا دست كم كمتر رخ مي‏داد.
در اين‏جابه هيچ وجه در مورد هدايت و ضلالت افراد سخن نمي‏گوييم، بلكه تنها به خطري اشاره مي‏كنيم كه در كار سلبي نهفته است و موجب بر باد رفتن ايمان افراد ضعيف يا متوسط در ايمان مي‏شود. هر چند كه خود اين نو انديشان ايمان شان محفوظ بماند. پس پرداختن به امر هرس انديشه‏ها بدون تكاپو در جهت غرس انديشه‏هاي صحيح علي الاطلاق امري ناتمام مي‏نمايد.




1) ر.ك: روزنامه ايران، 13/7/79، ص 7، ستون اول و دوم.

2) همان، ستون دوم.

3) فانسان مونيته، حاضر العالم الاسلامي ص 104.

4) ايران، 13/7/79، ص 7، ستون سوم.

5) همان، ستون هفتم.

6) صحيفه نور، ج 3، ص 33.

7) همان، ج 2، ص 261.

8) ايران، 13/7/79، ص 7، ستون هشتم.

9) همان.

10) در مكتب جمعه، ص 63، خطبه نماز جمعه، مورخ 11/6/62.

11) سخن آفتاب (تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1368) ص 199-200.

12) ايران، 19/7/79، ص 7، ستون 6.

حامد وحيدي

/ 1