تأثيرپذيري شتابزده و... : نقدي بر مقاله «هيچگاه از خود نپرسيديم ...» - تأثيرپذيري شتابزده و... نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تأثيرپذيري شتابزده و... - نسخه متنی

حسن رضايي مهر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تأثيرپذيري شتابزده و... : نقدي بر مقاله «هيچگاه از خود نپرسيديم ...»

يكي از مسائل جنجال برانگيز كنوني كه توجّه افكار عمومي جهان را نيز به خود جلب كرده است اقدام تروريستي اخير در امريكا بود كه بالتبع موجب شكل‌گيري پيامدهاي گوناگوني در عرصه جهاني گرديد. هر چند بزرگي فاجعه و نيز محكوميت اينگونه اعمال تروريستي در جامعه انساني امري است كه بر كسي پوشيده نيست و البتّه موجب تألّم نوع انساني نيز مي‌گردد لكن توجّه به قضايائي كه پس از شكل‌گيري چنين اقداماتي تحقق مي‌يابد، ضروري‌تر مي‌نمايد. يعني هر چند حمله تروريستي به امريكا از جهت گستردگي، نه تنها اشاعه جهاني داشت و باعث محكوميت تروريسم جهاني در مجامع بين‌المللي گرديد لكن آنچه مهمتر مي‌نمايد آن است كه محكوم كردن تروريسم جهاني به عنوان اقدام مشترك همه كشورها هيچگاه به معناي دفاع از سياست گذاري‌هاي كشوري كه متحمل فاجعه بوده است نمي‌باشد و لزوماً چنين تأييدي را برنمي‌تابد.

ولي مع‌الاسف برخي دانسته يا ندانسته و به بهانه شعار زيباي همدردي و همدلي با مردم فاجعه ديده آمريكا، نسبت به اين مهم غفلت ورزيده و بر آن شده‌اند كه نبايد حتي با سياست‌هاي استكباري دولت امريكا مخالف بود و در اين راستا پا را فراتر نهاده و با اغماض از ارزش‌ها و معيارهاي فرهنگي و اعتقادي ملت مسلمان ايران به ترويج همگرايي با سياست‌هاي استكباري و غير ارزشي ايالات متحده پرداخته‌اند غافل از آن كه نفس موضع كنوني دولت امريكا نسبت به حمله تروريستي به اين كشور سخت مورد تأمل و نظر است كه بحث ديگري را مي‌طلبد.

اكنون به يكي از مصاديق اين نوع رويكرد بنگريد. در تاريخ 31 / 6 / 80 يادداشتي تحت عنوان «هيچگاه از خود نپرسيديم...» كه در روزنامه صداي عدالت درج گرديده بود نظر مرا به خود جلب كرد. از آنجا كه بعضي مطالب يادداشت مذكور از وجوه نقد و نظر خالي نبود بر آن شدم تا به مطالعه وبحث و نظر پيرامون آن بپردازم.

نويسنده محترم در اين يادداشت پس از بيان اين نكته كه اقدام تروريستي اخير امريكا، پيامدهاي مختلفي در سطح جهان داشته است كه طبيعتاً كشور ما نيز از آن‌ها بي‌نصيب نبوده از عدم طرح شعار مرگ بر امريكا در نماز جمعه تهران و شهرستانها در هفته گذشته استقبال كرده و آن را نشاني از اعلام همدردي مردم ايران با مردم امريكا دانسته هر چند بخش عمده‌اي از اين رويداد را سياسي ناميده است و نتيجتاً طرح چنين شعارهايي را ناسزا خوانده و خواستار زدودن آن از ذهن و زبان ملت ايران شده است اكنون به بررسي بعضي از مطالب اين نوشتار مي‌پردازيم.

نويسنده محترم در اوايل اين يادداشت آورده‌اند كه «هر شعاري را براي تحليل بايد از نقطه‌نظر «معنا» مورد بررسي قرار داد چرا كه شعار مي‌تواند معاني متعددي از لباس زيرين گرفته تا علامتي جنگي ـ را شامل شود امّا آنچه كه موضوع توجّه اين يادداشت است شعارهايي است كه نوعي ناسزا محسوب مي‌شود»[1] و باز آورده است كه: «در جريان انقلاب اسلامي نيز شاهد پيدايش شعارهاي متفاوتي بوده‌ايم كه دسته‌اي سازنده و برخي ناسزا بوده‌اند از جمله آن‌ها شعار «مرگ بركسي يا چيزي بود كه در واقع جانشين شعارهاي مرده باد، قبل از انقلاب شد[2] و در قسمتي ديگر آورده است كه: «با اين حال هيچگاه اين دسته از شعارها مورد ارزيابي «معناشناسانه» قرار نگرفته است هرگز نپرسيده‌ايم «مرگ بر امريكا» يعني چه؟ آيا به معني مرگ بر امريكائيان و ملت امريكاست؟ به نظر نمي‌رسد چنين مفهومي مدّ نظر باشد ... پس آيا اين شعار به معناي طلب مرگ براي دسته‌اي از دولتمردان آمريكاست؟ اگر اين مفهوم مدنظر باشد شعار مذكور چندان روشن نيست.

2ـ ايشان بعضي از شعارهاي در جريان انقلاب از قبيل مرگ به كسي يا چيزي را ناسزا مي‌شمرد و آن را نوعي تخليه خشم توده‌هاي خروشان اعلام مي‌دارد و نكته قابل توجّه آن است كه شعار «مرگ بر» لزوماً‌صرف بيان خشم نيست بلكه در خيلي موارد چنين شعارهايي كاشف از اعتقادات گوينده و پاي‌بندي او نسبت به آنها در مقابل طرف مقابل است يعني فقط بحث خشم نسبت به طرف مقابل و يا آرزوي از بين رفتن آن نيست بلكه معنايي فراتر از اين را بر مي‌تابد و آن پاي‌بندي به اعتقادات و اصول ارزشي گوينده شعار است و چنين شعارهايي غالباً نمود همين معنا است و البتّه در پاره‌اي از موارد هم گاهي مراد متكلم از شعار «مرگ بر» اصلاً طلب مرگ و از بين رفتن طرف مقابل نيست بلكه فقط علامتي است براي رساندن مراد.

3ـ ايشان معتقد است چنين شعارهايي هيچگاه ارزيابي معناشناسانه نشده است و حال آن كه اين مطلب ادعايي صرف است كه هيچ لباس برهاني اندام آن را نپوشانده است. چرا كه در فرهنگ سياسي انقلابي اين مرز وبوم نسبت به چنين شعارهايي هم امر معناشناسانه صورت گرفته و هم مخاطب شناسي شده است به گونه‌اي كه هر فرد ايراني در هر كجاي جهان كه چنين شعاري را سر مي‌دهد، مي‌داند كه ملت امريكا مخاطب اين شعار نيست بلكه اين شعار يك نوع مبارزه با انديشه سياسي و استكباري دولت امريكاست چگونه معناي چنين شعاري روشن نيست. (به زعم نويسنده محترم) در حالي كه هر كودك و بزرگ اين مملكت، آن را درك كرده است پس از آنجا كه طرح اين شعار در جهت حذف چنين ايده و سياستي استكباري است پر مسلم است كه نمي‌توان آن را بر ناسزاگويي حمل كرد.

4ـ نويسنده محترم مرتكب كلامي شده كه خواسته يا ناخواسته خود را در زمره اهانت كنندگان به شعارهاي انقلابي و نيز جسارت كنندگان به تفكّر و اعتقاد عمومي ملت قرار داده است چرا كه نفس اين تعبير كه: «... در واقع ناسزايي است كه چون در دهان مردم مانده و به يك عادت تبديل شده همچنان ادا مي‌شود» چيزي جز نفي آگاهي و حسن انتخاب از مردم در گزينش شعارهاي اصيل و اصوليشان نيست راستي چگونه به خود اجازه مي‌دهيم اراده آگاهانه مردم مسلمان در موضع گيري‌هايشان با استكبار جهاني را يك امري بر طبق عادت و غير علمي و غير ارزشي تلقي كنيم.

5ـ ايشان در اين يادداشت معتقد است چون هر شعاري خاستگاهي دارد مي‌توان براي آن اعتبار زماني ـ مكاني قايل شد لذا قايل است پس از حوادث اخير تروريستي در ايالات متحده موضوعيت اين شعار منتفي و از اعتبار ساقط است و مصالح ملّي ايجاب مي‌كند كه وقتي ملتي در عذاب است شعار «مرگ بر» در مورد آن سر داده نشود. اين مطلب نيز خالي از وجوه نقد و نظر نيست چرا كه اولاً قول به اعتبار زمان و مكان براي هر شعار و پيامي علي نحو الاطلاق تمام نيست چرا كه مثلاً كلمه مقدس لا اله الا الله و يا الله اكبر خود شعار و پيامي است كه مختص به زمان و يا مكان خاصي نيست.

ثانياً ما هم اعتبار زمان و مكان در پاره‌اياز شعائر را قائليم ولي سؤال اساسي اين است كه در خصوص شعار مرگ بر آمريكا نويسنده محترم (كه تمام هدف او در راستاي محو آن از ذهن و زبان مردم مسلمان است) نفي اعتبار به نفي موضوع را چگونه بر مي‌تابد با توجّه به اين كه اين شعار به عنوان شعار اساسي ملت ايران در مقابل استكبار جهاني هنوز از جهت زمان و مكان در كمال اعتبار بوده چرا كه موضوع و خاستگاه آن باقي است كه همان سياست‌هاي كينه‌توزانه و استكباري دولتمردان امريكايي است ثالثاً از آنجا كه خود نويسنده اذعان دارد كه اين شعار ناظر به ملت امريكا نيست پس تمسك به اين كه وقتي ملتي در عذاب است شعار «مرگ بر» نبايد در مورد آن داده شود متحمل هيچ وجه منطقي نبوده بلكه از لوازمات تناقض آميز، در رنج است چرا كه ملت امريكا را به هيچ عنوان نمي‌تواند مخاطب اين شعار دانست چه رسد به اين كه خود امريكائيان نيز بر اين امر واقفند. خلاصه آن كه نبايد اين حقيقت را كتمان كرد كه اولاً همدلي مردم ايران و بلكه جهان با مردم امريكا در حمله تروريستي اخير، از باب احترام به نوع انساني بوده و هرگز رافع موضوع شعار مذكور نيست و هيچ تنافي‌اي را هم بر نمي‌تابد و تفوه به چنين امري نوعي مغالطه آشكار است.

ثانياً فعاليت‌هاي مشترك بين‌المللي در زمينه سركوب تروريسم هيچگاه به معناي تأييد رويه قلدرمآبانه دولت امريكا در انتقام‌گيري از مردم ديگر كشورها و مسلمين نيست. بدرود.


[1] - روزنامه صداي عدالت، مورخ 31 / 6 / 80، شماره 9.

[2] - همان.

حسن رضايي مهر

/ 1