مدير مسؤل محترم روزنامه نوروزآنچه كه در تاريخ 5 / 6 / 1380 در آن روزنامه تحت عنوان دعوت جناب آقاي محسن كديور براي مناظره با حضرت آيت الله مصباح يزدي در جهت تبيين تفاوتهاي دو قرائت از اسلام در ايران معاصر آمده بود سبب شد كه راقم اين سطور سخناني را هر چند كوتاه و خلاصه متذكّر شود و اميدوار است كه شما نيز بر اساس اطّلاع رساني شفاف و آزاد انتقال دهنده انواع جريانهاي فكري در يك فضاي منطقي و سالم بوده باشيد.امروزه، متأسفانه از برداشتهاي متفاوت عالمان ديني كه يك بحث كاملاً جدا از تئوريزه كردن قرائتهاي مختلف است و بايد در فضايي كاملاً علمي و تخصصّي و غير سياسي مطرح شود به عنوان يك حربه سياسي و غير علمي استفاده ميشود و از اين رهگذر بعضاً حسابهاي گذشته نيز تسويه ميشود. اكنون واضح است كه مسئله اختلاف برداشتهاي عالمان ديني هرگز به معناي برخورد سليقهاي با دين و متون ديني و تفسير به رأي نيست و توجيه كننده و مؤيد نظريه قرائتهاي مختلف از دين نميباشد بلكه بايد بر اساس ضوابط و قواعد فنّي اجتهاد، برداشت صحيح ديني را از ناصحيح آن جدا كرد. همچنين در عين اينكه برداشتهاي علمي و متفاوت عالمان ديني را فيالجمله ميپذيريم بايد فهم صحيح از دين و احكام ثابت و فرا زماني اسلام را نيز بپذيريم. هرگز چنين نيست كه در ضروريات دين و احكام ثابت آن بين عالمان ديني برداشتهاي مختلف وجود داشته باشد مثلاً در باب معاد كه در اوايل انقلاب آن را به «برايند نيروهاي پرولتاريا» تعريف ميكردند آيا باز هم ميتوان گفت كه اين نيز يك فهم از اسلام است؟ فرزانهاي در پاسخ اين سؤال كه: «دربحث قرائتهاي دين تعبيري به نام قرائت رسمي مطرح شده است، آيا اصلاً چيزي به نام قرائت رسمي از دين يا قرائت حكومتي از دين مصداق دارد؟» ميگويد: «بر اساس آنچه گفته شده، براي فهم متن از قواعد زبان يعني صرف و نحو و معاني و بيان، حقيقت، مجاز، تشبيه، استعاره و ... استفاده ميشود و بخش عمده متون اسلامي هم نياز به تأويل ندارد، آنجا هم كه بايد تأويل كرد نميتوان گزافي تأويل كرد بلكه تأويل هم قواعدي دارد و سرانجام ميتوان موارد متشابه را با استفاده از محكمات و ارجاع به آنها روشن ساخت. اين روش، روش بهنجاري است كه اكثريت قاطع علماي دين بر اساس آن عمل ميكنند و پيداست كه چنين شيوه يا سنّتي به تعبير امروزي آقايان، قرائت رسمي خواهد بود و چون حكومت هم در مجموع برگزيده اكثريت مردم ماست، ميتوان آن را قرائت حكومتي ناميد كه با هر معياري كه برگزينيم تنها مبناي قوانين ديني و نشأت گرفته از دين خواهد بود بنابراين قرائت به اصطلاح رسمي مبتني بر پايه يا پايههاي استواري است كه عدول از آنها ناممكن است. افزون بر اين اگر يك قرائت از متن ديني، رسمي و حاكم و متبع و مطاع همگان نباشند، ميدانيد چه فتنهها و چه معضلاتي بروز خواهد كرد؟ حتي در بسياري از احكام اجتماعي هر كسي نظري ميدهد و شيرازه اجتماع از هم ميگسلد، حتي ممكن است كسي بر اساس قرائت خودش از دين تشخيص بدهد كه بايد فلاني را كُشت و خودش را هم نه تنها محقّ بلكه مكلّف و ملزم بداند و اين نتيجهاي است كه طرفداران قرائتهاي مختلف از دين، هرگز حاضر نيستند آن را بپذيرند!»[1]جناب آقاي كديور در بخشي از سخنان خود جنگ ميان دو اسلام اجباري و رحماني را مطرح ميكند[2] و اسلام اجباري را اسلام خشونت آفرين ميداند امّا شأن يك متفكر مُنصف اقتضا دارد كه بگويد: اسلام هم رحمت دارد و هم خشونت، هم جاذبه دارد و هم دافعه، و خداي معرّفي شده در اسلام هم ارحم الراحمين است و هم اشدّ المعاقبين.جناب آقاي كديور! وقتي شما تنها معيار مشروعيت براي حكومت ديني و عرضه دين در حوزه عمومي را پذيرش افكار عمومي ميدانيد[3] بايد فاتحه اسلام زنده و پويا را خواند چون اين كلام شما نهايتاً به اين منتهي ميشود كه دين به رنگ هر جامعهاي درآيد و به گوشهاي و جزئي از آن جامعه تبديل شود يعني در واقع ديني بي شكل كه به رنگ جوامع و اعصار درآيد؛ نه ديني كه جوامع و ايام را متحوّل و اسلامي و الهي نمايد و اين همان اسلام واتيكاني است كه تابلو آن فقط محبّت و مدارا و رحمانيّت است و لاغير.آيا اكثريت مردم مسلمان ايران در پذيرش عقايد و تكاليف ديني خويش مشكلي دارند؟ كه احتياج به زور و تحميل براي اين مسائل باشد؛ پس لازم است كه فضاي ذهني موهوم خود را شكسته و به واقعيات جامعه اسلامي ايران توجّه كنيد. من تعجب ميكنم از كسي كه مدّعي شيوههاي فرهنگي براي اصلاح امور است ولي درگفتار و ادبيات ديني او مشت و چماق مشاهده ميشود، اسلام خودش را حقيقي و اسلام ديگري را كه آن را نميپسندد مساوي لا اسلام ميداند.[4] و اين با ادّعاي تكثّر قرائتهاي مختلف از دين سازگار نيست.مهدي ميرزا بيگي[1] - دكتر احمد احمدي، اعتبار و روايي قرائتهاي مختلف از دين، مجله كيهان فرهنگي، (بهمن 1379)، ش 172، ص 6 ـ 5 .[2] - «كديور»، «مصباح يزدي» را به مناظره فراخواند، روزنامه نوروز، ص 2، 5 / 6 1380 .[3] - همان.[4] - روزنامه نوروز، ص 12، 6 / 6 / 1380 .مهدي ميرزا بيگي