نقدي بر مقاله «برداستها و قرائتهاي مختلف از دين»
در شماره اول از دوره جديد نشريه آبان (نيمه اول مرداد 1380) مقالهاي تحت عنوان « برداشتها و قرائتهاي مختلف دين» درج گرديده است كه نويسنده تلاش كرده است از اختلاف نظر ميان انديشمندان ديني در حوزههاي مختلف معارف پلي به سوي جواز قرائتهاي مختلف از دين بسازد كه اين مطلب از جهات مختلف قابل نقد است كه در ذيل به برخي از آنها اشاره ميشود:1 ـ اينكه بين علما در شاخههاي علوم اسلامي، اختلاف نظراتي وجود دارد مطلبي كاملاً روشن است. بله همه فقها يكسان فتوا نميدهند و همه مفسرين قرآن كريم يكسان تفسير نميكنند و حكما و عرفا هم در آموزههاي عرفاني و حكمي با هم تعارضاتي دارند و متكلمين اسلامي نيز در همه مسائل يك جور نميانديشند. از اين مقوله ما به عنوان « اختلاف در فهم دين » تعبير ميكنيم كه هميشه وجود داشته است و يك بحث دغدغه انگيز نبوده است و لكن بحث « قرائتهاي مختلف از دين» غير از بحث وجود اختلاف در فهم دين و يا به تعبير دقيقتر، گونه افراطي بحث اختلاف در فهم دين است و علّت حساسيت برانگيز بودن و مخالفت با آن در سه نكته نهفته است:الف) بحث قرائتهاي مختلف از دين، امكان قرائت را به نحو موجبه كليه ميداند و از لحاظ قلمرو هيچ حد و مرزي نمي شناسد. اين نظريه، جاي جاي عرصههاي دين و تك تك آيات قرآني و نصامين روايي را قابل اختلاف در فهم و قرائتهاي مختلف ميداند و حال آنكه نظريه شايع و رايج كه همه ما آن را مي پذيريم ميگويد: در فهم دين في الجمله اختلاف وجود دارد: في المثل همه قضاياي فقهي به لحاظ استنباط يكسان نيستند، بلكه در بعضي از مسائل فقهي اختلاف نظر وجود دارد امّا مشتركات و ثابتاتي هم وجود دارد. يا در نصوص قرآني هيچگونه اختلافي نيست امّا در ظواهر اختلاف به چشم مي خورد. و به همين ترتيب در حوزههاي ديگر. و عقلاً و منطقاً نميتوان پذيرفت كه ما تغييرات جزئي را مستمسك قرار داده و تمام علوم را دستخوش قرائتهاي گوناگون بدانيم زيرا اين چيزي جز همان مغالطه علم و خاص نميباشد.ب ) در نظريه قرائتها، اين طور عنوان ميشود كه پيش داوري، انتظارات قبلي و علايق و سلايق مفسر و عالم در فهم او تأثير گذار است و لذا سرّ اختلاف قرائتها هم در همين نكته است زيرا پيش دانستهها و علايق عالمان ديني متفاوت است. پس منشأ اين اختلاف را از ذهنيت عالم ميدانند و لكن ما منشأ اين اختلاف را به بسياري از امور عيني برميگردانيم. به عنوان مثال اختلاف در مباني اصولي، دو فقيه را به دو برداشت متفاوت سوق ميدهد. از سوي ديگر مباني اصولي، دو فقيه را به دو برداشت متفاوت سوق ميدهد. از سوي ديگر مباني رجالي فقها، همه يكسان نيست.ممكن است فقيهي يك راوي را معتبر بداند و فقيه ديگر او را معتبر نداند پس لاجرم روايات او در نظر يكي مقبول و در نظر ديگري مطرود واقع ميشود و اين به اختلاف فتواي آن دو فقيه منجر ميگردد.[1] همچنين اختلاف در ظهورگيري بعضي از كلمات و مضامين نيز مزيد بر علّت ميشود و به اين اختلاف در فهم، دامن ميزند. اين عوامل حاكي از آن است كه وجود اختلاف در فهم آموزههاي ديني امري كاملاً طبيعي است تا آنجا كه تغيير در برداشت يك فقيه از مدرك فقهي واحد در دو زمان و در نتيجه تغيير فتواي او را نيز موجّه ميسازد.[2]آنچه مهم است اين واقعيت است كه اختلاف فهم، يك اختلاف روش مند و مضبوط است. عالمان دين در چارچوب قواعد خاص و اصول حاكم بر فهم دين، به سراغ متون ديني مي روند كه در بند 2 به پارهأي از اين روشها و ضوابط خواهيم پرداخت.ج ) « قرائت پذيري» به اين معنا است كه متون ديني به دليل صامت بودن، تاريخ زدگي و ... معاني متعددي را بر ميتابند تا جايي كه از متن واحد فهمهاي متفاوت و احياناً متناقض صورت ميگيرد و همه اين فهمها نيز از حجيت و اهميت برابر برخوردارند. از اين رو هيچ فهم رسمي و غالب و يگانه و صحيح از دين كه آن را صحيح بدانيم و ديگر فهمها را باطل، وجود ندارد. آن چه ما داريم تفاوت در فهم دين است. ما فهم درست تر در مقابل فهم ناصحيح و بدتر نداريم بلكه ما فقط با تفاوت فهمها مواجه هستيم. چه بسا يك قرائت از دين رسميتر و غالبتر باشد امّا لزوماً اين تداول و غلبه و شهرت به معناي صحت نيست. نهايت اينكه به تعبير گادامر گذشت زمانه برخي از قرائتها را طرد كرده و از دور خارج ميسازد.ولي ما معتقديم كه اين رويكرد به متون ديني، موجب تحير آدميان و نقض غرض رسالت و منجر به لغو و عبث بودن دين ميگردد. فهم سَره از ناسره و تشخيص صحيح از سقيم در قرائتها امري ميسّر و ضروري است و اين مهم از طريق روشها و سازو كارهاي خاصي صورت ميگيرد. قواعد عقلايي زبان، تصديق فهم توسط عقل، هماهنگي دروني متن، سازگاري فهم با خواستههاي اساسي و فطرت انسان، تطابق با روح شريعت الهي، تلائم برداشتها و دريافتها با مسلّمات و محكمات و حياني و در نهايت سير منطقي فهم در چارچوب منطق تفكر، معيارهاي كارآمدي براي كشف حقيق از متن ميباشند كه البته توضيح اين معيارها مجال واسعتري ميطلبد.[3]با اين همه ما ادعا نمي كنيم كه گوهر حقيقت و فهم درست به سهولت به چنگ ميآيد، بلكه دشواريهاي اين راه نيز پر شماره است و دست يابي به مقاصد شارع امري بس سترگ است كه در سايه تلاشي مستمر و دلسوزانه و فارغ از ذهنيتها و پش داوريهاست حاصل ميشود و همين وظيفه عالمان دين را سنگين، و ثمرات علمي آنان را تحسين برانگيز ميسازد.2 ـ همنطور كه گفته شد براي فهم دين چارچوب و قواعد خاصي وجود دارد كه در ذيل به صورت مختصر به آن مي پردازيم:براي فهم يك متن ديني، فهمنده ابتدائاً بايد يك سلسله شرايط پيشين را احراز كند. شرايطي از قبيل:ِ شناخت سبك و ساختار زباني دين، آشنايي با لغت عصر نزول آيات و صدور روايات، اشراف به كل متن و حياني و مقدس، آشنايي با ديگر علوم نقلي، انس و آشنايي با علوم عقلي. و آگاهي از زمان و دانشهاي ديگر بر حسب مورد.[4]امّا روند و فرآيند فهم دين وقتي روشمند است كه مفسر در حين برداشت و فهم خود، دقيقاً در چارچوب قواعد عقلايي حاكم بر زبان و در پرتو معنا شناس و دقيق كلمات حركت كند و از سوي ديگر به همخواني و سازگاري دروني اجزاء متن توجّه كافي را مبذول دارد زيرا عقلا حكم ميكنند كه براي دريافت مقصود هر گويندهأي، منطقيترين شيوه آن است كه سخنان مختلف خود او را در كنار هم و مرتبط با هم بنگريم و جمع بندي كنيم. بدين وسيله عام و خاص. مطلق و مقيد، ظاهر و نص و محكم و متشابه بايد در كنار هم مورد توجّه مفسر قرار گيرند.از طرف سوم، هماهنگي و تطابق با عقل برهاني، به فهم عمق و غنا مي بخشد و آن را از انحراف و اعوجاج و مخالفت با فطرت و طبع سليم مصون ميسازد.مطالب گذشته ما را به اين واقعيت مي رساند كه هيچگاه در اختلاف نظرات ميان عالمان دين در حوزههاي مختلف نميتوان اذعان به درستي و صحت تمام آنها كرد. البته سخن از تقصير يا قصور آنان در كشف حقيقت نيز نميتوان زد. اين اختلافات تا وقتي در چارچوب روشهاي ضابطه مند فهم دين باشند رواست و فهمندگان آن نيز معذور تلقّي ميگردند. اگر چه ميتوان در پرتو مباحثات و مناظرات رو در رو در باب پارهأي از مباني به حلّ بسياري از اين اختلافات اميدوار بود.محمد جعفري
[1]- احمد واعظي، گفتمان قرائتهاي مختلف از دين، مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه.[2] - محمّد تقي مصباح يزدي، پرسشها و پاسخها، مؤسسه امام خميني، ج 3، ص 52.[3] - براي مطالعه تفصيلي در اين باره ر.ك محمّد باقر سعيدي روشن، قبسات ، روزني به روشنايي، ش 18، ص 50- 57.[4] - ر.ك علي اكبر رشاد، قبسات، منطق فهم دين، ش 18.