منافع ملي و ملاحظات ايدئولوژيك
در گفتگويي كه توسط آقاي محسن آرمين نماينده مردم تهران و عضو هيأت رئيسه مجلس شوراي اسلامي در نشريه «نوروز» شماره 183 تاريخ 24/8/80 تحت عنوان «رابطه با آمريكا بايد با بيشترين امتياز صورت گيرد» انجام شده، نكاتي مطرح گرديده كه قابل تأمل و نظر است. وي در اين گفتگو عنوان ميكند كه «مقوله برقراري روابط با آمريكا يك مقوله غيرايدئولوژيك است؛ يعني ملاك و معيار ما براي برقراري رابطه با يك كشور، منافع ملي است.»بعد به حيث يك قاعده كلي ميگويد: اساساً مقوله رابطه سياسي يك مقوله غيرايدئولوژيك است و نبايد به شكل ايدئولوژيك به آن نگاه كرد. اين نكات سوژه بحثي است كه در اين نوشته به صورت نقد ارائه ميگردد.يكي از اصولي كه سياست خارجي كشورها را جهت ميدهد منافع ملي است. در يك تعريف قابل قبول براي همه منافع ملي عبارت است از هدفهاي اساسي و هميشگي كه مردم و دولت در صدد تحميل و حفظ آنها در صحنه بينالمللي هستند.[1] اهداف و ارزشهايي كه منافع ملي را تشكيل ميدهد غالباً به شكل زير دستهبندي ميشود:1ـ هدفهاي اوليه و حياتي كه معمولاً ملتها به خاطر آن حاضراند نهايت فداكاري را بنمايند. اين اهداف، اصول كلي و محورهاي عمده سياست خارجي را معين ميكند. موجوديت يك ملت و حق تعيين سرنوشت جامعه و امنيت ملي از جمله اين اهداف سياسي و اوليه است.2ـ هدفهاي ثانويه يا متوسط و درجه دوم كه توجهش معطوف به روابط بين دولتها براي پيشبرد مقاصد عمومي و خصوصي و رفاه اجتماعي، توسعه اقتصادي و مناسبات تجاري، افزايش پرستيژ، توسعه نفوذ و سلطه و... از طريق عقد قراردادهاي مختف ميباشد.3ـ هدفهاي جهاني دراز مدت كه مربوط ميشود به آرمانها (و ايدآلهاي مكتبي) و روياهاي دور دست زمامداران براي ايجاد يك نظام با سيستم بينالمللي حكومت جهاني، نظم نوين سياسي، اقتصادي، ايجاد تحول در جامعه بشري و غيره.[2]چنانكه ملاحظه مي كنيد در اين تقسيمبندي، اهداف اساسي و اوليه در رأس و محور سياست خارجي قرار دارد. اين اهداف به تناسب نظامهاي فكري و دستگاههاي اعتقادي كه در جوامع وجود دارد، تفاوت پيدا ميكند. در برخي از جوامع استقلال، حق تعيين سرنوشت براي همه اقشار ملت و امنيت ملي مهمترين ارزشهاي ملي را تشكيل ميدهد؛ ارزشهايي كه ملتها براي حفظ يا رسيدن به آنها از هيچگونه فداكاري دريغ نميورزند. اما در يك سري جوامع فراتر از اين ارزشها، ارزشهاي ديگري نيز وجود دارد كه از احترام برين برخوردار است. و آن، ارزشها و اصول اعتقادي است كه در جوامع ديني مطرح ميباشد. مثلاً در يك جامعه اسلامي، «نظام اسلامي» از جمله اهدافي است كه امت مسلمان براي دستيابي به آن حاضراند نهايت فداكاري را بنمايند. انقلاب اسلامي ايران گواه روشني بر اين حقيقت است، بر اساس همين حقيقت گفتهاند كه مصحلت حفظ نظام جمهوري اسلامي بر همه مصالح مقدم و از اهم واجبات عقلي و شرعي است.[3] فراتر از همه، اساسات دين و به تعبير فقهي «بيضه اسلام» است كه بر هر وسيله ممكن حفظ و دفاع از آن واجب است.[4]بنابراين در جامعه اسلامي منافع ملي تركيبي از مصالح مادي و معنوي است. اصول دين، نظام اسلامي و پايههاي كه اين نظام بر آنها مبتني است، از مؤلفههاي اساسي منافع ملي است كه همچون حق تعيين سرنوشت و امنيت ملي در هيچ شرايطي قابل تغيير و تبديل و معامله نميباشد، برخلاف آن هدفهاي درجه دوم و متوسط كه از مؤلفههاي متغير منافع ملي ميباشند و بسته به شرايط سياسي، تاريخي و جغرافيايي تغيير ميكنند.با توجه به اين تبيين و درجه بنديي كه از منافع ملي وجود دارد، اولاً در يك جامعه ديني منافع ملي از مصالح ديني و مذهبي اجتماع قابل تفكيك نمي باشند. مصالح ديني جزء منافع ملي است. در اين جوامع بايد منافع ملي را به گونهاي تعريف كرد كه ملاحظات اخلاقي، ديني و ديگر ملاحضات نوع دوستانه بخشي از آن باشد.[5]ثانياً ارزشها و اصول ديني جزء آن دسته از ارزشهايي است كه بر هدفهاي متوسط و ثانويه معطوف به روابط بين دولتها براي پيشبرد مقاصد عمومي از قبيل رفاه اجماعي و توسعه اقتصادي و... ناظر است، يعني هر نوع سياستي كه در اين حوزه اتخاذ ميگردد بايد در چارچوب آن ارزشها و اهداف اوليه باشد. و نميتوان به بهانه توسعه اقتصادي و رفاه عمومي مثلاً، سياستي را در پيش گرفت و رابطهاي برقرار كرد كه آن ارزشها و اهداف اساسي دين از جمه اصل نظام خدشهدار شود، چنانكه نميتوان به هيچ بهانهاي طرحي را به مورد اجراء گذاشت كه استقلال مملكت و حق تعيين سرنوشت ملت به مخاطره افتد. مگر اينكه منافع ملي را از يكسو به شكلي تعريف كنيم كه فقط ناظر به دست آوردهاي مادي اجتماع باشد و از سوي ديگر پاي دين را از حيطه روابط اجتماعي و سياسي قطع كنيم؛ يعني معتقد به نوعي سكولاريزم شويم؛ ولي هر كس كمترين تدبري در احكام حكومتي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي اسلام داشته باشد. به اين نتيجه ميرسد كه اسلام دين سياست و در هر بعدي از ابعاد روابط اجتماعي داراي نگرش و الزامات مخصوص به خود داشت.در نظام حقوقي اسلام، علاوه بر اينكه قواعد و مقررارتي براي تنظيم روابط داخلي وجود دارد، اصولي نيز به چشم ميخورد كه به روشني چارچوب روابط بينالملل را مشخص مينمايد. رابطه صلحآميز و تفاهم بينالملل با تكيه بر قدر مشتركها،[6] برابري ملتها،[7] احترام متقابل،[8] مشاركت و تعاون اسلامي،[9] عدم توسل به زور و نفي تجاوز،[10] نفي سلطه اجانب،[11] و حمايت از مبارزات حقطلبانه و جنبشهاي رهايي بخش[12] از جمله اين اصول است كه بر روابط بينالملل حاكم است و منافع ملي هم در همين چارچوب تعقيب ميشود.بر فرض بپذيريم كه منافع ملي از ارزشهاي ايدئولوژيك و اهداف دين جدا و با ملاحظات اقتصادي مرادف است، ولي نبايد تصور كرد كه هدفها و منافع ملي بدون مقدمه از اذهان سياستگذاران تراوش كرده، به صورت سياستها و جهتگيريهاي خاصي به مورد اجراء در ميآيند، بلكه اين تصميمها محصول تجربههاي تاريخي، وضعيت ژئوپوليتيكي، كاركرد نظام بينالملل و از جمله اعتقادات سياسي و ايدئولوژيك است.[13]سيستم اعتقادي تأثير روشني بر موقعيت يك دولت در قبال ساير دولتها ميگذارد. بر همين اساس برخي رفتارهاي بينالملل مورد طرد و انكار واقع ميشود و پارهاي ديگر مورد تفسير مجدد قرار ميگيرد، تا با نظام اعتقادي حاكم بر جامعه سازگار باشد.[14] گرچه در نگرش غربي و سرمايهداري ملاحظات عقيدتي معمولاً تابعي از ملاحظات اقتصادي و غير آن است،ولي در نگرش اسلامي ارزشها و اصول اعتقادي حاكم بر همه ملاحظات است.«كساني كه از حدود الهي تجاوز مينمايند از ستمكاراناند.»[15]بنابراين با وجود احترام متقابل با هر كشوري ميتوان رابطه داشت. اما اگر كشوري به عنوان يك قدرت جهاني، داعيه ايجاد نظم خاصي را در جهان دارد كه به موجب آن همگان بايد جايگاه اين قدرت را در رأس جهان ببينند و براي كشورهايي كه خواهان رفتاري مستقل از اراده آن كشور است، جايگاهي قائل نيست، در آن صورت داشتن رابطه با اين كشور با مانع جديي مواجه است و مشكل رابطه ايران با آمريكا در همين جا نهفته است.
[1] . فرانكل، جوزوف، روابط بينالملل در جهان متغير، ترجمه عبدالرحمن عالم، تهران، مؤسسه چاپ و انتشارات 1376، چاپ پنجم، ص 118.[2] . k. j. holsti, international, politics a frame work for analaysis, opcit p.p 133.135.به نقل از: كاظمي، علي اصغر، روابط بينالملل در تئوري و عمل، تهران، قومس، 1373، ص 112.[3] . امام خميني، صحيفه نور، ج 19، ص 105.[4] . امام خميني، تحرير الوسيله، ج1، نجف اشرف، مطبعه الآداب، 1390 هـ ق، ص 485.[5] . فرانكل، جوزوف، همان.[6] . سوره آلعمران، سوره 64؛ «بگو اي اهل كتاب! بيائيد به سوي سخني كه ميان ما و شما و مشترك است كه جز خداوند يگانه را نپرستيم ...»؛ سوره نحل، آيه 125؛ «خلق را به حكمت و برهان و موعظه نيكو به راه خدا دعوت كن و با بهترين شيوه با آنها بحث و گفتگو كن»، همچنين، سوره انفال، آيه 61.[7] . نهجالبلاغه، چاپ فيض الاسلام، نامه 53، مردم دو گروهاند، يا برادر تو در دين يا شبيه تو در خلق.[8] . امام خميني، صحيفه نور، (22 جلدي)، ج2، ص 259.[9] . سوره مائده، آيه 2؛ «و (همواره) در راه نيكي و پرهيزگاري تعاون و همكاري نمايئد.»[10] . سوره مائده، آيه 2؛ و عداوت و دشمني گروهي كه از مسجدالحرام منعتان كرد، شما را به تجاوز و بي عدالتي وادار نكند.[11] . سوره نساء، آيه 141؛ «خداوند براي كافران بر مؤمنين هيچگونه سلطهاي قرار نداده است.»[12] . نهجالبلاغه، چاپ فيض الاسلام، نامه 47؛ «دشمن ستمگران و ياور مظلومان و ستمديدگان باشيد.»؛ وسائل الشيعه، ج18، ص 590: كسي كه صداي انساني را براي ياري و كمك بطلبد و جواب او را ندهد مسلمان نيست.[13] . دكتر قوام، عبدالعلي، اصول سياست خارجي و سياست بينالملل، تهران، سمت، چاپ دوم 1377، ص 135.[14] . همان، ص 138.[15] . سوره بقره، آيه 229.عباس بصير