حديث باب مدينه العلم
علماي اسلام متفقند كه امير المؤمنين علي بن ابي طالب (ع) از ديگر صحابه رسول الله (ص) عالمتر و در احكام الهي و تفسير رموز قرآن و سنت از آنان داناتر و در فقه و قضاء بصيرتر و عادلتر بود. خواص ياران پيغمبر (ص) مثل ام سلمه و عايشه، همسران وي، و سلمان فارسي و انس بن مالك و عمر بن الخطاب و عبدالله بن عباس و معاويه بن ابي سفيان و عبدالله بن مسعود و بريده بن الحصيب و جابر بن عبدالله و عدي بن خاتم و ابو سعيد خدري... هر يك ضمن احاديثي اين امر را اثبات كرده اند. اما اين راز مكتوم مانده است كه وي اين همه دانش را در علوم عقلي و نقلي و رزمي كجا و چه وقت از چه كسي آموخته بود تا حدي كه بتواند سخنگو و سفير و كاتب وحي پيامبر (ص) شود و خطبه ها و اشعار و فتاوي او سرمشق فصحاي عرب و راهنماي داوران و داورسان مسلمان گردد.علماي اماميه به استناد احاديث وارده از طرق شيعي و سني، علم علي (ع) را مانند ساير فضائل و خصايص او موثوب و فطري و ممد از صحبت و تربيت رسول الله (ص) مي دانند. آنان عقيده دارند كه علي (ع) آموزگاري جز خاتم الانبياء و درس و مشقي جز قرآن و حديث نداشته ورد خلوت و جلوت و سفر و حضر پيوسته از رشحات فيض تعليم و ارشاد رسول الله بهره مند بوده و رموز ولايت و رهبري را از پسر عم خود فرا گرفته است. وقتي كودك بود بر دوش مصطفي يا دست در دست او به دشتها و دره هاي بطحاء مي رفت و هر چه در نظرش مجهول مي آمد از حضرتش مي پرسيد و پاسخ مي گرفت.رسول الله (ص) در كودكي او را از پدرش ابوطالب بگرفت و پسرخوانده و عضو خانواده خود ساخت، علاقه اش به علي (ع) تا حدي بود كه در خلوتگاه غار حراء او را با خود مي برد. بعد از بعثت و در كشاكش كارشكني هاي قريش علي نوجوان سايه وار دنبال پيامبر (ص) رفت و در برابر هر حادثه خود را سپر او مي ساخت. در تبعيدگاه «شعب ابي طالب» شبها در كنار بستر رسول الله نگهباني مي كرد. در شب سرنوشت ساز هجرت بر بستر او آرميد و جان خود را فداي وي ساخت. در مدينه، همخانه و همسايه پيغمبر و تا آخرين لحظه حيات وي در كنار او بود.
او سردار بزرگ و علمدار و مشاور و محرم اسرار و دبير و وزير و مأمور اجرائيات پيغمبر بود و پيداست كه اين تعليم مداوم و اين پيوستگي منبعث از يگانگي روحي، سرمايه اصلي آموزش هاي نظري و عملي علي بود. به اين سبب پيغمبر مي فرمود: «علي جان من و خزانه دار علم من و دروازه شهر دانش من و فاضل ترين و برترين ياران من است». درباره اينكه علم علي مستند و متصل به مصدر وحي بوده محدثين اهل سنت روايات بسياري از رسول الله آورده اند (اسد الغابه، 4/22، الاستيعاب، 2/462، كنز العمال في سنن الاقوال و الافعال، 12/ حديث 1222، 15/احاديث 215 به بعد) . در حديثي از قول عبدالله بن عباس آمده است: «علم شش جزء است، پنج جزء آن را به علي داده اند، در جزء ششم هم با مردم شريك و به سهم خود از همه ما داناتر است» (الغدير، 3/99 به نقل از مناقب، خوارزمي/55) .
به موجب همين اخبار رسول الله علي را وارث علم و گنجور دانش و صندوق اسرار خود معرفي مي كرد (خصائص علي بن ابي طالب (ص) /82، كنز العمال، 15/حديث 418، الغدير، 1000) به روايت ابن عباس پيغمبر (ص) علي (ع) را صندوقچه علم خود معرفي كرد (كنز العمال، 12/حديث 418) سلمان فارسي روايت كرده است كه پيغمبر مي فرمود: «بعد از من علي دانشمندترين افراد امت است» (كنزالعمال، 12/حديث 1217) .
كسي از معاويه بن ابي سفيان مسأله اي پرسيد گفت: برو از علي بپرس گفت: جواب تو را بيشتر دوست دارم، معاويه گفت: «چه حرف زشتي زدي و چه سخن در خور سرزنش گفتي. تو مردي را دوست نمي داري كه رسول الله به خاطر علمش او را گرامي مي داشت... و عمر وقتي به مشكلي بر مي خورد مي گفت: علي اينجا هست. برخيز كه خدا پاهايت را از زمين بلند نكند (مناقب ابن حنبل، نسخه عكس كتابخانه مجلس ورق 116) .هر يك از صحابه مشكلي داشت و در حكمي در مي ماند در خانه علي (ع) مي رفت. رسول الله او را دادگرترين قضات خوانده بود. به روايت ابن عباس «علم من و ساير صحابه در جنب علم علي مانند قطره اي در برابر هفت درياست» (الغدير، 2/44) . به روايت عايشه و عمر بن الخطاب و عبدالله بن عمر و معاويه بن ابي سفيان و عبدالله بن مسعود و ابو سعيد خدري... علي ماهرترين فقيه و عادل ترين قاضي و داناترين مردم به سنت پيغمبر بود و هرگز در داوري خطا نمي كرد. در تاريخ اسلام هيچكس را سراغ نداريم كه تا اين حد از دانش خود مطمئن باشد كه بر سر جمع بگويد: «سلوني قبل ان تفقدوني هر چه مي خواهيد از من بپرسيد پيش از آن كه مرا از دست بدهيد». عمر بن الخطاب ده ها بار مشكل خود را از علي مي پرسيد و مي گفت : «لو لا علي لهلك عمر، اگر علي نبود عمر هلاك مي شد»
(كنز العمال، 12/ حديث 1161 و 1217، 15/ احاديث 301 به بعد، الرياض النضره، 2/198، الغدير، 3/97، مناقب خوارزمي، 50) .جامعترين و پر معني ترين توصيف رسول الله (ص) از علم علي (ع) و پيوستگي آن به درياي بي كران دانش پيغمبري آن است كه خود را شهر علم و علي را دروازه آن شهر ناميده است. در حديثي فرموده است: «من شهر علمم و علي در آن شهر است. هر كه علم مي خواهد بايد كه از اين در وارد شود (كنزل العمال، 12/1130، الغدير، 6/79) .
و در حديث ديگر فرموده است : «من شهر علمم و تو (اي علي) دروازه اين شهري. دروغ مي گويد آنكه مي پندارد داخل شهري مي شود كه در ندارد (الغدير، 6/79) و در صحيح ترمذي آمده است: «من خانه حكمتم و علي در آن است» (صحيح، محمد بن عيسي ترمذي، 2/214) . حديث باب مدينه علم نزد علماي شيعي و زيدي صحيح و متواتر و نزد محدثين معتبرترين اسناد آن صحيح يا حسن است. محمد بن جرير طبري و ابن معين و حاكم نيشابوري و خطيب بغدادي و جلال الدين سيوطي به صحت صدور آن اعتراف نموده اند. در الغدير (6/78 و 79) نام بيست و يك تن از محدثين سني را ثبت نموده كه اين حديث را حسن يا صحيح مي دانند. به علاوه الفاظ گوناگون آن را روايت كرده كه ده لفظ ذيلا ثبت مي گردد:1) انا مدينه العلم و علي بابها فمن اراد العلم فليأت الباب، ترجمه آن قبلا نوشته شد،2) انا مدينه العلم و علي بابها فمن اراد العلم فليأت بابه. به روايت ابن عباس و به همان معني كه گذشت،3) انا مدينه العم و علي بابها و لا توتي البيوت الا من ابوابها. به روايت علي (ع) و به همان معني كه گذشت،4) انا دار الحكمه و علي بابها، به روايت صحيح ترمذي. ترجمه آن گذشت.5) انا دار العلم و علي بابها، (مصابيح السنه) به همان معني كه گذشت.6) انا ميزان العلم و علي كفتاه. يعني من ترازوي علم و علي دو كفه آن ترازو است (فردوس الحكمه) .7) انا ميزان الحكمه و علي لسانه. يعني: من ترازوي حكمت و علي شاهين اين ترازو است (الرساله العقليه) . مولانا جلال الدين دو حديث مذكور را در مثنوي معنوي چنين ترجمه كرده است.
تو ترازوي احد خد بوده اي
بل زبانه هر ترازو بوده اي
بل زبانه هر ترازو بوده اي
بل زبانه هر ترازو بوده اي
كه من شهر علمم (شارسانم) عليم در است
درست اين سخن گفت پيغمبر است
درست اين سخن گفت پيغمبر است
درست اين سخن گفت پيغمبر است
در بود مر مدينه علم رسول را
گر علم بايدت به در شهر علم شو
تا بر دلت بتابد نور سعادتش
زيرا جز او نبود سزاي امانتش
تا بر دلت بتابد نور سعادتش
تا بر دلت بتابد نور سعادتش
من سلامت خانه نوح نبي بنمايمت
رو مدينه علم را در جوي پس در وي خرام
چون هميداني كه شهر علم را حيدر درست
خضر فرخ پي دليلي را ميان بسته چو كلك
جاهلي باشد ستور لنگ و رهبر داشتن
تا تواني خويشتن ايمن ز هر شر داشتن
تا كي آخر خويش را چون حلقه بر در داشتن
خوب نبود غير حيدر مير و مهتر داشتن
جاهلي باشد ستور لنگ و رهبر داشتن
جاهلي باشد ستور لنگ و رهبر داشتن
چون تو بابي آن مدينه علم را
باز باش اي باب بر جوياي باب
باز باش اي باب رحمت تا ابد
بارگاه، له كفوا احد
چون شعاعي آفتاب حلم را
تا رسند از تو قشور اندر لباب
بارگاه، له كفوا احد
بارگاه، له كفوا احد