نكاتي در باب تساهل و تسامح
در روزنامه نوروز مورّخ 18 / 4 / 80 مقالهاي با نام «چند نكته در باب مردمسالاري» از آقاي ابولفضل فراهاني درج گرديده است كه از جهات مختلفي قابل نقد و مناقشه است و صرفنظر از بحثهاي دقيق جامعه شناسانهاي كه در اين مقاله مطرح شده است و ميبايستي قبل از طرح در نشريات عمومي در يك مجال علمي به تحقيق و بررسي پيرامون هر كدام پرداخته شود توجّه ما در اين نقد به مطالبي است كه ايشان درمورد تساهل و تسامح و نسبت آن با اسلام بيان فرمودهاند؛ كه نكاتي را ذيلاً متذكر ميشويم:1ـ آن چه از كلمات ايشان برميآيد اين است كه ظاهراً ايشان به تساهل و تسامح مطلق ميانديشند و هيچ توجّهي به قيود و حد و مرزهاي آن ندارند زيرا ايشان قاطعانه ميگويند كه حقيقت بين همه تقسيم شده و هر كس از آن سهمي دارد.[1] روشن است كه اين عقيده بستر مناسبي براي تساهل مطلق است. در حالي كه تساهل مطلق، دست كم در مقام عمل ممكن نيست؛ زيرا تساهل مطلق را ميتوان به تساهل مطلق سلبي و ايجابي تقسيم كرد؛[2] تساهل مطلق سلبي، عبارت است از عدم مخالفت بيقيد و شرط نسبت به هرگونه عقيده و رفتار و شيوه رفتاري كه شامل عدم مخالفت با عقيده ضدّ تساهلي و رفتارها و شيوههاي سختگيرانه و غير تساهلي نيز ميشود. لازمه اعتقاد به تساهل مطلق سلبي، اين است كه دست كم ـ انديشهها و رفتارهاي مخالف و از جمله انديشه و رفتار ضدّ تساهلي را مجاز بداند و آن را از رشد و گسترش، باز ندارد. به اين ترتيب تساهل مطلق سلبي در دامان خود، عدم تساهل را پرورش ميدهد و اين تناقض است.تساهل مطلق ايجابي، و صنعي ناگوارتر دارد؛ زيرا براساس آن، شخص نه تنها در مقام عمل از عقايد و رفتار مخالف جلوگيري نميكند، بلكه اساساً براي خود چنين حقي را قائل نيست وبرعكس براي طرف مقابل، اين حق را قائل است كه عقيده و رفتاري مخالف داشته باشد. اگر اين اعتقاد را رياكارانه ندانيم، بيگمان مستلزم رواج و گسترش عقايد و رفتارهاي ضدّ تساهلي است.[3]برخي نيز بر ناممكن بودن تساهل مطلق، چنين استدلال كردهاند كه اگر بر ما لازم باشد كه نسبت به همه چيز تساهل بورزيم، در اين صورت بايد هرگونه عقيده و رفتار ضدّ تساهلي را محدود كنيم و نسبت به آن تساهل نورزيم، و در نتيجه تساهل، متوقف بر عدم تساهل ميشود، كه اين دور است.[4]علاوه بر اين مباني تساهل مطلق همچون نسبيّت معرفت شناختي و اخلاقي،قراردادگرايي و فردگرايي نيز مبانياي باطل هستند كه توضيح آنها مجال واسعي را ميطلبد.[5] بنابراين لاجرم بايد تساهل را مقيد و محدود نمود كه خود بحث مفصلي است كه حد و مرزهاي تساهل و تسامح چيست و چه كسي ميبايست اين حد و مرزها را تعيين كند.2ـ ايشان در ادامه گفتار خود در مقام اقامه دليل بر مطلوبيت تساهل و تسامح، به نظريه تكّهتكّه بودن حقيقت اشاره ميكنند و اذعان ميدارند كه چنين نيست كه حقيقت به تمامه نزد فردي جمع باشد، بلكه هر كسي ميتواند بهرهاي از حقيقت برده باشد. با فرض پذيرش اين نظريّه خواهيم گفت آيا ملاك و معياري براي بازشناسي اين تكّههاي حقيقت از باطل وجود دارد يا نه، اگر هيچ ملاك و معياري وجود نداشته باشد كه سر از شكّاكيت و نسبيّت معرفت شناختي و اخلاقي در ميآورد كه باطل است امّا اگر قبول كنيد كه بالاخره ملاك و معياري در اين زمينه وجود دارد پذيرفتهايد كه آن ملاك هر چه باشد شما را وادار ميكند كه به دنبال حقيقت باشيد و دايره تساهل و تسامح خود را بر مدار حقيقت ترسيم نمائيد.3ـ ايشان در مقام بيان نسبيّت اسلام با تساهل و تسامح به روايت نبوي «بعثتُ بالحنيفيه السمحه السهله»[6] اشاره ميكند و ميخواهند از آن استفاده كنند كه اسلام دين تساهل و تسامح است؛ امّا بايد توجّه داشت كه تساهل در فرهنگ غرب، با توجّه به مباني نظري آن، به معناي عدم مداخله و جلوگيري از عقايد و رفتار ديگران است و تنها حد و مرز آن اين است كه اين عقايد يا رفتار، آسيب يا زياني براي جامعه داشته باشد؛ و بر اين اساس كارهايي مثل خودكشي، اعتياد، فساد اخلاقي و... مادام كه ضرري براي ديگران نداشته باشد، بايد مورد تساهل قرار گيرد. امّا در منطق اسلام كه ملاك درستي كارها موافقت و مطابقت آنها با حق است و هر فرد به منزله همه انسانها است، هيچ كس نبايد نسبت به عقايد و رفتار ديگران بيتفاوت باشد و زيان و ضرر خود را تنها ملاك بداند. در اسلام امر به معروف و نهي از منكر وجود دارد كه متضمّن آن است كه اوّلاً: معروف و منكر وجود دارند و اموري عيني و مشترك و شناختپذير هستند؛ و ثانياً: هر فرد وظيفه دارد تا ديگران را به انجام معروف وادار سازد و از انجام منكر باز دارد. از اين رو، اصل امر به معروف و نهي از منكر، عين مداخله و حساسيت نسبت به عقايد و رفتار ديگران است و با تساهل به معناي غربي هيچ سازگاري ندارد.پس نبايد اين روايت را طوري معنا كنيم كه مخالف ديگر اصول مسلّم اسلامي باشد. معناي اين روايت اين است كه اسلام ديني است كه انجام فرامين و احكام آن آسان است و خداوند در مرحله تشريع احكام و قانونگذاري بر مردم آسان گرفته است و احكام اسلامي را به گونهاي وضع نكرده كه بندگان دچار مشكل و سختيهاي غير قابل تحمّلي شوند؛ به عنوان نمونه، اگر وضو گرفتن و استفاده از آب به هر دليلي براي انسان ضرر دارد، تيمم را تشريع كرده است تا از بروز مشكل و ضرر براي افراد جلوگيري كند. هم چنين هر حكمي كه موجب عسر و حرج شود، برداشته ميشود: «ما جُعل عليكم في الدين من حرج»[7] و لكن در مرحله اجرا و تحقّق اين احكام هيچ گونه تسامحي روا نميباشد. والسّلام.محمّد تقي اسلامي[1]- ر. ك: روزنامه نوروز، 18 / 4 / 80 ص 7، ستون 5.-[2] David Ambuel, Philosophy and The Question OF Intolereance, From Philosophy, Religion and the Question Of Intolerance, ed. By Mehdi Amin Razavi, state university of New York Press. 1972, P. VII.[3]- حسين بشيريه، دولت عقل، ده گفتار در فلسفه و جامعه شناسي سياسي، (تهران، مؤسسه نشر علوم نوين، 1374)، ص 89، 88.-[4] David Ambuel Philosophy and the Question of Intolerance.[5]- براي توضيح و شرح در اين زمينه، رجوع كنيد به: محمود فتحعلي،تساهل و تسامح اخلاقي،ديني، سياسي، تازههاي انديشه 7، (مؤسسه فرهنگي طه، 1378).[6]- بحارالانوار، ج 72، ص 234، و فروع كافي، چ 5، ص 494.[7]- هيچ سختي و حرجي بر شما در دين، قرار داده نشده است، سوره حج، آيه 78.محمد تقي اسلامي