تأملي در باب مشروعيت حكومتي ديني
مشروعيت حكومت ديني يكي از مسائل مهم مورد بحث در حوزه انديشه سياسي اسلام است كه به جهت اهميت، در فرهنگ سياسي ـ حقوقي اسلام از جايگاه خاصي برخوردار بوده و لذا دائماً مورد توجه انديشمندان در عرصه دين و فرهنگ ديني بوده است. اينك در تبيين مشروعيت حكومت ديني به نكاتي چند ميپردازيم:معناي مشروعيت حكومت: يكي از مفاهيمي كه هر حكومتي خواسته يا ناخواسته به آن مَحَك زده ميشود و موجب التزام آوري نسبت به آن حكومت و نيز مردم ميشود، مشروعيت داشتن آن است. لذا در تفكر سياسي حكومتها، مفهوم مشروعيت داراي جايگاه خاصي است. البتّه مشروعيتي كه در فلسفه سياست از آن سخن ميرود، معنائي خاص دارد و ميتوان گفت اين واژه در فرهنگ سياسي مرادف «قانوني بودن» است لذا مشروع بودن يك حكومتي، قانوني بودن آن قلمداد ميگردد[1] به گونهاي كه گروهي حق حاكميت بر مردم داشته و مردم نيز در قبال، موظف به اطاعت باشند.ملاك مشروعيت حكومتها: يكي از رهيافتهاي مهم در اين بحث تبيين ملاك مشروعيت و قانونمندي حكومتهاست كه يك حكومت به چه چيز ميتواند مشروعيت يافته و موجب التزام عملي براي مردم شود. با يك رويكرد تاريخگرايانه در باب حكومتها و ملاك مشروعيت آنها در مييابيم كه ملاكات به حسب اجتماعات مختلف، متفاوت بوده است.بعضي بر آن بودهاند كه ملاك مشروعيت، قراردادي اجتماعي بين دولت و مردم بوده است؛ بدين معنا كه بين دولت و مردم قراردادي منعقد ميگردد و ضمن آن مردم خود را مُلزم به اطاعت از حكومت دانسته و در قبال اين اطاعت، حكومت نيز خود را موظف به حفظ امنيت و نظم و رفاه و... مردم ميداند.گروهي رضايت مردم را ملاك مشروعيت دانستهاند؛ يعني هرگاه مردم از حكومتي راضي بودند، حق دستور دادن براي حاكم را تثبيت كرده و خودم را ملزم به اطاعت از قوانين و دستورات حكومت مينمايند.طايفهاي بر آنند كه هرگاه اراده عمومي و اكثريت به حكومتي تعلق گرفت، آن حكومت قانوني و مشروع است. برخي ديگر تلاش هر حكومتي براي برپائي عدالت را ملاك قانوني بودن آن گرفتهاند؛ لذا عدالت منشأ الزام سياسي است.گروهي بر آنند هر حكومتي بريا سعادت افراد جامعه تلاش كند قانوني است. پس منشأ الزامآوري اين است كه حكومت به دنبال سعادت مردم باشد. (حال مفهوم سعادت در آن جامعه در چه چيزي تجلي و تبلور دارد، بحث ديگري است). امّا در ميان اين انظار، نظريه ديگري هم هست و آن اين است كه معيار مشروعيت يافتن يك حكومت، الهي بودن آن است و حكومت ديني بر همين اعتقاد بنا نهاده شده است.[2] و در اين مقاله به تبيين مشروعيت در حكومت ديني ميپردازيم و نقد نظريات ديگر را به مجال ديگر وا ميگذاريم.مشروعيت حكومت در اسلام: در انديشه سياسي و نيز فقهي ـ كلامي اسلام، مشروعيت حكومت و نيز حقانيت آن به ذات حضرت احديت بر ميگردد و اين از گزارههاي ثابت و غير قابل تغيير در فرهنگ و تفكر سياسي اسلام است؛ چرا كه در پرتو اين اعتقاد، خداست كه مالك اصلي و سلطان حقيقي و حاكم مطلق است، چنان كه در تنزيل شريف در موارد متعددي به اين مطلب تصريح شده است، از جمله آنجا كه ميفرمايد: «الا له الحكم»[3] و «اِن الحكم الا الله»[4] و «قُل اِن الامر كله لله»[5] و «قل اللهمّ مالك الملك تؤتي الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء و تعزّ من تشاء و تذل من تشاء بيدك الخير انك علي كل شيء قدير»[6] و بسياري ديگر از آيات شريفه كه دلالت مطابقي بر اختصاص منصب حكومت و فرمانروائي به ذات حضرت احديت و اينكه هيچ كس را غيز از او حق حكومت بر احدي نيست، دارد. پس آنچه را او فرمان داده و حكم ميكند حق و مشروع است و از آنجا كه مسلمين بر اين اعتقادند كه خداي تعالي احكامش در جهت مصالح بندگانش بوده و از جهتي مطابق با ارزشهاي اخلاقي است، لذا فرمانبرداري از فرامين و دستورات او را بر خود لازم ميبينند.
بنابراين مشروعيت به معناي التزامآوري ديني براي مردم جز در حكومت الله بر مردم تصور مثبت و بلكه معقول ندارد. و از آنجا كه او در حكومت خود، مختار است از اين روي ميتواند به هر كس كه بخواهد اين حاكميت را و يا مقداري از آن را ببخشد و بدين صورت كسي را براي حاكميت بر جامعهاي معين نمايد. «انَّ ربَّكَ فعالٌ لما يريد»[7] و از اين روست كه در نظام سياسي اسلام، حكومت آن شخص نيز مشروعيت مييابد.نمونه بارز اعطاء حق حاكميت را ميتوان در وجود مقدس حضرت پيغمبر به نظاره نشست، آنگاه كه از جانب خداي حاكم، حق حاكميت بر جامعه به او عطا شد، تا بتواند بر جامعه حكومت كرده و اهداف الهي را پياده نمايد. در اين ديدگاه بين دو تفكر شيعي و سني اختلافي نيست و نقطه اختلاف، در حكومت حاكمان بعد از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ است و از نظر تشيع همانگونه كه مشروعيت حكومت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ از جانب خدا و به اذن و نصب او بوده است، حكومت امامان معصوم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيز همينگونه است و آنان نيز از جانب خداي سبحان ـ جل جلاله ـ لكن به ابلاغ نبوي به حكومت منصوب شدهاند.در باب مشروعيت حكومت حاكمان در زمان غيبت امام معصوم ـ عليه السّلام ـ نيز، باز آنچه مبناي تفكر و انديشه سياسي شيعه است، مشروعيت يابي «حكومت آنان به نصب عام امام معصوم ـ عليه السّلام ـ» است و از همين منظر در باب مشروعيت حكومت فقيه در زمان غيبت سخن ميرود.
محصّل كلام اينكه حكومت ديني زماني مشروعيت مييابد كه منتسب به ذات خداوند تعالي بوده باشد و در غير اين صورت هيچگونه مشروعيتي الهي بر آن متصور نيست.نقش مردم در حكومت الهي: در خصوص نقش مردم در حكومت ديني كه خود از گزينههاي بسيار درخشان در مباحث حقوقي و سياسي به شمار ميآيد، بايد گفت كه مردم در حكومت ديني نقش به سزائي دارند. بنگريد: هر حكومت به اعتباري، دو جنبه ميتواند داشته باشد. جنبه مشروعيت داشتن و جنبه عينيت يافتن و اينها دو امر متفاوت هستند. با توجه به آنچه كه در تبيين مشروعيت حكومت ديني گذشت مردم نسبت به حكومت، مشروعيت آفرين نيستند؛ يعني حقانيت و الهي بودن و به تبع آن التزام آوري، امري است خاص حضرت احديت همانطور كه گذشت.
امّا نسبت به جنبه دوم حكومت يعني مقبوليت داشتن و عينيت يافتن، مردم نقشي اساسي داشته و عنصر مهم در تحقق حكومت و عينيت بخشيدن به آن هستند؛ بدين معنا كه اگر در جهت تحقق حكومت، اقدامي ننمايند، حكومت ديني نيز محقق نخواهد شد و اگر آن را پذيرفتند و در جهت تحقق آن كوشيدند، بدون شك برپا خواهد شد و مصداق بارز آن برپائي حكومت پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بود كه مسلمين با اشتياق وافر براي حكومتش آغوش باز كرده و در تحققش از هرگونه كمك دريغ نورزيدند و همين باعث تحكيم پايههاي حكومت نبوي گرديد. و از طرفي عدم پذيرش و تحرّك مردم نسبت به حكومت اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ موجب عدم برپايي حكومتش حدود 25 سال گرديد (اين مقام هم اكنون در بيان تبيين علل و اسباب آن نميباشد) و تحقق حكومت چهار سال و چند ماهه او هم به جهت روي آوري جامعه به ايشان بود و نبايد اين نكته مهم را فراموش كرد كه ولايت و حكومت آن حضرت ـ عليه السّلام ـ همانطور كه در زمان خلافتش مشروعيت داشت در همان 25 سال كنار زدنش از حكومت نيز چنين بود، لكن به جهت عدم اقدام مردم در زمينه عينيت بخشيدن به آن، محقق نشد.اينكه عامل اصلي تحقق حكومت علي ـ عليه السّلام ـ بعد از 25 سال سكوت، آراء و مقبوليت مردمي بوده است، نه به معناي اين است كه آراء و مقبوليت مردمي به حكومت او مشروعيت بخشيد، چنان كه كم و بيش در بعضي نوشتهها و نشريات گفته ميشود كه: «مشروعيت حكومت در مكتب اسلام و تشيع به مراجعه به آراء و افكار مردم بوده است» و يا اينكه «حضرت علي ـ عليه السّلام ـ پس از 25 سال سكوت پس از بر عهده گرفتن امر حكومت، عامل اصلي پذيرش حكومت از سوي خود را، آراي مردم قلمداد ميكنند». بايد گفت اگر مراد از مشروعيت در اينگونه كلمات، مشروعيت مصطلح در حكومت ديني است چنانچه بحث آن گذشت، قطعاً نميتواند وجه عقلي و ديني داشته باشد سواي اين كه ساز و كار يك تحقيق علمي هم محسوب نميگردد. و اگر مراد از مشروعيت، مقبوليت مردمي باشد، از آنجا كه در تفكر سياسي ـ ديني اسلام، چنين گزينهاي حقيقتاً مفهومي غير از معناي مشروعيت دارد و استعمال آن در چنين معنايي مقارنت بيان را به نحو لزوم ميطلبد و بيان چنين معنايي به نحو اطلاق، نه مجوز لغوي دارد و نه وجه علمي، غير از آنكه چنين استعمال، موجب انحراف افكار نيز ميشود و چه بسا اركان عنصر اعتقاد و ايمان نهفته در دل و جان خداجويان و حقيقتطلبان را متزلزل سازد و موجب پيدايش و تورم نابهنجاري تفكري در عرصه انديشه اعتقادي گردد. در هر صورت جاي بسي تأسف است كه آنان كه با قلم و آداب و رسوم آن آشنا هستند مع ذلك از اين امر مقدس استفاده ابزاري برايالقاء منويات خاص خود بنمايد. آيا استعمال اينگونه گزارهها در غير مورد خود، بستن يك سري مصادرات به پاي حكومت ديني نيست يا اينكه با اجتهاد در مقابل نص همسوئي يافته و يا اينكه ناشي از مقال در غير حيطه تخصصي است. راستي ترويجگران اين گزارهها كه مشروعيت حكومت ديني را ناشي از آراي مردم عنوان ميكنند، با كدامين قياس منطقي به اين نتيجه رسيدهاند.در خاتمه با كمال احترام به مشتاقان انديشه، به تمام كساني كه در حوزه انديشه ديني قلم ميزنند، عاجزانه اين نكته را يادآور ميشود كه دوستان بزرگوارم، نوشتن مسؤوليت است و هر مسؤوليتي محاسبات دارد و حساب و كتاب الهي بسي سخت و دقيق است فراموش نكنيم، ننويسيم چيزي كه گروهي از سخن ما صراط هدايت را به بيراهه ضلالت بفروشند و نگوئيم آنچه را كه باعث ايجاد تيرگي در دل تشنگان معارف الهي و مردم حقيقتجوي گردد و دامن نزنيم آنچه را خدا نخواسته و ترك نكنيم آنچه را كه مرضيّ اوست.
[1] . ر.ك: مصباح يزدي، محمدتقي، حكومت و مشروعيت، فصلنامه كتاب نقد، شماره 7، ص 43.[2] . همان، ص 44 ـ 46.[3] . سوره انعام، آيه 62.[4] . سوره انعام، آيه 57.[5] . سوره آل عمران، آيه 154.[6] . سوره آل عمران، آيه 26.[7] . سوره هود، آيه 107.حسن رضايي مهر