در حاشيه «دوازده روش شگفت انگيز براي شاد زيستن فرزندان»
سردبير محترم روزنامه همشهري؛با سلام ـ احتراماً مقالهاي تحت عنوان 12 روش شگفتآور براي شاد زيستن كه در روزنامه همشهري مورخ 15 / 2 / 80 شماره 2394 درج گرديده بود توجه اينجانب را به خود جلب كرد و با اينكه مدتي از درج آن نيز گذشته بود ولي از آنجا كه اين مقاله خالي از وجوه نقد و نظر در بعضي از مطالب آن نيست و از طرفي مطالب غير مستدل گاهي به ساحت يك نشريه خدشههاي جدّي وارد ميكند اين حقير بر آن شد تا مطالبي را در خصوص آن مقاله نگاشته و بيان نمايد.1ـ اولاً هيچ منبع روشني براي مقاله مذكور ذكر نشده و حتي اينكه ترجمه چه كتابي و از چه كسي است و معلوم نيست با كدام مركز روان شناختي ارتباط دارد و نيز آن مركز در چه درجهاي از اعتبار علمي است كه اين يك نقص جدّي و ملموس در نوشتار مذكور است.2ـ ثانياً مطالب اين نوشتار غالباً اگر چه خوب است ولي اغلب تكراري است چرا كه هر مربي پرورشي در مدرسه در برخورد با اولياء دانش آموزان و نيز در ساير مراكز آموزشي و بلكه در ارتكاز عرف عام، همين دستورالعملها بارها و بارها آمده است لذا آنطور كه تلقي شده است وجهي براي شگفتآور بودن اين مقاله نيست خلاصه آنكه در حدي نيست كه به عنوان يك مطلب جديد براي خوانندگان اين نشريه سراسري ارايه گردد.3ـ ثالثاً در بيان روش هفتم به يك تئوري جنجالي اشاره شده كه مترجم آن را به عنوان يك اصل مسلم بر خواننده القا مينمايد آن كه گفته است «بيشك شما اين تئوري را شنيدهايد كه گوش دادن به موسيقي كلاسيك، باعث پرورش قدرت مغز در كودك ميگردد وانگهي موسيقي، رقص يا هر هنر ديگري روح كودك را هم تحت تأثير قرار داده و احساس خوشبيني نسبت به خود را در او تقويت مي كند، تحرك داشتن همراه با صداي موسيقي يا بازي با رنگها باعث تخليه هيجانات و انرژي زائد كودك گرديده و راهي نو براي بيان احساسات كودك نسبت به خود و دنياي اطرافش ميباشد ـ انجام كارهاي هنري، خواه نواختن پيانو يا كارهاي دستي ـ به كودك كمك ميكند تا احساس خوبي نسبت به خودش پيدا كند.»اما وجوهي كه اين نظر را جداً مورد خدشه قرار ميدهد عبارت است از:1ـ در غرب هم مخالفين شنيدن صداي موسيقي بطور مطلق، خصوصاً نسبت به كودكان كم نيستند.2ـ ثانياً آيا رقص است كه هيجانات را تخليه ميكند يا ورزش صحيح، مگر اينكه بهنظر مترجم، ورزش نيز نوعي رقص به حساب آيد.3ـ ثالثاً: با توجه به ناسازگاري رقص و موسيقي با آموزههاي ديني مردم ايران،چه اصراري است كه مطالب مربوط به فرهنگ غرب در جامعه ترويج گردد.در آخر از مسئولين محترم روزنامه همشهري درخواست عاجزانهاي دارد و آن اينكه آنچه مناسب با اين روزنامه پر تيراژ است آن است كه ما قال را بر من قال مقدم دارند و بهجاي توجه به نويسنده التفات به نوشتاررا ضروري بدانند تا با درج اين گونه مطالبي كه پايه و اساس علمي ندارد چه رسد به اينكه مخالفيني هم از انديشمندان داخلي و خارجي دارد موجب اتلاف وقت خواننده و ضربه به فرهنگ اصيل ديني نگردد.با تشكرسيد محمد تقي علوي