در حاشيه « بزرگترين عامل عقب ماندگى ها» - در حاشيه «بزرگ‌ترين عامل عقب‌ماندگى‌ها» نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

در حاشيه «بزرگ‌ترين عامل عقب‌ماندگى‌ها» - نسخه متنی

علي خوش‌گفتار

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در حاشيه « بزرگترين عامل عقب ماندگى ها»

نويسنده‌ي اين مقاله استبداد را بزرگ‏ترين عامل عقب‏ماندگى جوامع اسلامى در طول تاريخ مى‏داند.(1) اگرچه ملت‏هاى مسلمان و از جمله ملّت و كشور ما استبدادزده بوده‏اند و قرن‏ها تحت ستم حكومت‏هايى بوده‏اند كه چه بسا به نام اسلام و خلافت اسلامى بر اريكه‏ى سلطنت تكيه كرده بودند ولى از عبارت نويسنده برمى‏آيد كه اين استبداد هنوز در جامعه‏ى ما و از ناحيه‏ى حكومت تداوم دارد. وى مى‏نويسد: «بايد بپذيريم كه آنچه در ميان ماست دقيقاً نمى‏تواند منطبق بر آن چيزى باشد كه پيامبر اسلام (صلى اللَّه عليه وآله) براى مسلمين مى‏خواست.

پيامبر (صلى اللَّه عليه وآله) هرگز يك تفكر استبدادى پر مهلكه را براى مسلمانان نمى‏پسنديد.»(2) حال سؤال اين است كه آيا ولايت فقيه كه به فرموده‏ى امام راحل، استمرار حركت انبياء و تداوم امامت است، مورد پسند رسول گرامى اسلام نبوده است؟ البته چه بسا مراد نويسنده از استبداد در جامعه‏ى ما منعطِف به ولايت فقيه نباشد كه، باز جاى اين انتقاد است كه چرا بايد به گونه‏اى سخن برانيم كه دو پهلو باشد و جاى سوءِ برداشت را فراهم سازد؟!

نويسنده محترم مقاله در جاى ديگر به آيه‏ى شريفه‏ى «ذلك بأَنَّ اللَّه لم يك مغيراً نعمهً...»(3) استفاده كرده و آن را به آزادى و دموكراسى مرتبط مى‏سازد و مى‏نويسد: ».. از ياد نبريم كه خداوند آزادى و آبادانى‏اى را كه بر قومى روا مى‏دارد، تغيير نمى‏دهد، مگر آن كه آن قوم خود را دگرگون كند و آنچه در دل دارد تغيير دهد.»(4) اولاً: ترجمه‏اى كه نويسنده از كلمه‏ى «ما بانفسهم» كرده‏اند مطلقاً صحيح نمى‏باشد. مراد از «ما بانفسهم» فقط منويّاتِ شخص نمى‏باشد اگر چه شامل آن هم مى‏شود. معناى اين كلمه »هر چيزى است كه مربوط به آدمى مى‏شود« حال ممكن است رفتار باشد يا گفتار يا پندار و...

و اگر منظور صرفاً «آنچه در دل مى‏باشد» بود مى‏بايست «ما فى انفسهِم» فرموده باشد.

ثانياً: اين آيه اشاره به يكى از سنت‏هاى مهم الهى مى‏كند كه اين خداوند نيست كه نعمت‏هايى را كه به انسان‏ها ارزانى كرده، تغيير مى‏دهد بلكه خود آدميان با تغيير رفتار و كردار خود موجب نزول بلا و از دست رفتن نعمات مى‏شوند. حال اين نعمت ممكن است، رزق مادى باشد و ممكن است فيوضات معنوى باشد و چه بسا كه حاكم صالح، امنيت و آزادى و... باشد ولى مشخصاً شامل دموكراسى به معناى غربى آن نمى‏شود زيرا ما اين دموكراسى را به هيچ وجه يك فضيلت يا امتياز تلقى نمى‏كنيم بلكه آن را نوعى شرك تلقى كرده كه ربوبيت تشريعى الهى را بر نمى‏تابد.(5)

از سوى ديگر نگارنده تأكيد مى‏كند كه سطح معيشت و معرفت هيچ ارتباطِ مستقيمى با اسلام ندارد.(6) جاى تأسف دارد كه تعاليم نورانى اسلام در تأكيد به علم آموزى و كسب معرفت حتى از كفار اين چنين مورد بى‏مهرى قرار مى‏گيرد. و نيز نگارنده آموزه‏هاى دينى‏اى را كه رفاه نسبى و معيشت متوسط را لازمه‏ى زندگى مؤمنانه مى‏داند،(7) مورد غفلت قرار داده است.

در مقاله‏ى مذكور از پلوراليسم هم سخن به ميان مى‏آيد و تلقّى نويسنده اين است كه غربيان پى برده‏اند كه تنها در پس پلوراليسم است كه مى‏توان جايگاه دين را در مدرنيته باز انديشى كرد و به خويشتن دينى خويش بازگشت.(8) در نقد اين سخن بايد گفت كه ادعاى نويسنده مبنى بر تلاش غربيان براى حل بحران ايمان نكته‏اى كاملاً درست است ولى اين كه آنها اين كار را از طريق اقبال به كثرت‏گرايى دنبال مى‏كنند اصلاً پذيرفته نيست.


ما تنها ايشان را به اين مسأله توجه مى‏دهيم كه مطرح كننده‏ى نظريه كثرت‏گرايى دينى در جامعه‏ى دينى مسيحيت يعنى جان هيك به سختى از جامعه‏ى دينى مسيحيت، طرد شده است.(9) و خود اذعان دارد كه نظريه‏ى او تنها يك تئورى است.(10) كه مبتنى بر دليل قابل قبولى براى عموم نمى‏باشد.(11) لذا پلوراليسم به هيچ نحو در غرب به طور فراگير در ميان دين باوران پذيرفته نبوده و نيست و از سوى ديگر با عنايت به تناقضات درونى پلوراليسم، اقبال به آن نه تنها بحران ايمان را حل نمى‏كند بلكه بر داغى اين تنور مى‏افزايد.


1) روزنامه دوران امروز، 15/12/79، ص 8، ستون 4.

2) همان، ستون 3.

3) سوره‏ى انفال، آيه‏ى 53.

4) روزنامه دوران امروز، ص 8، ستون 3 ، 2.

5) ر. ك. فلسفه‏ى حقوق بشر، آيت‏اللَّه جوادى آملى.

6) روزنامه دوران امروز، ستون 4.

7) رواياتى نظير »مَنْ لا مَعاش له لا مَعادله« و »كادَ اَنْ يكون الفقر كفراً« به خوبى بر اين مطلب دلالت دارد.

8) روزنامه دوران امروز، ستون اول.

9) ر. ك. جان، هيك، مباحث پلوراليسم دينى (ترجمه عبدالرحيم گواهى)صص 16، 38.

10) همان، ص 74.

11) ر. ك. جان هيك، كيان، مقاله‏ى تعدد اديان، ترجمه‏ى بهاءالدين خرمشاهى، ش 16.

على خوش گفتار

/ 1