گفتگوي تمدن‏ها با چاشني نسبيت‏گرايي - گفتگوي تمدن‏‌ها با چاشني نسبيت‏گرايي نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گفتگوي تمدن‏‌ها با چاشني نسبيت‏گرايي - نسخه متنی

محمد جعفری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گفتگوي تمدن‏ها با چاشني نسبيت‏گرايي

يك سال و اندي است كه از طرح ايده‏ي «گفتگوي تمدنها» از طرف رئيس جمهور محترم مي‏گذرد. اين نظريه كه در مقابل تز «جنگ تمدنهاي هانتينگتون» قرار دارد امري مبارك و پرثمر تلقي مي‏گردد. ولي متأسفانه گفته‏ها و نوشته‏هايي كه در اين باره مطرح گشته است نشان از تفكرات و آرائي دارد كه در صددند اين ايده را به انحراف و قهقرا سوق دهند. نوشته ذيل به دنبال آن است كه اين خطرات را گوشزد كرده و حاميان ايده‏ي گفتگوي تمدنها را، دوستانه هشدار دهد.

اگر آنچه را در مورد گفتگوي تمدنها در يك ماهه‏ي اخير كه در مطبوعات كشور به چاپ رسيده تورقي كنيم با اين واقعيت مواجه مي‏شويم كه عده‏اي لازمه‏ي گفتگو را التزام به نسبيت‏گرايي و تز »قرائت‏هاي مختلف« مي‏دانند. در مقاله‏اي با نام »مباني نظري گفت و گو« كه از سوي مركز گفتگوي تمدنها به چاپ رسيده است چنين آمده است: «اگر در آنچه معمولاً واقعيت مي‏انگاريم دقيق شويم، به تدريج در مي‏يابيم كه اين واقعيت شامل مجموعه‏اي از مفاهيم، خاطره‏ها و واكنش‏هاست كه رنگ و بوي نيازها، ترس‏ها و ميل‏هاي شخصي ما را دارند و همه‏ي آنها در مرزهاي زبان و عادت‏هاي تاريخ؛ جنسيت و فرهنگ ما محصورند و تغيير شكل مي‏دهند. تجزيه كردن اين مخلوط بسيار دشوار است و حتي نمي‏توانيم مطمئن شويم كه آنچه ادراك مي‏كنيم. يا آنچه درباره اين ادراك‏ها مي‏انديشيم، اصلاً دقيق است يا نه.»(1)

نويسنده‏ي مقاله در اين عبارت به صراحت مؤلفه‏هاي فراتاريخي و فرازباني و فراقومي را منكر شده و پذيرش اين مطلب را مبناي نظري گفت و گو تلقي مي‏كند. وي با ديدي ايده آليستي واقعيت را به اموري ذهني و انگيزشي فرو مي‏كاهد و آيا اين چيزي جز نسبيّت‏گرايي مي‏باشد؟! به نظر مي‏آيد كه اين تفكر هيچ استاندارد عيني و بين‏الأذهاني را براي عقلانيت و هيچ مدل آزمون‏پذير و فراحسّي را براي تعيين صدق و كذب گزاره‏ها و هيچ شاخصي را براي داوري اخلاقي جهاني قبول ندارند. همه‏ي اين ملاك‏ها و شاخص‏ها را تاريخي، قومي، طبقاتي و حتي شخصي مي‏پندارند و لذا باب داوري ميان فرهنگ‏ها و افكار و اخلاق گوناگون را مسدود مي‏كنند.

آيا اين مطلب، بنيان گفتگو را محكم مي‏كند يا موجب خراب شدن پل تفاهم و حذف زبان مشترك و ذهن مشترك و حقيقت مشترك مي‏گردد! اگر پذيرفتيم كه هر فاعل شناسايي، در عملياتي فردي يا هيأت جمعي، واقعيت يا حقيقتي را كه در صدد شناسايي آن است خود خلق مي‏كند و قضاوت‏هاي فراقومي و فراتاريخي را مطلقاً ناممكن بدانيد و هر داوري را مخصوص به هنجارهاي اجتماعي، فرهنگي خاص بدانيد كه بدان تعلّق دارد، آيا دريچه‏ي ملّت‏ها و جوامع و حتي افراد را بروي يكديگر نبسته و گفت و گو را بي‏معنا نكرده‏ايد!(2) اين واقعيتي است كه خود اين افراد بر آن صحه مي‏گذارند و معترف‏اند كه در اين گفتگو هيچ فرد يا مجموعه‏اي نمي‏تواند به سيطره برسد و گفتگو كنندگان پي مي‏برند كه افكار آنان هر آن ممكن است دستخوش تغيير و تحول شود.(3) جناب آقاي مهاجراني كه رياست مركز گفتگوي تمدنها را بر عهده دارند در جايي تصريح مي‏كنند كه در عرصه گفتگوي تمدنها، جايي براي جدال نيست و هدف، آشنايي ملت‏ها با يكديگر است.(4)

از سوي ديگر مي‏بينيم كه گفته مي‏شود كه وقتي يك قرائت، مهر حقيقت محوري مي‏خورد و ساير قرائت‏ها مهر غير ارزشي و باطل مي‏خورند، نمي‏توان گفتگو كرد. اين روند ما را به سمت يك نوع انسداد در گفتگو سوق مي‏دهد.(5) اين سخن در واقع ناظر بر اعتقاد به پلوراليسم معرفتي است و لذا باز با نسبيت‏گرايي عجين مي‏گردد و جالب اينجاست كه تأكيد مي‏شود كه اصرار بر قرائت واحد منجر به برخوردهاي فيزيكي و خشونت و عدم گفتگو مي‏گردد.(6) و حال آن كه دقيقاً قضيه عكس اين است زيرا كاملاً واضح است كه شكاكيت و نسبي‏گرايي معرفت شناختي، خود مي‏تواند از مهم‏ترين دلايل عدم تساهل باشد، از اين رو طرفدارانِ عدم تساهل و خشونت و استبداد و مخالفان گفتگوي تمدنها مي‏توانند ادعا كنند كه بر اساس نسبيّت حق، نظريه‏ي آنان دست كم به همان اندازه درست و حق است كه نظريه‏هاي مخالف.

اگر وراي قرائت من و تو، حقيقت مسلم و قاطع و قابل احتجاج و داوري‏پذيري نيست و اگر هر كسي حق دارد بر قرائت شخصي خود بياويزد ما اخلاقاً به »مستبدّ« نيز حق داده‏ايم كه قرائت خود را كافي بداند زيرا همه‏ي قرائت‏ها صحيح هستند!

بله ما مي‏پذيريم كه در مواجهه با كثرت ديدگاهها نمي‏توان آنها را ناديده انگاشت و راه حل درست آن است كه تلاش شود تا عقايد با گفتگو اصلاح گردند، نه اين كه عنصر عقيده از اهميت بيفتد و رابطه‏ي آن با حقيقت منقطع گردد.

در پايان توصيه‏ي ما به مسئولين مركز گفتگوي تمدنها اين است كه براساس آموزه‏هاي ديني به ايده‏ي گفتگوي تمدنها بنگرند و نسبت به پذيرش مباني نظري گفتگو به آن صورت كه در غرب و براساس زير ساختهاي فلسفي و فرهنگي خود آنان شكل گرفته، تجديدنظر كنند وگرنه اگر اين سنگ زيرين كج نهاده شود مطمئن باشند كه تا ثريا كج مي‏رود.




1) ر. ك. روزنامه‏ي همبستگي، 14/12/79، ص 6، »مباني نظري گفتگو«، ستون اول.

2) ر. ك. نشريه‏ي كتاب نقد: نسبيت و خشونت، محمد مجيدي، ش 14، 15، صص 25، 26.

3) همبستگي، 14/12/79، ص 6، ستون دوم.

4) روزنامه‏ي آفتاب يزد، 18/12/79، ص 11، ستون اول.

5) همبستگي، 14/12/79، ص 2، »پرچمدار گفتگوي تمدن‏ها نبايد خود را با انسداد مواجه ببيند«.

6) همان.

محمد جعفري

/ 1