فروغ هدايت
به مناسبت سالروز شهادت دهمين اختر تابناك آسمان امامت و ولايت امام علي النقي -دهمين امام شيعيان امام ابوالحسن علي النقي الهادي - در نيمه ذي حجه سال 212 هجري در اطراف مدينه در محلي موسوم به «صريا» چشم به جهان گشود.[1] پدر بزرگوارش پيشواي نهم، امام جواد - و مادرش بانوي گرامي «سُمانه» است كه كنيزي با تقوا و فضيلت از اهالي مغرب بود.[2] مشهورترين القاب آن بزرگوار، «نقي» و «هادي» است و به آن حضرت «ابوالحسن الثالث» ميگويند.[3]امام هادي - در سال 220 هجري در سن هشت سالگي بعد از شهادت پدر بزرگوارش امام جواد به امامت رسيد. مدت هدايت و امامت آن حضرت 33 سال بود و در سن 41 سالگي در سال 254 هجري در شهر سامرّا مسموم و به شهادت رسيد.[4] خلفاي معاصر امام هادي - عبارت بودند از: معتصم برادر مأمون، واثق پسر معتصم، متوكل برادر واثق، منتصر پسر متوكل، مستعين پسر عموي منتصر و معتز پسرديگر متوكل.[5]از ميان خلفاي عباسي، متوكل عبّاسي از همه بيشتر با امام هادي - معاصر بوده است (232 ـ 248 هـ .) از اينرو به گوشههايي از اقدامات و موضعگيريهاي وي در برابر امام هادي - و پيروانش اشاره ميگردد تا تصوير روشني از دوره امامت آن بزرگوار در پيش رويتان نمايان شود.رفتار متوكل با بنيهاشم بسيار خشن و ستمگرانه بود و نسبت به آنان بسيار بدگمان و پيوسته آنان را متهم به فعاليت عليهحكومت ميكرد. متوكل وزيري داشت بنام «عبيد الله بن يحيي بن خاقان» كه همواره از بنيهاشم نزد متوكل بدگويي ميكرد و او را تشويق به بدرفتاري با آنان ميكرد از اينرو اين خليفه عباسي در خشونت و دشمني نسبت به خاندان علوي گوي سبقت از تمام خلفاي بني عباس ربوده بود.[6] اين دشمني تا حدّي بود كه اگر آگاه ميشد كه كسي به حضرت علاقهمند است، مال او را مصادره كرده و او را به قتل ميرساند.[7]با توجّه به اين فشار و اختناق، امام علي النقي - در دوره امامت خويش بويژه در عصر متوكل، فعاليت خود را به صورت سرّي انجام ميدادند و در روابط خويش با شيعيان خويش نهايت مخفيكاري را رعايت ميكردند.يكي از ابزاري كه امام - توسط آن توانست انسجام و تشكل و در نهايت ارتباط با شيعيان را حفظ كند، «شبكه ارتباطي وكالت» و تعيين نمايندگان و كارگزاراني در مناطق مخلتف حوزه اسلامي بود. سازمان وكالت كه در عصر امام صادق - تأسيس شده بود و در زمان امام كاظم - كار خود را به طور رسمي آغاز كرده بود[8]، از مهمترين ابزاري بود كه در پيشبرد اهداف عاليه امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ كاربرد مؤثري داشت.هدف اصلي اين سازمان، جمع آوري وجوهات شرعي (خمس، زكات، هدايا و نذورات) از مناطق مختلف توسط وكلا و رساندن آن به دست امامان ـ عليهم السلام ـ و نيز جواب گويي امامان به سؤالات و شبهات فقهي و عقيدتي شيعيان و توجيه سياسي آنان توسط نمايندگان امام - بود.امام هادي - با توجّه به اوضاع و شرايط دوران امامتش، در برقراري ارتباط با شيعيان در شهرهاي مختلف ، از همين روش به صورت مخفيانه استفاده كرده و وجوه شرعيه را از طرف آنان با نهايت پنهانكاري دريافت مينمودند. به نمونهاي از آن كه تاريخ ثبت كرده است، توجّه كنيد:گرچه تاريخ اين جريان، و اينكه در زمان اقامت امام در مدينه رخ داده يا در سامرّا (با توجّه به آنكه در سامرا مراقبت شديدتر بود) روشن نيست؛ امّا بهر حال نمونه بارزي از روابط محرمانه و دور از ديد جاسوسان دربار عباسي به شمار ميآيد.نقش سازمان وكالت چندان در عصر متوكل عباسي مشهود بود كه او را واداشت تا با استخدام نظامي مخالفان علوي، در صدد نابودي اين فعاليتهاي پنهان برآيد. و در اين راستا آن قدر شدت و خشونت از خود نشان داد كه گروهي ازوكلاي آن حضرت در بغداد، مدائن، كوفه و ساير مناطق عراق زير شكنجه از بين رفتند و عدّهاي ديگر به زندان افتادند.[9] اگر چه اين اقدامات صدمات سنگيني بر پيكر شبكه وكالت وارد ساخت امّا حضرت هادي - با تلاشهاي مجدّانه خويش، اين شبكه را همچنان فعّال و پر نشاط نگه داشت.متوكل و دستور جلب امام هادي(ع) - به سامرّا
با اين همه، و چنانكه نگاشتيم حكام عباسي جهت ممانعت از بلند شدن هر گونه فرياد حق طلبانهاي، چنان جوّ وحشتناك و پر خفقاني بر جامعه اسلامي تحميل كرده بودند كه كوچكترين گزارشي درباره خطر احتمالي امام، خليفه را بر آن ميداشت كه امام را تحت مراقبت شديدتري قرار دهد. چنانكه نامه «عبدالله بن محمد هاشمي» حاكم وقت مدينه مبني بر فعاليتهاي سياسي امام و پايگاه اجتماعي آن حضرت در ميان مردم و پيروانش، متوكل عباسي را بشدت نگران و نارحت ساخته و او را واداشت تا جهت كنترل دقيق كارهاي آن بزرگوار، حضرت را به آمدن به سامرا مجبور سازد.[10]انجام اين مأموريت، بر عهده يحيي بن هرثمه گذاشته شده بود. گزارش اين مأموريت از زبان يحيي كه در كتابهاي تاريخي ضبط شده است، در حوصله اين نوشتار نيست. نكته حائز اهميّت و قابل توجّه كه در اين گزارش، به چشم ميخورد، آنست كه امام هادي - نه تنها در ميان عموم مردم مدينه از جايگاه ويژه و والايي برخوردار است بلكه درباريان متوكل و حتي خود متوكل احترام خاصي نسبت به آن حضرت قائل هستند.[11]اگر چه متوكل نميتوانست فضايل و كرامات امام هادي - را ناديده انگارد، امّا سياست موذيانه و فريبكارانه متوكل ايجاب ميكرد كه هرگونه اقدامي كه امام - را در انظارو افكار عمومي كوچك جلوه دهد، از آن دريغ نكند از اينرو طبق دستور متوكل روز ورود امام هادي - به سامرا به بهانه آنكه هنوز محل اقامت امام آماده نيست! حضرت را درمحل پستي موسوم به «خان الصعالبك» (= كاروانسراي گدايان) اسكان داد و حضرت آن روز را در آنجا بسر بود و روز بعد، منزلي را براي سكونت امام معين ساخت.[12] البتّه اين برخورد زشت متوكل از چشم افراد آگاهي مانند «صالح بن سعيد» پوشيده نماند. وي ميگويد: هنگام ورود امام به سامرّا به حضرت عرض كردم اينها پيوسته براي خاموش كردن نور شما تلاش ميكنند و بدين خاطر شما را در اين محل پست فرود آوردهاند! حضرت در پاسخ ابن سعيد فرمودند: آنجا را بنگر سپس با دستش اشاره كرد، ناگهان باغهاي بكر و نهرهاي جاري و ... در جلوي ديدگانم نمايان گرديد. حضرت فرمود: تا زماني كه اينجا هستيم اين مقام براي ماست نه اين كاروانسرا.[13]با ان همه مراقبتي كه متوكل از امام - ميكرد، امّا وجود آن حضرت را براي حكومت خود خطر جدّي تلقي ميكرد و ترسيد كه ياران امام مخفيانه با او تماس گرفته براي قيام و شورش نقشهاي طرح كنند و با جمع آوري مال و انتخاب افرادي جهت آموزش، به هدف خود جامه عمل بپوشانند.البتّه اطرافيان خليفه هم گاهي از احتمال قيام امام و يارانش خبر ميدادند. لذا متوكل هر از چند گاهي دستور ميداد خانه امام را به دقت بازرسي كنند.[14] اگر چه مأموران وي هربار با دست خالي برميگشتند امّا او باز نگران بود و احساس خطرش تمامي نداشت.خلفاي عباسي جنايات زيادي را در حق شيعيان و محبّان امام هادي - مرتكب شدند كه حتي ذكر فهرست وار آن در حوصله اين نوشته نيست تنها به يك نمونه بارز و جانگداز آن اشاره ميگردد.متوكل عباسي در سال 336 هجري دستور داد مرقد منور سالار شهيدان حضرت اباعبدالله الحسين - و بناهاي اطراف آن ويران و زمين اطراف آن كشت شود. همچنين پاسگاهايي در اطراف آن به منظور جلوگيري از زيارت آن حضرت، بنا كرد. البتّه هيچ يك از مسلمانان حاضر به اين اقدام جنايت كارانه نشد، از اين رو متوكل اين كار را توسط شخصي بنام «ديزج» انجام داد كه يهودي الاصل بود. متوكل به اين مقدار بسنده نكرد بلكه زيارت امام حسين - را ممنوع ساخته و اگر كسي از اين فرمان سرپيچي ميكرد مجازات سختي در انتظارش بود.[15] اين اقدام متوكل بخاطر آن بود كه او ميترسيد قبر امام حسين - پايگاهي بر ضد او گردد و مبارزات و شهادت آن حضرت الهام بخش قيام مردم عليه دستگاه وي باشد. امّا شيعيان تحت هر شرايطي و با اينكه آزارها وشكنجههاي فراواني را در اين راه تحمل كردند، امّا دست از زيارت امّا حسين - برنداشتند تا اينكه بعد از قتل متوكل، شيعيان با همكاري علويان قبر آن حضرت را كه قبلاً توسط بعضي از شيعيان علامت گذاري شده بود بازسازي كردند.[16] جوّ دهشتناك و پراختناقي كه عباسيان به آن دامن زده بود منحصر به مواردي كه بيان شد. نبود بلكه آنان براي به زانو درآوردن مخالفان خود به روشهاي ديگر نيز متوسل ميشدند.يكي از اين شيوهها، فشار اقتصادي بيش از حدّ و خارج از توان بر شيعيان و محبّآن امام هادي - بود. چنانكه گويند: در زمان متوكل گروهي از بانوان علوي در مدينه حتي يك دست لباس در دست نداشتند كه در آن نماز بگذارند و فقط يك پيراهن كهنه برايشان مانده بود كه هنگام نماز به نوبت از آن استفاده ميكردند و نيز با چرخ نخريسي روزگار ميگذراندند و اين وضع تا هلاكت متوكل ادامه داشت. همچنين متوكل به «عمر بن فرج رخّجي» حاكم مكه و مدينه مأموريت داد كه مردم را از احسان و كمك به خاندان ابوطالب باز دارد و سخت پيگير اين موضوع بود چندان كه مردم از بيم جانشان دست از حمايت علويان برداشته و زندگي بر خاندان علي - سخت شد.[17]
در كنار اين فشارها و مرارتها براي شيعيان، متوكل در تاراج و حيف و ميل بيت المال و ساخت وساز كاخهاي مجلل و باشكوه و برگزاري جشنهاي پر زرق و برق و پر خرج، گوي سبقت را از خلفاي پيشين خود ربوده بود چنانكه به قول مورّخ مشهور مسعودي؛ در هيچ زماني مانند عصر متوكل پول خرج نميشد.[18] سخن مسعودي كاملاً صحيح و سنجيده است چرا كه متوكل فقط در جشن ختنه كنان معتزّ بالغ بر96 ميليون درهم خرج كرد.[19]بازتاب ستمها، بيعدالتيها و جنايات خلفاي عباسي درقالب قيامهاي بيشماري از سوي علويان خود را نشان داد. ابوالفرج اصفهاني اسامي علوياني كه در عصر امامت امام هادي - قيام كردهاند، ذكر كرده است.[20] حاكمان عباسي كه از جايگاه مردمي اصلاً برخوردار نبودند و پايههاي حكومت خويش را هر روز متزلزلتر ميديدند، به سركوب شديد اين قيامها پرداختند. روش مبارزاتي علويان در اين عصر اين گونه بود كه مردم را به رهبري «شخص برگزيده و مورد رضايت از آل محمد (ص) » دعوت ميكردند و از ذكر نام خاصي پرهيز ميكردند، چرا كه هر دعوتي به نام شخص خاصي و بويژه امامان، مستلزم از بين بردن آن شخص بود.عليرغم اين شيوه مبارزاتي كه از سوي علويان دنبال ميشد،نهضت آنان با شكست روبرو ميشد. علّت اين امر را بايد از يك سو، ضعف رهبري و فرماندهي اين نهضتها و از سوي ديگر در عدم برنامه ريزي صحيح و جامع از جانب رهبران نهضت و از سوي سوّم در همراه شدن انگيزه شخصي و غير الهي با انگيزه ديني و در نهايت مورد تأييد قرار نگرفتن از جانب امامان، بايد دانست. البتّه اين نكته را بايد متذكر شد كه بعضي از حاميان و طرفداران اين قيامها، افراد مخلص و از شيعيان واقعي بودند، امّا بهر حال تعداد اين افراد در اقليت بود و اكثر مبارزين افرادي بودند كه در اثر ظلم و بيداد كوي حاكمان عباسي، قيام را همراهي كرده بودند و اهداف مشخص ديني نداشتند از اينروست كه در صورت احساس شكست يا احتمال مرگ، صحنه را خالي كرده و رهبر قيام را تنها ميگذاشتند.
امام هادي(ع) - و فقهاي درباري
با آنكه خلفاي عباسي از هر تلاشي به منظور دور كردن مردم از معارف اهل بيت ـ عليهم السلام ـ فرو گذار نميكردند و حتي در اين زمينه تمام سعيشان در توجّه دادن مردم به آراء و فتاواي فقهاي درباري بود امّا درمدت اقامت امام هادي - در سامرّا چندين بار در ميان فقهاي وابسته و در خدمت حكومت، اختلاف رأي و فتوا پيش آمد كه ناگزير براي حل آن به امام هادي - مراجعه كردند، حضرت با دانش امامت و استدلال متقن چنان مشكلات فقهي را حل كرد كه تحسين همگان را برانگيخت.مبارزه حضرت با مكاتب انحرافي
عصر امامت امام هادي - مصادف با دوران رواج مكاتب عقيدتي متعددي همچون معتزله، اشاعره، جبريه، غلاه، مجسمه بود و بازار مباحثي مانند جبر، تفويض، امكان يا عدم امكان رؤيت خدا، جسم بودن خدا و ... داغ بود و امام هادي - گاهي در برابر سؤالات و شبهاتي قرار ميگرفت كه مشخص بود كه سرچشمه آنها از آراء و نظريات مطرح شده در جامعه است.حضرت هادي - در راستاي هدايت و رهبري فكري شيعيان و جامعه اسلامي، طي مناظرات و مكاتبات خود، بياساس بودن مكاتب و آراء باطل چون جبرگرايي، جسميّت خدا و .. با استدلالهاي روشن و محكم اثبات نمود و مكتب اصيل اسلام را پيراسته از هرگونه تحريف و تفكّر باطل، به جامعه عرض ميكرد و اين يكي از نشانههاي عظمت عملي آن بزرگوار بود.مطالعه و بررسي در زندگي امام هادي - نشان از آن دارد كه اكثر مناظرات آن بزرگوار پيرامون اين گونه مباحث كلامي بوده و روايات متعددي از آن حضرت در اين زمينه نقل شده كه برتري مباني اعتقادي شيعه را به روشني ثابت ميكند. نمونه آن نامه مفصل امام است كه در پاسخ سؤال مردم اهواز درباره موضوع «جبر» و «تفويض» نگاشته و طي آن با استدلال و بيان روشن، نظريه صحيح را كه «لا جبر و لا تفويض بل امر بين الامرين» اثبات كرده است.[21] همچنين امام علي النقي - از «غلات» كه داراي افكارو عقايد پوچ و بياساس بودند و خود را شيعه وانمود ميكردند و درباره امام غلو كرده براي وي مقام الوهيت قائل بودند و حتي گاهي خود را منصوب از طرف امام قلمداد ميكردند، اظهار تبرّي نموده، با آنان مبارزه كرده و تلاش مينمود كه با طرد آنان و حتي در مواردي با صدور حكم قتل آنان، اجازه ندهد لكه ننگي بر دامن شيعه بنشيند.[22]فتنه «خلق قرآن» و موضع امام هادي (ع)
از مهمترين جريانهاي فكري و عقيدتي دوران امام دهم، جنجال «مخلوق بودن» يا «قديم بودن» قرآن بود. معتزله اين عقل گرايان افراطي قائل به خلق و حدوث قرآن بودند و در مقابل، اشاعره و اهل حديث قرآن را قديم ميدانستند. اين مجادله فكري سالها پيش از اين عصر، در دوران مأمون به اوج خود رسيده بود و مأمون كه گرايش به اعتزال داشت، از مخلوق بودن قرآن حمايت ميكرد و مخالفان اين تفكّر را به شدّت سركوب ميكرد. تا آنجا كه مأمون در سال 218 هجري فرماني خطاب به «اسحاق بن ابراهيم» حاكم بغداد، صادر كرد كه بايد قضاه، شهود، محدثان و مقامات دولتي را مورد آزمايش قرار گيرند، هر كس معتقد به خلق قرآن باشد در كار خود ابقاء شود و گرنه از كار بركنارگردد.[23]اين كار كه نوعي «انگيزسيون» و تفتيش عقايد بود، در تاريخ به «محنه القرآن» (محنت يعني آزمايش) نام گرفته است. اين سياست بعد از معتصم و واثق عباسي ادامه داشت تا اينكه متوكل عباسي به خلافت رسيد و به اين قضيه خاتمه داد. اگر چه بازار اين بحث تامدتها در جامعه اسلامي رونق داشت.امامان معصوم كه رهبري انديشه اصيل اسلامي را عهده دار بودند، سكوت در برابر چنين جنجال و جدال فكري را ناروا شمرده و با موضع گيري صحيح و هدايتگرانه خود، خط بطلان بر اين گونه انديشه كشيده و مسلمانان را از وارد شدن به چنين بحثهاي بيهوده كه آنان را از غور و تعمق در انديشههاي متعالي ديني و مقاصد عاليه اسلامي باز ميدارد، بر حذر داشتند. «ريّان بن صلت» به محضر امام رضا - عرض كرد: نظر شما درباره قرآن چيست؟ فرمود: « قرآن كلام خداست، همين! در اين باره بيش از اين بحث نكنيد كه گمراه ميشويد.[24] سخني كه در اين باره از امام هادي - نقل شده نسبتاً گسترده و روشن است. امام در پاسخ يكي از شيعيان «بغداد» چنين نوشت:[25]بسم الله الرحمن الرّحيم.خدا ما و تو را از دچار شدن به اين فتنه حفظ كند كه در اين صورت بزرگترين نعمت را بر ما ارزاني داشته است، و گرنه هلاكت و گمراهي است. به نظر ما بحث و جدال درباره قرآن (كه مخلوق است يا قديم) بدعتي است كه سؤال كننده و جواب دهنده در آن شريكند، زيرا پرسش كننده دنبال چيزي است كه سزاوار او نيست و پاسخ دهنده نيز براي موضوعي، بيجهت خود را به زحمت و مشقت ميافكند كه در توان او نميباشد.خالق، جز خدا نيست و بجز او همه مخلوقند، قرآن نيز كلام خداست، از پيش خود اسمي براي آن قرار مده كه از گمراهان خواهي گشت. خداوند ما و تو را از مصاديق سخن خود قرار دهد كه ميفرمايد: (متقيان) كساني هستند كه درنهان از خداي خويش ميترسند و از روز جزا بيمناكند.[26]اين موضوع از سوي امامان ـ عليهم السلام ـ شيعيان را بر آن داشت كه از اين گونه درگيريها و مجادلات فكري فاصله گرفته و گرفتار بدعت و گمراهي نشوند.
امام هادي(ع) - و سلاح دعا
در حيات فكري امامان شيعه «دعا» اين يگانه سلاح مؤمن، از جايگاه والايي برخوردار بوده است تا جايي كه تني چند از امامان با توچه به اوضاع و شرايط زمانشان بر دعا تكيه بيشتري داشته و در اين زمينه ميراث بيشتري برجاي گذاشتهاند.در زندگي حضرت هادي - نيز دعا نقش عمدهاي در تربيت شيعيان و آگاه كردن آنها از معارف شيعي داشته است. اين دعاها علاوه بر آنكه دربرگيرنده راز و نياز با خدا است، به صورتهاي گوناگون به برخي از مسائل سياسي و اجتماعي نيز اشاراتي دارد كه در زندگي سياسي شيعيان تأثير بسزايي داشته و مفاهيم خاصي را به جامعه شيعي القاء ميكند. دو نمونه ذيل شاهدي بر مدعاي راقم اين سطور است.تربيت يافتگان مكتب امام هادي (ع)
با آنكه (چنانكه نوشتيم) عصر امامت پيشواي دهم، عصر خفقان و استبداد بود و زمينه كار فرهنگي در سطح گسترده براي آن بزرگوار (بر خلاف دوران امامت امام باقر - و بويژه عصر امام صادق - ) وجود نداشت امّا آن حضرت در همان شرايط نامساعد افزون بر مبارزات سياسي و فعاليتهاي فرهنگي در قالب مناظرات، مكاتبات و پاسخگويي به مسائل و شبهات و تبيين بينش صحيح در برابر مكاتب كلامي مخوف، راويان و محدثان و بزرگاني از شيعه را تربيت كرد و ميراث بزرگ فرهنگ اسلامي را به آنان منتقل كردند.شيخ طوسي، دانشمند نامي شيعه، تعدا شاگردان آن حضرت را در زمينه مختلف علوم اسلامي 185 نفر ميداند كه از ميان اين تعداد، چهرههاي درخشان علمي و معنوي و شخصيتهاي برجستهاي مانند: فضل بن شاذان، حسين بن سعيد اهوازي، ايوب بن نوح، ابوعلي (حسن بن راشد) عبدالعظيم حسني (مدفون در شهر ري) به چشم ميخورند كه برخي از افراد ياد شده، داراي آثار و تأليفات گرانسنگ در معارف اسلامي هستند كه اين آثار و خدمات علمي و فرهنگي در كتابهاي رجال منعكس شده است.شهادت، آخرين برگ زندگي امام هادي (ع)
با وجود آنكه امام هادي - در سامرّا تحت مراقبت شديد بودند و در اين راه رنجها و مرارتهاي فراواني تحمل كردند، امّا به كمترين سازشي با ستمگران تن ندادند. اين امر براي خلفاي ستمگر عباسي هراس آور و غيرقابل تحمل بود از اينرو تنها راه خاموش كردن نور خدا را، از ميان برداشتن آن بزرگوار دانستند و بدين ترتيب امام هادي - همچون امامان پيش از خود با مرگ طبيعي از دنيا نرفتند بلكه در عصر خلافت معتز مسموم گرديدند[27] و در رجب سال 254 هجري به شهادت رسيدند و در شهر سامرّا در منزل خويش به خاك سپرده شدند[28] و بدين ترتيب ميراث والاي امامت را به فرزند بزرگوارش امام حسن عسكري - واگذار نمودند.[1] - مفيد، الارشاد، ج 2، (چاپ اوّل، قم، مؤسسه آل البيت -، 1413 هـ)، ص 297. طبرسي، اعلام الوري، ج 2، (چاپ اوّل، قم، مؤسسه آل البيت -، 1417 هـ، ص 109.[2] - همان.[3] - طبرسي، همان،ص 109، در اصطلاح راويان شيعه، مراد از ابوالحسن اوّل امام موسي بن جعفر و مقصود از ابوالحسن ثاني امام هشتم است.[4] - مفيد، همان، ص 297، طبرسي، همان، ص 109 ـ 110 .[5] - طبرسي، همان، ص 109 .[6] - اصفهاني، مقاتل الطالبين، (چاپ دوّم، قم، انتشارات الشريف الرضي، 1374 ش)، ص 47 .[7] - ابن اثير، الكامل في التاريخ، ج 7، (بيروت. دارصادر)، ص 55 .[8] - جاسم حسين، تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم، ترجمه سيد محمد تقي آيت اللهي، (چاپ اوّل، تهران، انتشارات اميركبير، 1367 ش)، ص 134 ـ 135.[9] - شيخ طوسي، اختيار معرفه الرجال، (انتشارات دانشگاه مشهد، 1348 ش)، ص 603 ـ 607، حديث 1122، 1129 و 1130)، شيخ طوسي، كتاب الغيبه، (تهران، مكتبه نينوي الحديثه، ص 212 .[10] - مفيد، همان، ص 309، مجلسي، همان، ص 129 .[11] - سبط ابن الجوزي، تذكره الخواص، (نجف، المطبعه الحيدريه، 1383 هـ)، ص 359 ـ 360 .[12] - مفيد، همان، ص 311 .[13] - مسعودي، مروج الذهب، (بيروت، دارالاندلس)، ج 4، ص 11 .[14] - ابوالفرج اصفهاني، همان، ص 478، مسعودي، همان، ص 51 ـ 52 .[15] - همان، ص 479، ابن اثير، همان، ج 7، ص 55 .[16] - همان، همان صفحه، شيخ عباس قمي، تتمه المنتهي، (تهران، كتابفروشي مركزي، 1333 ش)،ص 238 ـ 239 .[17] - مسعودي، همان، ص 40 .[18] - منجد، صلاح الدين بين الخلف وخلفاء، (الطبعه الثالثه، بيروت، دارالكتاب الحديث، 1980 م)، ص 35 .[19] - ابوالفرج اصفهاني، همان، ص 464 ـ 526 .[20] - ابن شعيه حرّاني، تحف العقول، (چاپ دوّم، قم، مؤسسه النشر الاسلامي التابعه لجماعه المدرسين، 1404 هـ)، ص 458 ـ 475 .[21] - شيخ طوسي، اختيار معرفه الرجال، ص 519 ـ 520 و 524، حديث 997، 999 و 1006، شيخ حرّ عاملي، همان، ج 118، كتاب الحدود، ابواب حد المحارب، باب 7، ص 554 .[22] - ابن اثير، همان، ج 6، ص 423، سيوطي، تاريخ الخلفاء، (بغداد، مكتبه المثنّي)، ص 308 .[23] - پيشوايي، مهدي، سيره پيشوايان، (چاپ ششم، قم، مؤسسه امام صادق - ، 1376 ش)، ص 610 .[24] - شيخ صدوق، التوحيد، (مكتبه الصدوق، 1387 هـ)، ص 224 .[25] - الذين يخشون ربّهم بالغيب و هم من الساعه مشفقون، سوره انبياء، آيه 49 .[26] - رجال الطوسي، (الطبعه الاولي، نجف، المطبعه الحيدريه، 1381 هـ)، ص 409 ـ 429 . البتّه از اين تعداد بايد چند تن مانند: فارس بن حاتم و علي بن حسكه را كه دچار انحراف شدند و حضرت از آنها بيزاري جست و آنها را طرد كرد، از تعداد ياد شده استثناء كرد. جهت اطلاع بيشتر درباره شاگردان امام هادي - ر.ك: حياه الامام الهادي، شريف القرشي، باقر، (الطبعه الاولي، بيروت، دارالاضواء، 1408 هـ)، ص 170 ـ 230 .[27] - شبلنجي، نورالابصار، (قاهره، مكتبه المشهد الحسيني)، ص 166 .[28] - شيخ مفيد، همان، ص 311، شيخ طبرسي، همان، ص 110 .محسن رنجبر