عدل الهي چيست؟ - عدل الهی چیست؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عدل الهی چیست؟ - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عدل الهي چيست؟

فرض كنيد من هيچ چيزي دربارة عدل و مفاهيم مربوط به آن نمي‌دانم و در اين حال شما پيش من حرف از عدل مي‌زنيد و من مي‌پرسم عدل چيست؟ با توجه به تمثيل فوق توصيفي از عدل خداوند (كه به اعتقاد ما يكي از اصول دين است) براي من ارائه دهيد كه جاي اشتباه را حدّالامكان باقي نگذارد؟ اگر توانستيد تصويري از عدل براي من ارائه كنيد و در صورت امكان عدل را بالفعل به من نشان دهيد؟

پاسخ

عدل در لغت به معناي راستي و درستي، برابري و انصاف در داوري آمده است.[1] راغب عدل را به معناي تقسيم كردن به طور مساوي دانسته است.[2] و ابن منظور مي‌گويد: عدل عبارت است از هر چيزي كه در ذهن مردم درست، مستقيم و راست باشد و در مقابل جور قرار دارد.[3] و در روايتي از امير المؤمنين علي ـ عليه السلام ـ آمده است: عدالت عبارت است از وضع و قرار دادن هر شي در جايگاه مناسب آن.[4] اين تعريفي جامع است و در تمامي موارد كاربرد عدل اين معنا به نحوي در نظر گرفته شده است.

عدل در موارد مختلف به كار مي‌رود در مورد كارهاي انسان استعمال مي‌شود و خداوند هم متصف به عدل مي‌شود و آنچه مورد پرسش قرار گرفته عدل خداوند است؛ لذا ما نيز به همين مي‌پردازيم. به طور كلي خداوند از دو جهت متصف به عدل مي‌شود:

1. از آن جهت كه جهان آفرينش را بر اساس عدل آفريده است، در حديث نبوي آمده است و بالعدل قامت السموات و الارض.[5]

(توسط عدل آسمانها و زمين استوار باقي مانده است).

2. از آن جهت كه خداوند قوانين و دستورات عادلانه را وضع نموده و توسط پيامبر به ما ابلاغ كرده است. و مفهوم عدالت در اين حوزه از يكديگر متفاوت است ولي در هر دو حوزه دو پرسش سياسي وجود دارد:

1. عدالت چيست؟

2. با چه معياري مي‌توان عادلانه بودن يك آفرينش و قانون را به دست آورد؟

اما عدالت در حوزه آفرينش، قبل از پاسخ به اين پرسش به اين مثال توجه نماييد: اگر فرض كنيد نقاش چيره دستي وجود دارد كه در صدد است اثر هنري بديعي را بيافريند، در صورت فراهم بودن امكانات و وسايل لازم، هنرمند تمام تلاش خود را در جهت آفرينش اثر هنري زيبا و عالي به كار مي‌بندد و در نهايت اثر هنري هنرمندانه‌اي مي‌آفريند. شما در چه صورت اين اثر را متصف به عدل مي‌كنيد؟ دقت شود.

با توجه به اين مثال، وقتي ما به رابطه جهان و خداوند مي‌نگريم، مي‌بينيم جهان اثر خداوند است و خداوند خالق اين اثر است و ذات باري‌تعالي از علم لازم و فراوان جهت ايجاد اثر عالي برخوردار است و قدرت بر ايجاد آن را دارد و از اوصاف او حكمت است، يعني كارها را در نهايت اتقان و محكمي انجام مي‌دهد، بنابراين از نظر فاعلي هيچ منع و محدوديتي وجود ندارد، در اين كه خداوند جهان آفرينش را در نهايت جمال و زيبايي، اتقان و استحكام بيافريند.

با قطع نظر از فاعل، اگر ما به اثر بنگريم جهان طبيعت را كه پست‌ترين عالم وجود است در نهايت زيبايي، اتقان و تناسب مي‌بينيم، درخت را با توجه به نحوه وجودي او داراي ريشه‌هاي عميق، تنه محكم و شاخسار بلند قرار داده است. ميان ريشه، تنه و شاخه يك نوع تناسب و موزون بودن خاص حاكم است. شير قوي پنجه را با توجه به نيرومندي او، نحوة تغذيه او را گوشت حيوانات ديگر قرار داده است كه براي به دست آوردن آن تلاش زياد لازم است، در مقابل تغذيه كرم كوچك زمين را بانظر داشت ضعف او، خاك قرار داده است. اگر ما به دقت بنگريم ميان اجزاي تك تك موجودات طبيعي و ميان اشيا و مولفه‌هاي عالم طبيعت يك نوع تناسب و توازن خاص حاكم است كه اين توازن و تناسب را آفريدگار جهان عطا كرده است. و اين تناسب و موزون بودن زيبايي خاصي را جلوه‌گر ساخته است به گونه‌اي كه يك نقاش خوب در صورتي نقاش خوبي است كه زيبايي‌هاي طبيعت را به خوبي تصوير نمايد.

با توجه به مثالي كه در ابتدا اشاره كرديم مي‌خواهيم بگوييم عدل در حوزه جهان آفرينش عبارت است از موزون بودن و هماهنگي كامل ميان اجزا و مؤلفه‌هاي عالم وجود كه اين تناسب و توازن از جانب خداوند اعطا شده است، و ما از دو طريق اين عدالت را كشف مي‌كنيم:

1. از راه اينكه خداوند عليم و قادر و حكيم است و كارهاي خود را بر اساس علم، قدرت و حكمت خود در نهايت احكام و اتقان ايجاد مي‌نمايد و هيچ منعي از فيض او نيست.

2. از راه مطالعه آثار و عالم طبيعت كه موزون بودن اجزا و مؤلفه‌هاي عالم طبيعت براي ما به نحو شهودي معلوم و مشهود است. البته ممكن است در موارد نادري برخي از موجودات به كمال شايسته خود نرسد، اين منافات با عدل ندارد زيرا جهان طبيعت عالم تزاحم است.[6]

اما عدالت در حوزه تشريع و قانون گذاري، قبل از توضيح اين امر به اين مثال توجه نماييد. فرض كنيد پدري داراي سه فرزند است يكي از آنان عالم، دانشمند و اهل قلم و كتاب است و ديگري نجار است و سومي كشاورز است و شخصي ثالثي اموالي را به آنان بخشيد كه حاوي قلم، ‌كتاب، آلات نجاري و كشاورزي است و پدر را مسئول تقسيم قرار داد كه ميان آنان عادلانه قسمت نمايد. سه فرض در مقام قسمت متصور است:

1. هر شيء را سه قسمت كند، قلم سه قسمت، كتاب سه قسمت، و هر قسمت را سهم يكي از آنان قرار دهد.

2. بدون موجب و مزيتي هر كدام از وسايل را به يكي از آنان بدهد.

3. با توجه به تناسب هر كدام اشيا را ميان آنان تقسيم نمايد في المثل آلات كشاورزي و نجاري را براي كشاورز و نجار قرار دهد و قلم و كتاب را براي عالم و دانشمند. واضح است گزينه سوم عادلانه‌ترين راه قسمت است.

با توجه به مثال فوق عدالت در حوزه قانون‌گذاري را مي‌توانيم اين چنين تعريف نماييم: عدالت عبارت است از دادن حقي به ذي حق آن. بنابراين معيار در اين عدالت رعايت حق است. و كسي مي‌تواند حقوق انسان و ساير موجودات طبيعي را به خوبي رعايت كند و حق را به ذي حق دهد كه بر تمامي جنبه‌هاي وجودي انسان احاطه داشته باشد و از مسير سعادت و انحطاط بندگانش آگاه باشد و او خداوند است لذا با توجه به اين خصوصيات قوانين خود را وضع مي‌كند،‌ هر چند ممكن است در قوانين او تفاوت‌هايي به نظر برسد اما اين تفاوت مثل تفاوتي است كه در تقسيم اشياء در مثال فوق است و ناشي از حكمت الهي مي‌باشد و تبعيض و ظلمي در كار نيست.[7]

به علاوه اين كه منشأ ظلم يكي از دو امر است يا جهل به حق و صاحبان آن است و يا منتفع شدن ظالم از كار خويشتن مي‌باشد و هر دو احتمال در مورد خداوند منتفي است نه او جهل به احكام و حقوق و صاحبان آن دارد و نه انتفاعي در كار است. بلكه او مهربان و رئوف است و لازمة رأفت او اين است كه قوانين او عادلانه باشد.[8]

به هر حال ما به عدالت خداوند در حوزه آفرينش و قانون‌گذاري ايمان داريم، نه از آن كه با عقل خودمان تك تك موارد آفرينش و قوانين الهي را محك بزنيم، چون عقل ما ضعيف‌تر از آن است كه به همه جهان آفرينش و خصوصيات آن و رمز و راز قوانين آگاهي داشته باشد، هر چند موارد جزئي را ادراك مي‌كند، بلكه از آن جهت خداوند را متصف به عدالت مي‌دانيم كه او حكيم و رؤوف به بندگان خود مي‌باشد و هر آنچه از آفرينش و قانون جعل مي‌كند از سر حكمت و رأفت است.

عدالت در حوزه سومي نيز به كار مي‌رود و آن عدالت در جزا است قبل از توضيح اين قسم به اين مثال توجه كنيد: اگر نهادي و يا مقام مسئولي اعلام نمايد: هر كسي در مسابقه مقاله نويسي در موضوع خاص و يا شعر و داستان حايز رتبه شود، مثلا يك ميليون تومان به او پادش خواهد داد، بعد چنانچه كسي و يا كساني واجد شرايط دريافت پاداش شود و مقام و يا نهاد مسئول، پاداش را نپردازد، آيا اين كار عادلانه است؟ واضح است هيچ كسي اين عمل را عادلانه ارزيابي نمي‌نمايد.

مثال ديگر: اگر انسان كريمي جمعي را چند روزي ميهمان خود قرار دهد و بخشي از اموال خود را در اختيار آنان قرار دهد و از تعدي و تجاوز نسبت به بخشي ديگر آنان را برحذر دارد و در صورت تعدي مجازات خاصي را بر آنان ابلاغ نمايد، ‌ترديدي نيست صاحب خانه چنين حقي را دارد و در صورت افراط ميهمانان حق دارد آنان را بر اساس اعلام و قراردادي كه كرده است مجازات نمايد و اگر نكند از روي بزرگواري و تفضل است، البته لازم است ميان كيفر و جرم تناسبي باشد.

خداوند نيز در مقام پاداش و كيفر عادل است فلذا در مقابل اعمال نيك، نيكوكاران آنان را پاداش مي‌دهد و بدكاران به سبب كارهاي زشت‌شان مستحق كيفر متناسب با جرم‌شان است و اگر خداوند عفو نمايد منافات با عدل او ندارد، بلكه كار مستحسني است.[9] اين قسم از عدالت در واقع به عدالت در نظام آفرينش بازگشت مي‌نمايد.

منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. عدل الهي،‌شهيد مطهري، انتشارات صدرا، قم.

2. بيست گفتار، شهيد مطهري، گفتارهاي 1، 2، 3 و 5.

3. در هواي حق و عدالت، ضياء موحد، نشر مركز فرهنگي گفتگوي تمدنها، 1381 تهران.

4. فرهنگ واژه‌ها، عبدالرسول بيات و ديگران، موسسه انديشه و فرهنگ ديني، 1381، قم، ‌واژه عدالت اجتماعي.

پبندگان خدا! ‌از معاصي الهي در خلوتها پرهيز كنيد زيرا همان كه گواه و ناظر بر اعمال ما است او داوري مي‌كند.

(نهج البلاغه، خداوند 191)


[1] . المنجد في اللغة، ماده عدل.

[2] . راغب الاصفهاني، مفردات القرآن.

[3] . ابن منظور، لسان العرب، ماده عدل.

[4] . نهج البلاغه، حكمت 437.

[5] . تفسير صافي، ذيل آيه 7 سوره الرحمن.

[6] . ر.ك: مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ج 1، ص 78 ـ 84، قم، انتشارات صدرا، چ دوم، 1370.

[7] . ر.ك: سعيدي مهر، محمد، كلام اسلامي، ج 1، ص 328، قم، موسسه فرهنگي طه، چ اول، 1377.

[8] . همان، ص 329.

[9] . ر.ك: سعيدي مهر، كلام اسلامي، ج 1، ص 328، قم، مؤسسه فرهنگي طه، چ اول، تابستان 1377.

/ 1