آيا فقط عمل مسلمانان مورد قبول است؟ عمل يهوديان و مسيحيان چگونه است؟
آيا فقط عمل ما مسلمانان مورد قبول است و فقط ما به بهشت ميرويم و عمل يهوديها و مسيحيها مورد قبول نيست و به بهشت نميروند؟پاسخ
يكي از پرسشهاي مطرح در حوزه مباحث كلام كه داراي پيشينهاي بسيار طولاني است سوال از نقش ايمان و كفر در سعادت و شقاوت ابدي انسان و رابطهي ميان ايمان و عمل صالح است كه از ديرباز بخشي از مباحث كلامي را به خود اختصاص داده است.اين مساله در طول تاريخ علم كلام اسلام هراز چند گاهي در قالبي نو و با عنوان جديد و با مجموعهاي از پرسشهاي متفاوت و متناسب با ويژگيهاي عصر خود جلوه نمايي كرده است.در نخستين قرن تولد و ظهور اسلام اين پرسش از اهميت خاصي برخوردار بوده است كه آيا هر يك از ايمان و عمل صالح عامل مستقلي براي سعادت ابدي است يا مجموع آنها موجب سعادت ميشود در اين ميان برخي همچون خوارج چنان راه افراط را پيمودند كه در مقام پاسخگويي هيچ جايگاهي براي ايمان لحاظ نكردند و معتقد شدند كه ارتكاب گناه عامل مستقلي براي شقاوت ابدي است و بلكه موجب كفر و ارتداد ميشود و گروه ديگر مانند مرجئه در نقطهي مقابل معتقد شدند كه وجود ايمان براي سعادت ابدي كافي است و ارتكاب گناه ضرري به سعادت مؤمن نميزند و در حقيقت عمل بشري نقش چنداني در سرنوشت وي ندارد .در طي يك قرن گذشته و به ويژه در دهههاي اخير در سايه سهولت و كثرت ارتباطات ميان ملل مسلمان و غير مسلمان و رشد فرايندهي وسايل ارتباطي و تبديل جهان بيكران به دهكدهي جهاني اين مساله در ميان عموم طبقات خصوصاً روشنفكران مورد پرسش و گفتگو قرار گرفت كه آيا شرط حتمي قبول شدن اعمال صالح، ايمان خاص همچون ايمان اسلامي است؟برخي با مطالعهي زندگي مخترعان و مكتشفان بزرگ غير مسلمان كه خدمات عظيمي به بشريت و پيشبرد علم كردهاند اين سؤال را مطرح ميكنند كه اگر بهشت اخروي را تنها از رهگذر ايمان صحيح به دين اسلام دست يافتني بدانيم پس اعمال خير اين گروه چه ميشود و آيا اين امر با عدالت پروردگار سازگار است؟ چگونه معقول است كه گروهي بدون خدمت به بشريت، در روز حسابرسي سر افرازانه به سوي بهشت موعود هدايت شوند امّا اين دسته افراد كه تمام عمر خود را صرف خدمت به بندگان خدا كردهاند سرنوشت شومي را پيش روي خود داشته باشند آيا اين امر منافات صريحي با عدالت پروردگار ندارد؟در اين ميان گروهي نيز با طرح اين مطلب كه اگر قرار باشد تنها ايمان به دين اسلام و آنهم يكي از مذاهب آن موجب رستگاري باشد پس ميبايست غضب الهي بر رحمتش سايه بيفكند و پيش بگيرد كه اين امر با صفات الهي و رحمت بيكران او در تعارض است از اينرو اين عده با طرح مطلب فوق و متاثر از انديشههاي مغرب زمين تبليغ پلوراليسم ديني را وجهة همت خود قرار دادهاند در مقابل عدّهاي نيز با ديدگاهي بسيار تنگ نظرانه و سخت گيرانه و با استناد به برخي آيات قرآن سعادت اخروي را تنها بر گروه اندكي از مسلمانان كه ايمان و عمل صالح را قرين ساخته باشند اختصاص داده و اكثريت مردم جهان را اهل دوزخ معرفي كردهاند اما بايد ديد منطق صحيح اسلام چه راهي را به ما معرفي كرده است، راه يافتن پاسخ لازم به چند مطلب اشاره ميكنيم.
الف ـ ديني جز اسلام پذيرفته نيست
بايد توجه داشت كه دين حق تنها يكي است و مصداق آن نيز در زمان اسلام است و اينگونه نيست كه همة اديان حق بوده و پيروي از آنها بتواند انسان را سعادتمند بنمايد آري اديان آسماني و توحيدي هر يك در زمان خود و پيش از نسخ به وسيله آيين آسماني بعدي حق بوده و تنها مسير وصول به سعادت به شمار ميآمدند امّا پس از نسخ تنها از رهگذر عمل به فرمان جديد الهي است كه سعادت انسان تامين ميشود و خداوند متعال به همين حقيقت تصريح كرده و ميفرمايد:«و من يبتغ غير الاسلام ديناً فلن يقبل منه و هو في الاخرةِ من الخاسرين»[1]«و هر كس غير از اسلام ديني بجويد هرگز از او پذيرفته نميشود و او در سراي ديگر از زيانكاران است. پس روشن شد كه دين حق منحصر در اسلام است اينك اين پرسش به وجود ميآيد كه آيا ايمان شرط حتمي قبول عمل خداست بطوري كه هيچ كار نيكي غير از مسلمانان و بلكه غير شيعه پذيرفته نيست؟ب ـ تاثير ايمان در سرنوشت انسان و قبولي اعمال وي
هر عملي داراي دو بعد است و هر يك از دو بعد آن از نظر خوبي و بدي حسابي جداگانه دارد.1. شعاع اثر مفيد و يا مضر عمل در خارج و اجتماع بشر.2. انتساب عمل به شخص فاعل و انگيزهاي نفساني و روحي او كه موجب آن عمل شده است.از نظر اوّل بايد ديد اثر مفيد و يا مضر عمل تا كجا كشيده شده است و از نظر دوّم بايد ديد كه عامل، در نظام روحي و فكري خود چه سلوكي كرده و به سوي كدام مقصد رفته است؟ اعمال بشر از نظر شعاع اثر سودمند ويا زيانبار در دفتر تاريخ ثبت ميشود و تاريخ دربارة آن قضاوت ميكند ولي از نظرات شعاع انتساب با روح بشر، تنها در دفاتر علوي ملكوتي ثبت و ضبط ميشود قرآن ميفرمايد: «و الذي خَلَقَ الموت و الحياة ليبلوكُم ايّكم احسَنَ عَمَلاً؛ آنكه مرگ و زندگي را آفريد تا شما را امتحان نيكوترين و صوابترين عمل قرار دهد فرمود «صوابترين» عمل و نفرمود «بيشترين عمل» زيرا عمده اين است كه بدانيم انگاه كه تحت تاثير انگيزههاي روحي، عملي انجام ميدهيم گذشته از پيكر عمل كه يك سلسله حركات است و از نظر اجتماعي داراي ارزش است از نظر معنوي واقعاً و حقيقت به چه سويي ميرويم و چه طي طريقي ميكنيم.از نظر قرآن شخصيت ما و «من» حقيقيها همان روح ما است روح ما با هر عمل اختيار از قوه به سوي فعاليت گام برميدارد و اثر و خاصيتي متناسب با اراده و هدف و مقصد خود كسب ميكند، اين آثار و ملكات جزء شخصيت ما ميشود و ما را به عالمي متناسب خود ميبرد البته مقصود اين نيست كه حساب جيس فاعلي از حسن فعلي بكلي جداست و انسان از نظر نظام روحي و تكامل معنوي نبايد كاري بكارهاي مفيد اجتماعي داشته باشد مقصود اين است كه كار مفيد اجتماعي آنگاه از نظر نظام روحي و تكامل معنوي مفيد است كه روح با انجام آن عمل يك سير و سفر معنوي كرده باشد نسبت حسن فعلي با حسن فاعلي نسبت بدن به روح است يك موجود زنده تركيبي از روح و بدن است و بايد در پيكر عملي كه حسن فعلي دارد، حسن فاعلي دميده شود تا آن عمل زنده گردد و حيات يابد.[2]پس با توجه به اينكه كمال حقيقي انسان، در ساية قرب الهي تحقق مييابد و متقابلاً سقوط انسان در اثر دوري از خداي متعال حاصل ميشود ميتوان ايمان به خداي متعال و ربوبيت تكويني و تشريعي او كه مستلزم اعتقاد به معاد و نبوت است را نهال تكامل حقيقي انسان دانست كه اعمال خدا پسند بسان شاخ و برگهايي از آن ميرويد و ميوهاش سعادت ابدي است كه در جهان آخرت ظاهر ميگردد پس اگر كسي بذر ايمان را در دل خود نيفشاند و اين نهال پر بركت را غرس نكرد و به جاي آن، بذر عصيان و كفر را در دلش پاشيد استعداد خدادادش را ضايع كرده و درختي را به بارآورده كه ميوهاش زقوم دوزخي خواهد بود چنين كسي راهي به سوي سعادت ابدي نميبرد و تاثير كار نيكش از مرز اين جهان فراتر نميرود.[3]از اين روست كه قرآن كريم ايمان را به عنوان شرط تاثير اعمال نيك در سعادت اخروي مورد تاكيد قرار داده و ميفرمايد: «وَ مَنْ يَعمَل مِنَ الصالِحاتَ مَن ذَكر او انثي و هُوَ مؤمِنَ فَاولئكَ يَدخُلونَ الجَنه[4]؛ «هر مرد و زني كه از كارهاي شايسته انجام دهد در حالي كه مومن باشد چنين كساني وارد بهشت خواهند شد.»و از سوي ديگر دوزخ را براي كافران مقرر فرموده و اعمال ايشان را تباه و بي ثمر دانسته است و آنها را به خاكستري تشبيه كرده كه باد شديدي آن را پراكنده سازد و اثري از آنجا بجاي نگذارد: «مثل الذين كفروا بربهم لرمادٍ اشتدت به الريح في يوم عاصيف لا يقدرون مما كسبوا علي شييء ذالك هو الضلال البعيد[5]؛ مثل اعمال كافران مانند خاكستري است كه در يك روز طوفاني باد به سختي بر آن بوزد به چيزي از دستاوردهايشان دسترسي نخواهند داشت و اين است گمراهي دوري و در آية ديگري آنها را به سرايي تشبيه كرده كه شخصي تشنه به آن دل ميبندد ولي همين كه به آن ميرسد آبي نمييابد. «و الذين كفروا اعمالهم كسرابٍ بقيعةٍ يحسبه الضمان ماءً حتي اذا جاءه لم يجده شيئاه[6]؛ اعمال كافران همانند سرابي در بيابان همواري است كه شخصي تشنه آن را آب ميپندارد تا هنگامي كه نزد آن بيايد آن را چيزي نمييابد.
د) كافران اهل خير از عمل خود بهرهمند ميشوند
با توجه به مطالب گذشته از اين نكته نبايد غافل شد كه عمل خير كفار اگرچه عمق نداشته و باعث بالا رفتن درجات و نيل به سعادت اخروي نميگردد و امّا در عين حال با توجه به آيات قرآن كه هيچ عمل خيري را بدون پاداش نميداند و تصريح ميفرمايد: «انّا لا نضيعُ اجرمن احسن عملاً[7]؛ ما اجر كار نيك هيچ كسي را از بين نميبريم» و يا «فمن يعمل مثقال ذرة خيراً يره»باز اعمال خير كفار نيز آثاري خواهد داشت كه البته بسيار نسبت به اعمال همدوش با ايمان ناچيز است برخي از روايات نيز همين حقيقت را بيان داشتهاند.راوندي در نوادر خود با اسنادش از حضرت موسي بن جعفر از پدرانش آورده است كه پيامبر فرمودند «از اهل آتش آن كه عذابش از همه آسانتر است ابن جذعان است گفته شد اي رسول خدا ابن جذعان چه كرده است كه عذابش از همه آسانتر است حضرت فرمود: «چون عادت او اين بود كه مردم را غذا ميداد و اطعام مينمود.[8]كليني از محمد بن يحيي از احمد بن موسي بن عيسي از محمد بن سنان از عبدالله بن سكان از عبيدالله بن وليد و صافي از حضرت باقر روايت كرده است كه يك مرد مؤمني در تخت قدرت و سلطنت حاكم جبار و مملكت جائري بود كه به حقوق او تعدي ميشد و مورد اهانت قرار ميگرفت لذا از آنجا به دارالشرك فرار كرد و در منزل يكي از مشركان وارد شد آن مرد مشرك او را تحت حمايت خود قرار داد و با او مهرباني كرد چون وقت مرگ آن مرد مشرك فرا رسيد خداوند به او وحي فرستاد به عزّت و جلال خودم سوگند كه: اگر در بهشت من جايي براي تو بود، تو را در آنجا سكني ميدادم امّا بهشت من بر هر كسي در حال شرك بميرد حرام است و لكن خطاب به آتش نمود كه اي آتش او را حركت مده و آزار مرسان و ناراحت مكن و صبح و شب رزق و روزي او را برايش ميآوردند.راوي حديث «عبيد الله و صافي» گويد من پرسيدم: آيا رزق و روزي او را از بهشت ميآورند؟حضرت فرمود از آن جايي كه خدا خواسته است.[9]
[1] . آل عمران، 85.[2] . مطهري، مرتضي، عدال الهي، ص 326 ـ 320، انتشارات صدرا، (بيتا).[3] . مصباح يزدي، محمدي تقي، آموزش عقائد، ج 3، ص 130، سازمان تبليغات اسلامي، چ 1، 1370.[4] . نساء، 124.[5] . ابراهيم، 18.[6] . نور، 36.[7] . كهف، 30.[8] . مجلسي، بحارالانوار، ج 3.، ص 316، مؤسسه الوفاء، بيروت.[9] . بحار؟؟؟، ج 8، ص 314 و 315 به فضل از حسيني ظهراني سيد محمد حسين، معاد شناسي، ج 10، ص 341 ـ 340.