آيا توهين به خلفاي سه گانه يا بعضي از آنها جايز است؟ - آيا توهين به خلفاي سه گانه يا بعضي از آنها جايز است؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آيا توهين به خلفاي سه گانه يا بعضي از آنها جايز است؟ - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آيا توهين به خلفاي سه گانه يا بعضي از آنها جايز است؟

پاسخ

پيش از آنکه به پاسخ اصلي بپردازيم نکاتي را که اساس و زيربناي اين بحث را تشکيل مي دهد متذکر مي شويم تا آنگاه از آنها نتيجه بگيريم

ريشه و معناي لغوي اهانت و اقسام آن

اهانة از ماده هَوْن به معناي سبک کردن و خوار کردن.[1] اهانة و توهين مصدر است بمعناي خوار کردن، سبک شمردن، پست کردن، سست کردن، ضعيف کردن.[2]

و امّا اقسام اهانت

اهانت را مي توان به دو قسم تقسيم نمود:

1ـ اهانتي که همراه با تنقيص يعني همراه با مذمت کردن، ناقص شمردن، هتک کردن باشد اين سبّ است و سبّ هم حرام است.

2ـ اهانتي که همراه با تنقيص نباشد در اين صورت سبّ نيست.[3]

سبّ و اهانت از نظر حکم شرعي

سبّ کردن مؤمن حرام است و بر اين مطلب دليل هاي چهارگانه يعني کتاب و سنت و اجماع و عقل دلالت مي کند.[4]

در روايتي از نبي اکرم صلي الله عليه وآله مي خوانيم که فرمود: سباب المؤمن فسوق، و قتاله کفر، و اکل لحمه معصية و حرمة ماله کحرمة دمه.[5] سبّ کردن مؤمن فسوق و بيرون شدن از فرمان خداست، و جنگ و قتال با کفر است و غيبت کردن او معصيت است، و مالش مثل خونش محترم است.

البته توجه به اين نکته لازم است که در روايات لفظ مؤمن به کار رفته و اين اخص از مسلمان است که بررسي اين مورد به جاي خود موکول مي گردد.

مستثنيات سبّ محرّم

شکي در اين نيست که سبّ کردن مؤمن حرام است، جز اينکه مواردي از اين حکم استثناء شده است که سبّ آنها حرام نيست از جمله آنها مبدع و بدعت گذار است.[6]

بدعت از ماده بَدْع به معناي اختراع تازه که قبلاً نبوده است و در اصطلاح: بدعت در دين يعني چيزي را که جزء دين نيست به دين نسبت دادن و در آن وارد کردن[7] و امّا دليل بر عدم حرمت سبّ مبدع و بدعت گذار:

رواياتي است که در مورد اهل بدعت وارد شده است که دلالت بر عدم حرمت سبّ آنها مي کند.

1. داود بن سرحان از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل مي کند که امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: رسول اللّه ـ صلي الله عليه وآله ـ فرمودند: بعد از من وقتي اهل ريب و بدعت گذار را ديديد اظهار برائت کنيد و از آنها دوري جوئيد و آنها را بيشتر سبّ کنيد اين روايت به وضوح و روشني دلالت مي کند بر اينکه سبّ و دشنام دادن بدعت گذار جايز است.

2. روايت حفص بن عمرو عن ابي عبداللّه عن ابيه عن علي ـ عليهم السلام ـ قال: من مشي الي صاحب بدعة فوقره فقد مشي في هدم الاسلام.[8] علي ـ عليه السلام ـ فرمود: هر کس به طرف صاحب بدعت قدم بردارد و او را احترام کند و محترم بشمارد قطعاً در هدم و ويران کردن اسلام قدم برداشته است.

کلام اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ درباره بدعتهاي ابوبکر و عمر و عثمان:

سليم بن قيس در کتاب اسرار آل محمد ـ عليهم السلام ـ يک روايت تقريباً طولاني را از اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ درباره بدعت هاي ابوبکر و عمر و عثمان که حديث هيجدهم اين کتاب باشد نقل مي کند ما از اين روايت آن قسمتي را که مربوط به بحث مان مي شود نقل مي کنيم: سليم بن قيس مي گويد: از اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ شنيدم که برايم حديث نقل مي کرد و مي فرمود: پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ فرمود: دو مريضند که سير نمي شوند... علما دو نوعند.... تا مي رسد به اينجا و مي گويد: سپس حضرت رو به عده اي از اهل بيت و شيعيانش کرد و فرمود: به خدا قسم، از حاکمان قبل از من کارهاي بزرگي سر زده که در آنها عمداً با پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ مخالفت کرده اند. اگر مردم را بر ترک آنها و برگرداندن آنها از موقعيت کنوني به صورتي که در زمان پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ اجرا مي شد وادار کنم لشکر من از اطرافم پراکنده مي شوند بطوري که در لشکرگاه هم جز خود و عدّه کمي از شيعيانم که فضيلت و امامت مرا از روي کتاب خدا و سنّت پيامبرش ـ نه از راه ديگري ـ معتقدند کسي باقي نمي ماند!!

چگونه مي بينيد اگر درباره مقام ابراهيم عليه السلام دستور دهم و آن را به مکاني که پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ در آن قرار دارد برگردانم و فدک را به وارثان فاطمه ـ عليها السلام ـ باز گردانم، وصاع و مدّ پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ را به صورتي که بود برگردانم و زمين هايي که پيامبر صلي الله عليه وآله تعيين کرده بود به اهلش بدهم، و خانه جعفر بن ابي طالب را به وارثان او برگردانم و آنرا از مسجد جدا کرده خراب نمايم. و قضاوت هايي را که حاکمان قبل از من به ظلم قضاوت کرده اند برگردانم و از آنچه از زمين خيبر قسمت شده بازگردانم، و ديوان عطاريان را از بين ببرم و همانگونه که پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ عطا مي فرمود عطا کنم و اموال را بين اغنيا قرار ندهم، و فرزندان بني ثعلب را اسير کنم و به مردم دستور دهم که در ماه رمضان جز نماز واجب را به جماعت نخوانند، در اين صورت بعضي از افراد لشکر ـ که همراه من مي جنگند ـ خواهند گفت: «واي بر اهل اسلام!» همانطوري که گفتند: سنّت عمر را تغيير مي دهي، و ما را از اينکه در ماه رمضان نماز مستحبي بخوانيم منع مي نمايي؟! بطوري که ترسيدم در لشکرم شورش کنند. چه سخت است بر من آنچه از اين امّت بعد از پيامبرشان از اختلاف و اطاعت از رهبران ضلالت و دعوت کنندگان به آتش ديده ام.[9]

از مطالب ياد شده به خوبي استفاده مي شود که ابوبکر و عمر و عثمان بدعت گذار بودند و پرواضح است که بدعت گذار نمي تواند مؤمن باشد.


[1] . محمّد بندر ديگي، فرهنگ جديد (عربي ـ فارسي)، ترجمه منجد الطلاب، تهران، انتشارات اسلامي، ماده همان.

[2] . عميد، حسن، فرهنگ فارسي، ماده الف و ت.

[3] . اقتباس از کتاب المواهب في تحرير احکام المکاسب، استاد جعفر سبحاني، ص 415.

[4] . المواهب، ص 415.

[5] . حر عاملي، وسائل الشيعه، ج8، ص610، ح3، باب 158، از ابواب احکام عشره.

[6] . المواهب، ص418.

[7] . ترجمه منجد الطلاب، ماده بدع، ص 20.

[8] . حر عاملي، وسائل الشيعه، ج11، ص508، ح3، باب 39، از ابواب الامر و النهي.

[9] . انصاري زنجاني، اسماعيل، اسرار آل محمد، ترجمه کتاب سُليم بن قيس هلالي، قم، نشر الهادي، 1416ق، 1375، ص381، ح18.



/ 1