آيا خداي ما مسلمانان فقط زبان عربي را متوجه ميشود؟
پاسخ
در آغاز بايد اين نكته را يادآور شويم كه شنوا و سميع بودن خداوند سبحان مانند ديگر صفات او است كه فهم بشري قادر به درك واقعيت آن نيست. بشر در اين حد كه اين صفت را در خود و ديگر موجودات ميفهمد در مورد خدا هم اطلاق ميكند و البته بدون آن نقص و كمبودهايي و محدوديتهايي كه در مخلوقات وجود دارد. علامه طباطبايي(ره) در اين باره ميگويند:تمام الفاظي كه هم در خدا استعمال ميشود و هم در ما، از قبيل: حيات، علم،اراده، اعطاء، سميع و بصير، معناي آن الفاظ در بشر مستلزم جسمانيت است، و به همين جهت اگر ما ميبينيم، براي اين است كه دو چشم داريم، و اگر ميشنويم براي اين است كه دو گوش داريم و... و ليكن اين معاني در خدا هست، ولي لوازم امكاني آن در ساحت مقدس او نيست.[1]و تمام آن نواقص و محدوديتها را از خداوند متعال دور ميدانيم و ساحت خداوند متعال را از آن منزه ميكنيم؛ لذا چون اين مفاهيم و ادراكات قاصر از اين هستندكه با آفريدگار منطبق شوند، و او را آن چنان كه هست حكايت كنند، كسي كه به درجه اخلاص رسيده خود را محتاج و ملزم ميبيند كه در توصيف خداي خود به نقص و عجز خود اعتراف كند، آن هم چه نقصي؟! نقصي علاج ناپذير و عجزي غير قابل جبران، و نيز خود را ناچار ميبيند راهي را كه تاكنون در اين وادي پيموده به عقب برگردد، و از هر چه كه تاكنون به خدا نسبت داده استغفار كند، و آن اوصاف را از او نفي نمايد، و در نتيجه خود را سرگردان در چنان حيرتي ببيند كه خلاصي از آن نيست، اين است مراد امام ـ عليه السّلام ـ از اين كه فرمود: و كمال الاخلاص له نفي الصفات عنه لشهادة كل صفة انها غير الموصوف و شهادة كل موصوف انه غير الصفة؛[2] و كمال اخلاصش زبان بستن از توصيف او است،چون هر صفتي خود شهادت ميدهد كه غير موصوف است، كما اين كه هر موصوفي گواهي ميدهد كه غير صفت است.[3]پس جميع معاني و صفاتي كه در ممكنات يافت ميشوند اموري هستند محدود، كه جز به اين كه كسي آنها را كرده و صانعي به وجودشان آورده و پروردگاري پرورش و تربيتشان نموده فرض ديگري ندارد، و آن كس خداي سبحان است، و چون خود حدّ از ناحيه او و مخلوقي است از مخلوقات او پس در ذات او راه نمييابد. و ساحت كبريايش از هر گونه حدّي مبري است، و چون چنين است صفاتي هم كه براي او است و به آنها توصيف ميشود غير محدود است. و لذا شنوا بودن خداوند را در حد لغت و لهجهاي خاص نميتوان محدود كرد.و اگر با دقت فلسفي هم به اين مسأله بخواهيم نگاهي كنيم بايد بگوييم:او شنواي گفتارها و صداها و اشارههاي ما است، و داناي به اعمال و رفتار ما است، و چگونه دانا به جميع اينها نباشد، و حال آن كه همه ما را او در ملك خود و به اذن خود ايجاد فرموده و هر يك از لغاتي كه دلالت بر معاني ذهني دارند، همه اموري هستند علمي، به اين معنا كه جز در ظرف علم وجود تحقق ندارند، و هم چنين صورتي كه از تركيب چند حرف آدمي بيرون ميآيد، وقتي كلام خوانده ميشود كه از روي علم صادر شده و گويندهاش معناي آن را قصد كرده باشد.با اين حال چگونه ممكن است بشر اين امور علمي را در نفس خود مالك باشد، و به آن همان طور كه هست علم پيدا كند، آن وقت خدايي كه مالك او است از آن امور بيخبر باشد؟ وحال آن كه خداي سبحان كسي است كه اين عالم را با وسعت عجيبي كه در عناصر و بسائط و مركبات آن وجود دارد و ما آدميان جزء بسيار كوچكي از آنيم، ايجاد فرموده و اين كارگاه عظيم را تحت شرايط و نظامي حيرت آور به گردش در آورده است، و در تحت همان نظام نسل آدمي را زياد كرده ، و نظام خاصي در بين افراد اين نوع اجراء نموده، آن گاه آن ها را به وضع لغات و اعتبار سنن و وضع اموري اعتباري و قرار دادي هدايت فرموده، و پيوسته با ما و ساير اسباب قدم به قدم همراهي كرده و ما را لحظه به لحظه به معيت ساير اسباب و آن اسباب را به معيت ما در مسير ليل و نهار به راه انداخته، و حوادثي بيرون از شمار يكي از پس ديگري پديد آورده است.تا آن جا كه يكي از ما توانسته به كلامي لب بگشايد و همين كه لب به كلامي گشود معاني را در دلش الهام نموده، و همان لفظ را دوباره در تعريف آن معنا بر زبانش جاري ساخته است، تا كاملاً آن را از بر ميكند و براي هميشه ميفهمد كه اين لفظ داراي اين معنا است، آن گاه به مخاطبش هم گوشي داد تا بتواند آن صوت را از آن گوينده بشنود، و به محض شنيدن، همان معنا را در دل او هم القاء نموده و به تعليم الهي خود آن معنا را به قوه فكر او خورانيده و فهمانده، سپس مخاطب را با اراده خودش وادار كرد تا هم لفظ مزبور را فقط در همان معنا به كار ببرد، و به كراهت خودش او را از بكار بردن در معنايي ديگر باز داشته تا بدين وسيله لغات را در بين بشر وضع نمود، و در همه اين مراحل كه سرانگشتان از شمردن عدد آن عاجز است خودش قايد و آموزگار و راهنما و مراقب بشر بود، با اين حال آيا ممكن است كسي اجازه گفتن غير اين سخن را به خود بدهد كه خداي تعالي شنوا و دانا است؟ يقينا نه.[4] پس او همه الفاظ و لهجههاي مختلف را به انسان آموخته است، و البته كه او داناي به تمام آنها است.دين اسلام نظر به اين که دعوت آن جهاني و به همه اقوام و قبايل و اجتماعات بشري متوجه و به طور دايم و هميشگي است و از طرفي لغت عربي از نظر اشتقاق و ريشه و انشعاب از يك اصل بينظير است و قرآن كريم نيز كه بر اساس اعجاز دايم و باقي است به اين لغت شيوا، لغت عربي است از جمله نمازهاي پنج گانه بايد به زبان عربي خوانده شود و نيز ادعيه و احكام و معارف اسلامي كه از اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ رسيده، همه و همه به زبان و لغت عربي است.
علاوه بر اين كه احكام الهي هر كدام داراي حكمت بوده و هم چنان كه همه جهات عالم به سوي خداوند متعال است، ولي كعبه به عنوان نماد اتحاد و يكپارچكي مسلمين به عنوان قبله قرار داده شده و نماز بايد به آن سمت خوانده شود. و در مورد زبان هم كه ميتوان به چنين نتيجهاي رسيد كه درست است كه خداوند متعال بر همه زبانها آگاه است و اصلا خالق آنها است، ولي در اين كه چرا در اسلام فقط بايد در اعمال واجب و مستحب به زبان عربي با خداوند هم صحبت شد، مصالح و حكمتهايي وجود دارد كه ميتوان اتحاد و همبستگي بين مسلمين وغناي زبان عربي را بر شمرد. و البته اين نكته هم نبايد فراموش شود كه در راز و نياز با خداوند در غير اعمال واجب، انسان ميتواند به هر زباني كه بخواهد با آن معبود و معشوق يگانه راز دل باز گويد.معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:1. نقشي از راز خلقت در آيينه خرد، سيد حسين سعبي، ص 231، قم، حکمت، 1345 ش.2. مردان علم در ميدان عمل، سيد نعمت الله حسيني، ص 36، قم، 1374.3. مباحثي در علوم قرآن، صبحي صالح، مترجم: محمد علي لساني فشارکي، ص 74، تهران، بنياد علوم اسلامي، 1361 ش.4. تاريخ جهان اسلام، حسين عماد زاده، ج1، ص 67، باختران، ناشر: آزاه، 1361 ش.
[1] . ترجمة الميزان، ج 2، ص 489.[2] . نهج البلاغه، خطبه اول.[3] . ترجمة الميزان، ج 6، ص 137.[4] . ترجمه الميزان، ج 7، ص 38 ـ 39.